جدول جو
جدول جو

معنی فاقشیر - جستجوی لغت در جدول جو

فاقشیر
سرطان است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جاوشیر
تصویر جاوشیر
گیاهی با ساقۀ بلند و پرزدار با برگ های شبیه برگ انجیر و گل های زرد خوشبو و صمغی بدبو که از ریشه و ساقۀ این گیاه گرفته می شود و برای استرس، استسقا، عسرالبول و بیماری های عصبی نافع است، کوشیر، گاوشیر، گواشیر، لاوشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشیر
تصویر پاشیر
پای شیر آب انبار، گودالی که زیر شیر آب انبار درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاکشیر
تصویر خاکشیر
گیاهی خودرو با شاخه های باریک، برگ های دراز و گل های کوچک زرد رنگ، دانه های سرخ رنگ این گیاه که در غلاف نازکی جا دارد و به عنوان ملین استفاده می شود، خاکشی، خاکشو، شفترک
جانوری ریز سخت پوست و سرخ رنگ شبیه دانۀ خاکشیر که در آب های شیرین راکد مانند آب حوض و آب انبار یافت می شود و گاه ممکن است حامل میکروب باشد، توتو
خاکشیر یخ مال: شربتی که از شکر، یخ و خاکشیر تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاوشیر
تصویر لاوشیر
جاوشیر، گیاهی با ساقۀ بلند و پرزدار با برگ های شبیه برگ انجیر و گل های زرد خوشبو و صمغی بدبو که از ریشه و ساقۀ این گیاه گرفته می شود و برای استرس، استسقا، عسرالبول و بیماری های عصبی نافع است، کوشیر، گاوشیر، گواشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوشیر
تصویر گاوشیر
جاوشیر، گیاهی با ساقۀ بلند و پرزدار با برگ های شبیه برگ انجیر و گل های زرد خوشبو و صمغی بدبو که از ریشه و ساقۀ این گیاه گرفته می شود و برای استرس، استسقا، عسرالبول و بیماری های عصبی نافع است، کوشیر، گواشیر، لاوشیر
فرهنگ فارسی عمید
از دیه های جهرود قم، (ترجمه تاریخ قم ص 139)
لغت نامه دهخدا
(اُ قَ شِ)
لقب مغیرۀ شاعر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ قَ شِ)
مصغر اقشر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به اقشر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام ماهی است در تاریخ قبطجدید. (از یادداشت مؤلف). ماه اکتبر. (تذکرۀ داودضریر انطاکی ذیل کلمه اسفولوقند ریون ص 46 س آخر)
لغت نامه دهخدا
نام دهی نزدیک آمل، بمازندران، (مازندران و استرآباد رابینو متن انگلیسی ص 130 بنقل از ابن اسفندیار)، در ترجمه وحید مازندرانی (ص 173) این نام بصورت بشیر نقل شده است و ظاهراً مبنی بر اشتباه باشد
لغت نامه دهخدا
قلعه ای نزدیک کرمان، صاحب ترجمه محاسن اصفهان نام آن را چنین آورده است: ’خبر این حال متساقط زبان به زبان به کرمان رسید برادرش ملک، قلعه واذشیر را در دفع حصنی حصین و سدی مکین دید با جمله متعلقان و خاصگیان رخت و اسباب مایحتاج بکلی بدانجا کشید و هیچ سبب مخالفت و محاربت و منازعت و مکاشفات میان ایشان ناشی و ظاهر نمیشد’، (ترجمه محاسن اصفهان ص 97)، و رجوع به اصل عربی آن ص 102 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بازفت بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 75 هزارگزی شمال باختر اردل متصل به راه مالرو گاوشیر به بازفت، کوهستانی، جنگل، بلوط، معتدل، دارای 282 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات پشم و روغن، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
صمغ درختی است که ساق آن کوتاه وبرگ آن شبیه به برگ انجیر و برگ زیتون میباشد و گل آن زرد و تخمش خوشبوی میشود، ساق آن را بشکافند تا صمغ از آن برآید و بهترین آن زعفرانی باشد و در آب زود حل شود و مانند شیر نماید، گویند وقتی که از ساق درخت برمی آید سفید است و چون خشک میشود زرد میگردد طبیعت آن گرم و خشک است و معرب آن جاوشیر است، (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) (الفاظ الادویه)، صمغ سفیدرنگ گیاهی است بلندتر از ذراعی خشن مزغب که برگش به برگ زیتون ماند و اکلیلی چون اکلیل شبت با گلی زرد و دانه ها شبیه به دانۀ زیتون دارد و چون آن را چاک دهند این صمغ از آن تراود و چون در آب حل کنند رنگ آب سپید گردد و در طب بکار است، در برهان قاطع چ معین آمده: معرب آن جاوشیر، ضریر انطاکی در تذکرۀ خود گوید: ’جاوشیر، نبات فارسی معرب عن گاو شیر، و معناه حلیب البقر لبیاضه، ’، (تذکرۀ اولی الالباب ج 1 ص 105)، جاوشیر ... به فارسی جواشیر و گوشیر و نیز به شیرازی جاحوشی نامند، (مخزن الادویه ص 178) - انتهی:
نامت همی شنیدم بردم گمان که شیری
چون دیدمت نه شیری قطران و گاوشیری،
لامعی،
رجوع به جاشیرشود
لغت نامه دهخدا
(قُ شَ)
عبدالله بن سعید. از ادبای بزرگ بود. ظاهراً در سال 1078 هجری قمری وفات یافته است. (از سلافه العصر ص 217). او از فقها و علمای مکه بود، همه کتابهای او در شروح و حواشی و مختصرات است از آنجمله: ’اختصار نظم عقیده اللقانی’ بنظم و ’اختصار تصریف زنجانی’ و ’نظم الحکم’شرح آن است. (از اعلام زرکلی ج 4 ص 223). از اوست:
کم من علوم اردناها فمابعدت
عنا و حزنا معالیها علی سند.
