جدول جو
جدول جو

معنی فاطمه - جستجوی لغت در جدول جو

فاطمه
(دخترانه)
زنی که بچه خود را از شیر گرفته باشد، نام دختر پیامبر (ص)
تصویری از فاطمه
تصویر فاطمه
فرهنگ نامهای ایرانی
فاطمه
(طِ یَ)
دهکده ای در کشور پرتقال است که در 100 هزارگزی شهر لیسبن قرار دارد. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
فاطمه
(طِ مَ)
مؤنث فاطم. شتربچۀ مادۀ از شیر بازشده. (منتهی الارب). رجوع به فاطم شود، زنی که بچۀ دوساله را از شیر گرفته باشد. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
فاطمه
(طِ مَ)
دختر محمد بن عبدالله ، پیامبر گرامی اسلام. در بیستم جمادی الثانیه به سال پنجم بعثت در مکه به دنیا آمد. مادرش خدیجه بود. او را به القاب سیده نساء العالمین، طاهره، صدیقه، زاکیه، راضیه، مرضیه، بتول، زهرا و مادرش را به لقب بنت خویلا خوانده اند. او زوجه علی بن ابی طالب و مادر امامین حسنین است. (از یادداشتهایی بخط مؤلف). شیخ طوسی و اکثر علما ذکر کرده اند که ولادت آن حضرت روز بیستم جمادی الاّخر سال دوم بعثت و به روایتی سال پنجم بعثت اتفاق افتاده و مادرش خدیجه بوده است، و مطابق روایات و احادیث فاطمه در شکم مادرسخن میگفته است. فضایل و مناقب آن مخدره زیاده از آن است که در اینجا ذکر شود. وفات آن حضرت در سیم جمادی الاّخره واقع شده. (از منتهی الآمال حاج شیخ عباس قمی صص 94-102). وفاتش را به سال 11 هجری نوشته اند و گویند شش ماه پس از مرگ پدرش از دنیا رفته. از او 18حدیث صحیح نقل شده است. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 764)
لغت نامه دهخدا
فاطمه
زنی که فرزند خود را از شیر گرفته باشد و نام دختر حضرت رسول (ص)
تصویری از فاطمه
تصویر فاطمه
فرهنگ لغت هوشیار
فاطمه
((طِ))
زنی که بچه دوساله را از شیر گرفته، از اعلام زنان است، نام دختر پیغمبر (ص) و همسر علی (ع) ملقب به زهراء
تصویری از فاطمه
تصویر فاطمه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاطمه اره
تصویر فاطمه اره
زن بسیار بی شرم. دراصل، از شخصیت های هزارویک شب و زن پینه دوز بغدادی در این کتاب بوده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاطمی
تصویر فاطمی
سید، علوی، پیرو فرقۀ اسماعیلیه، هر یک از خلفای فاطمی مصر
فرهنگ فارسی عمید
دختر احمد بن سلطان صلاح الدین ایوبی. به روایت فقه و حدیث در زمان خود مشهور بود. زندگانیش میان سالهای 597 و 678 هجری قمری بوده است. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 763)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شهری است در ولایت شام. آنجا میوه بسیار خیزد، و میوه فروش را فامی خوانند که نسبت به این شهر است. (از تاریخ بیهقی ص 127)
لغت نامه دهخدا
(طِ مَ)
دختر اسد بن هاشم بن عبدمناف هاشمی، مادر علی و برادرانش. گویندپیش از هجرت به مدینه آمد و در آنجا مرد. رجوع به الاصابه ج 8 ص 160 و خیرات حسان اعتمادالسلطنه ص 7 شود
لغت نامه دهخدا
