جدول جو
جدول جو

معنی فاعلیه - جستجوی لغت در جدول جو

فاعلیه
(عِ لی یَ)
مؤنث فاعلی. رجوع به فاعلی شود
لغت نامه دهخدا
فاعلیه
مونث فاعلی: علل فاعلیه
تصویری از فاعلیه
تصویر فاعلیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صفاعلی
تصویر صفاعلی
(پسرانه)
آنکه خلوص و پاکی ای چون علی (ع دارد، لقب ظهیرالدوله مؤسس، انجمن اخوت در دوره ناصرالدین شاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فاعلیت
تصویر فاعلیت
فاعل بودن، حالت فاعلی، انجام دادن عمل جنسی نامشروع با دیگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاذلیه
تصویر شاذلیه
فرقه ای از صوفیه، پیرو ابوالحسن علی بن عبداله شاذلی (۵۹۱ ی ۶۵۶ هجری قمری) بوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فعالیت
تصویر فعالیت
کاروکوشش بسیار، پرکاری، عمل به کار
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
کوکال خجک دار. (منتهی الارب). جنسی از خنافس بود خال دار که پیوسته بر سوراخ مارها بود. (اقرب الموارد) ، فالیهالافاعی، اوائل شر و بدی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا تَ)
فاعل بودن. حالت فاعلی. رجوع به فاعلی شود
لغت نامه دهخدا
(فِ لی یَ)
فعلیه. مؤنث فعلی. (فرهنگ فارسی معین).
- قوه فعلیه، نیرو. قوت. انرژی. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به فعلی شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
منسوب به فاعل. رجوع به فاعل شود.
- حالت فاعلی (اسنادی) ، آن است که اسم فاعل یا مسندالیه واقع شود. (از دستور زبان فارسی پنج استاد چ دانشگاه ج 1 ص 35). این حالت را فاعلیت هم گفته اند.
- صفت فاعلی. رجوع به صفت شود.
- علت فاعلی، علت فاعله. رجوع به فاعله شود
لغت نامه دهخدا
(عِ لَ)
تأنیت فاعل. رجوع به فاعل شود.
- علت فاعله، یکی از علل چهارگانه، و آن را علت محرکه نیز نامند. (یادداشت بخط مؤلف). علت فاعلی امری است که مفید وجود شی ٔ باشد و خارج از ذات معلول است. (فرهنگ اصطلاحات فلسفی جعفر سجادی ص 202).
- قوه فاعله، به قوه محرکۀ عضلات میگویند، و قوه عامله هم مینامند، اما از نظر عرفی میان قوه عامله و قوه فاعله فرق است. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ص 223)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فاطمیه
تصویر فاطمیه
مونث فاطمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسقیه
تصویر فاسقیه
روش دستار بستن
فرهنگ لغت هوشیار
مونث فارسی پارسی زن، زبان پارسی مونث فارسی زن فارسی، کلمه پارسی، جمع فارسیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصولیه
تصویر فصولیه
لوبیا لوویا: ژاژک از گیاهان لوبیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فعالیت
تصویر فعالیت
کوشش، پر کاری
فرهنگ لغت هوشیار
قابلیت در فارسی در برخی فرهنگ ها پنداشته اند که قابلیت ساخته فارسی گویان است و قابلیه تازی نیست که برداشت نادرستی است شایندگی شایستگی، پذیرندگی پذیرفتن، فراخوری در خوری، توان توانش
فرهنگ لغت هوشیار
کامیله در فارسی پیروان ابیکامل که از یک سوی مردمی را که سر از پیروی علی (ع) باز زده بودند از دین برگشته می دانستند و از سوی دیگر علی (ع) را سر زنش می کردند که چرا از هده خویش در جانشینی پیامبر (ص) چشم پوشیده است هم چنین کاملیه تنگسار (تناسخ) را باور داشتند درختچه ایست زینتی از خانواده چای که جزو تیره پنیرک میباشد. برگها یش بیضی و شبیه برگ چای است و گلهایش خوشرنگ و زیبا است. در حدود 14 گونه از این گیاه شناخته شده که در جنوب و مشرق آسیا بفراوانی کشت میشوند. این گیاه همیشه سبز است و گلهایش درشت و زیبا برنگها سفید یا صورتی و یا قرمز است. گونه ژاپنی این گیاه در سال 1749 م. باروپا برده شده و امروز در آنجا بخصوص در فرانسه و ایتالیا بفراوانی کشت و تربیت میشود کاملیه قاملیا
فرهنگ لغت هوشیار
مفاعله در فارسی: همپویی با هم کارکردن، یکی از بابهای ثلاثی مزید است. توضیح باب مفاعله در عربی مفتوح العین است ولی درفارسی بکسر عین الفعل استعمال شود
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به معتزله گوشه گیران خرد گرایان پیروان ابو حذیفه واصل بن عطا کسی که برای نخستین بار پیرامون نافرمانی (فسق) سخن گفت و آن را گامه میانین بیدینی (کفر) و باور داشت (ایمان) دانست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاعوسه
تصویر فاعوسه
کس از آن روی که گشاده گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزعلیه
تصویر خزعلیه
خرم کوشک نام جایی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاهلیه
تصویر جاهلیه
کانایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فعلیه
تصویر فعلیه
مونث فعلی پویه ای، کنونی مونث علی. یا قوه فعلیه. نیرو قوت
فرهنگ لغت هوشیار
مونث قالی کارد، سرگین گردان خجک دار گونه ای حشره شبیه جعل و یا کوز که در سوراخ مارها می زید. توضیح با مراجعه با ماخذ مربوط این حشره شناخته نشد
فرهنگ لغت هوشیار
مونث فاعل جنباننده، برانگیزنده آغازنده مونث فاعل، یکی از قوای محرکه است و آن قوت محرکه عضلات است بطرف فعل. یا علت فاعله. یکی از علل چهار گانه و آن را علت محرکه نیز نامند. یا قوه فاعله. قوه ایست که اعصاب و عضلات را آماده بتحریک می سازد بقبض و بسط (کشیدن و رها کردن)، اراده
فرهنگ لغت هوشیار
کناکی پویندگی منسوب به فاعل. یا حالت فاعلی. آنست که اسم فاعل واقع شود فاعلیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاعیه
تصویر فاعیه
سخن چین زن، شکوفه برناک (حنا)، بیخ نیلوفر هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاعلیت
تصویر فاعلیت
کناکی پویندگی فاعل بودن، حالت فاعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فعلیه
تصویر فعلیه
((فِ یِّ))
مؤنث فعلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فعالیت
تصویر فعالیت
((فَ یَّ))
کوشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فعالیت
تصویر فعالیت
کوشش، تکاپو، کار و جنبش، کنشگری، کنش وری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جاعلین
تصویر جاعلین
برسازها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فعالیت
تصویر فعالیت
Activity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فعالیت
تصویر فعالیت
atividade
دیکشنری فارسی به پرتغالی