(از سلافه العصر)
لغت نامه دهخدا
کلمه سریانی است، باشرا یکی از صور عربی آن است، (حاشیۀ برهان چ معین)، کرمۀ دشتی، بروانیا، انبلس لوقی، (یادداشت بخط مؤلف)، کرمهالبیضاء است، (فهرست مخزن الادویه)، پیچکی است که لاتینی آن را بریونیا نامند، (یادداشت بخط مؤلف)، از تیره خیاریان است و ریشه دائمی دارد و میوه های آن قرمز و کوچک و ریشه آن ضخیم است، (گیاه شناسی گل گلاب ص 254)، رجوع به انبلس لوقی و تاک دشتی شود، بعضی آن را انگور جنگلی گمان برده اند و غلط است، (یادداشت بخط مؤلف)، سیاه دارو، کرمهالسوداء
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ / رِ بَ)
آنچه شکاف داشته باشد، رجوع به فاق شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از رستاق طبرش از توابع قم، (ترجمه تاریخ قم ص 119)، اکنون دهی به این نام در توابع قم نیست
لغت نامه دهخدا
زیر زمین خرد که شیر آب انبار بر دیوار آن منصوب است، گودال پای شیر آب انبار و کلیۀ بنای مجاور شیر، آنجای از آب انبار که آب از شیر گیرند
لغت نامه دهخدا
چاخچور، چاقچور، دولاغ، (ناظم الاطباء)، مبدل چاقچور است، (فرهنگ نظام)، چاقشر، (ناظم الاطباء)، قسمی از جوراب که از نوک انگشتان پا تا کمر را میپوشاند، (ناظم الاطباء)، چیزی است از عالم موزه که پشمین و سقرلاتی باشد، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خاکشو، خاکشی، خوب گلان، خبّه، خفبج، شفترک، رجوع به خاکشور و خاکشی در این لغت نامه شود، خاکشیر گیاهی است خردو از نباتات کروسیفر، بوتۀ آن بلند و در حدود نیم متر میباشد، دارای ساقۀ مستقیمی است که شاخه های فرعی از آن منشعب شده و برگهایش شبیه برگ ترب است و گلهای ریز زردش دور هم جمع شده دسته های متعدد تشکیل میدهد، میوۀ آن هم شبیه بمیوۀ ترب است یعنی غلافی است که دانه های تخمش در آن قرار گرفته و همین تخم خاکشیر است که بنام خاکشیر معروف است و در طب ایرانی مصرف میشود، (از فرهنگ روستائی یا دائره المعارف فلاحتی تقی بهرامی ص 485 و 486)
لغت نامه دهخدا
زیر زمین خرد که شیر آب انبار بر دیوار آن نصب شده است گودال پای شیر آب انبار کلیه بنای مجاور شیر آنجای از آب انبار که آب از شیر گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
کت پیشگوی اختری یکی اختری گفت از آن پس به راه کزینسان ببرم سر ساو شاه (فردوسی) کندا آنکه فال گیرد طالع بین فالگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاشیه
تصویر فاشیه
پراکنده پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاقدار
تصویر فاقدار
فاژ دار شکافدار دهان باز چون پسته آنچه شکاف داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره صلیبیان که بطور خودرو در باغها و صحراها میروید. ارتفاع آن به نیم متر میرسد شاخه هایش باریک و برگها دار از و گلها کوچک و زردند دانه های آن که سرخ اند و در غلافی جا دارند در پزشکی مورد استعمال دارند، جانوری ازتیره سخت پوستان از شاخه بند پاییان که قرمز رنگ و شبیه دانه های خاکشیر گیاهی است و در آبهای حوض و آب انبارهای آلوده دیده میشود توتو
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی در زمان به هنگام شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آنرا بر روی شلیته و تنبانها می پوشیدند و دارای لیفه و بندی بود که در زیر شکم بسته میشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاوشیر
تصویر جاوشیر
پارسی تازی گشته گاو شیر از گوج (صمغ) ها گاو سیر گاورشیر گاوشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقشیر
تصویر تقشیر
دانه را از پوست در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فالگیر
تصویر فالگیر
کسی که فال می گیرد، طالع بین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاشیر
تصویر پاشیر
زیرزمین خرد که شیر آب انبار بر دیوار آن متصل نصب شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقشیر
تصویر تقشیر
((تَ))
پوست کردن، پوست کندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقشار
تصویر اقشار
پوسته ها، لایه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
خاکشی، خاکشو، خاکژی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رمال، طالع بین، عراف، فالچی، فال زن، فالگو، کاهن
فرهنگ واژه مترادف متضاد