(طِ مَ یِ نی / نَ)
از قدماء نساء خراسان بوده است و از کبار عارفات. ابویزید بسطامی قدس الله سرّه بر وی ثناء گفته است و ذوالنون مصری از وی سوءالها کرده. در مکه مجاور بوده و گاهی به بیت المقدس میرفت و باز به مکه مراجعت میکرد. و در راه عمره در سال 223 هجری قمری مرد. روزی برای ذوالنون چیزی فرستاد، ذوالنون قبول نکرد و گفت در قبول کردن چیزی از نسوان مذلت است و نقصان. فاطمه گفت: در دنیا هیچ صوفی از آن بهتر و بزرگتر نیست که سبب در میان نبیند. ابویزید گفته است که در عمر خود یک مرد و یک زن دیدم، آن زن فاطمۀ نیشابوریه بود، از هیچ مقام او را خبر نکردم که آن چیز وی را عیان نبوده. یکی از مشایخ ذوالنون را پرسید که را بزرگتر دیدی ازاین طائفه ؟ گفت: زنی بود در مکه که وی را فاطمۀ نیشابوریه میگفتند و در فهم معانی قرآن سخنانی میگفت که مرا عجب می آمد. (از نفحات الانس چ تهران 1336 هجری شمسی ص 620). و رجوع به خیرات حسان السلطنه ص 18 شود
لغت نامه دهخدا
(طِ مَ)
دختر موسی کاظم، که در عرف ما به حضرت معصومه معروف است. مجلسی مینویسد: هنگامی که مأموران عباسی حضرت علی بن موسی الرضا را برای تفویض ولایت عهد به خراسان طلبید، خواهرش فاطمۀ معصومه یک سال بعد به شوق دیدار برادر عازم آن دیار شد و در ساوه بیمار شد و شخصی بنام موسی بن خزرج از جانب سعد او را با احترام به قم وارد کرد و 17 روز بعد حضرت معصومه در خانه این مرد جان سپرد، و او را در نقطه ای که بابلان خوانده میشد به خاک سپردند. آقا شیخ مهدی سلطان العلماء به نقل از کتاب لواقح الانوار فی طبقات الاخیار تاریخ زندگی آن علّیه را میان سالهای 183 و 201 هجری قمری و بدین ترتیب مدت عمرش را هیجده سال نوشته است، که البته این درست به نظر نمیرسد چون سال وفات حضرت موسی کاظم یعنی پدر فاطمه 183 است و چهار سال پیش از آن هم حضرت در زندان بوده و به این ترتیب تولد فاطمۀ معصومه نمیتواند در سال 183 باشد و لااقل بایدچهار سال پیش از آن اتفاق افتاده باشد و به این ترتیب حداقل عمر فاطمۀ معصومه 21 تا 22 سال میشود. در شهر قم در محل بابلان قدیم امروز بقعۀ بزرگ و گنبد زرین آرامگاه معصومه از دور چشم ها را خیره میکند و زیارتگاه شیعیان است. (نقل به اختصار از کتاب انجم فروزان عباس فیض ص 56 به بعد). و رجوع به معصومه شود
لغت نامه دهخدا
(طِ مَ سُ)
دختر حاج میرزا حسین و نوۀ قائم مقام فراهانی (متولد ششم رجب 1282 هجری قمری) درکتاب ’از رابعه تا پروین’ ذکر او آمده و نمونه ای ازقصایدش در خیرات حسان اعتمادالسلطنه نقل شده است
فاطمه سلطان امامی دختر شکرالله میرزا دارا. شاعره ای از مردم ابهر بوده که منظومه ای بنام هدیۀ فاطمیه ساخته است. (الذریعه ج 9 ص 802)
لغت نامه دهخدا
(طِ مَ یِ صُ را)
دختر علی بن ابی طالب (متوفی در سال 117 هجری قمری) است. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 864)
لغت نامه دهخدا
(اَمَ)
دودشده. بخار. ج، آطام. (از دزی ج 1).
، اطهار از گناه، منزه شدن و دست بازداشتن از آن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(طِ مَ / مِ سُ)
دارکوب. (یادداشت بخط مؤلف). داربر. رجوع به دارکوب شود
لغت نامه دهخدا
یکی از زنان ابومسلم خراسانی بوده است. (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 287 از ابن اثیر)
لغت نامه دهخدا
دختر عمرولیث و همسر محمد بن حسن درهمی، خلیفۀسیستان در زمان عمرولیث. (از تاریخ سیستان ص 236)
لغت نامه دهخدا
دختر عبدالله جوردانیه. عالم حدیث و در زمان خود در شهر اصفهان پایه ای بلند داشت. زندگانیش میان سالهای 434 و 524 ه. ق. بود. (زرکلی ج 2 ص 764). دختر عبیدالله جزدانیه، کنیه اش ام ابراهیم بوده و از مردم چزدان. ابوالفتح اسعد بن ابی الفضائل محمود بن خلف عجلی اصفهانی از او حدیث شنیده است و از وی روایت کند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دختر عبدالله ، مادر عثمان بن ابی العاص الثقفی. (الاصابه ج 8 ص 163)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
شتربچۀ از شیر بازشده، ناقه فاطم، ناقه ای که سر یک سال بچه را از وی باز کنند، ناقه ای که بچه اش به وقت فطام رسیده باشد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
رسن از موی. رجوع به قاتمه شود
لغت نامه دهخدا
دختر زعبل. راویه است. (از یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(طِ مَ)
یکی از نامهای مکه است و از آن جهت بدان نامیده شده که هر کس را که بدان اهانت روا دارد درهم شکند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طِ مَ)
داهیه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور که در 15 هزارگزی جنوب خاوری نیشابور واقع است. جلگه ای معتدل و دارای 44 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات، پنبه، بنشن و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(طِ می یَ)
مؤنث فاطمی. رجوع به فاطمی شود
لغت نامه دهخدا
(طِ می یَ)
از فروع فرقۀ بومسلمیه که پس از قتل ابومسلم به مرگ او قطع کردند و به امامت دختر او فاطمه گرویدند. (از کتاب خاندان نوبختی از مروج الذهب ج 2 ص 187). رجوع به فاطمه دختر ابومسلم شود
لغت نامه دهخدا
(طِ می ی / می)
منسوب است به حضرت فاطمه. (سمعانی). در ایران خانواده های بسیاری که از نسل خاندان رسالت اند خود را فاطمی خوانده اند، و اولاد رسول را از جانب فاطمۀ زهرا فاطمی گویند. (از یادداشت بخط مؤلف) ، پیروان مذهب اسماعیلی. قرمطی. سبعی. هفت امامی. باطنی. ملحد. حشاش. (از یادداشت بخط مؤلف). علت نامیدن این دسته از مسلمانان به فاطمی، انتساب آنان به خلفای فاطمی مصر است که بیش از همه حکمرانان اسلامی در راه اشاعۀ مذهب اسماعیلی کوشیده اند:
زیر رکاب و علم فاطمی
نرم شود بیخردان را رقاب.
ناصرخسرو.
ای پسر دین محمد بمثل چون جسد است
که بر آن شهره جسد فاطمیان همچو سرند.
ناصرخسرو.
خورشید فاطمی شد و باقوت
برگشت و از نشیب به بالا شد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُ)
دوختن بینی موزه را و درپی کردن. (منتهی الارب). وصله کردن کفش گر موزه را. (اقرب الموارد). قرطمه با قاف صحیح تر است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
موی دم یا یال اسب و استر، رشته و طنابی که از موی دم و یال اسب و استر بافند بزمو تاب
فرهنگ لغت هوشیار
وابستگان فاطمه علیه السلام دخت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله منسوب به فاطمی مخصوصا فاطمه دختر پیغمبر ع کسی که از اولاد فاطمه ع باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاطمیه
تصویر فاطمیه
مونث فاطمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاطم
تصویر فاطم
از شیر باز شده از شیر باز شده (شتر بچه و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار