جدول جو
جدول جو

معنی فاضلان - جستجوی لغت در جدول جو

فاضلان
(ضِ)
دو فاضل. در اصطلاح فقها و اصولیین منظور از فاضلان علامۀ حلی و استادش ابن سعیداست، و گروهی از جمله ملا صالح مازندرانی نوشته اند: گفته اند مراد از فلاضلان علامۀ حلی و پسرش فخرالمحققین است، و این درست نیست. (از ریحانه الادب ج 3 ص 184)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاضلانه
تصویر فاضلانه
همراه با فضل، به روش فاضلان مانند فاضلان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاضلات
تصویر فاضلات
طغیان، از حد خود گذشتن، از اندازه تجاوز کردن، بالا آمدن آب دریا یا رودخانه، گردنکشی، گستاخی، نافرمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاضلاب
تصویر فاضلاب
ضایعات جامد یا مایعی که از طریق مجرا از محل خارج می شود، مجرای دفع ضایعات مایع
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین، واقع در 36000گزی شمال ضیأآباد، سردسیر و دارای 733تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول آن غلات، و باغات انگور و چغندرقند و کرچک است، صنعت دستی اهالی قالی و گلیم و جاجیم بافی است، راه آن مالرو است و از طریق شید اصفهان میتوان ماشین برد، بنای امامزاده گوران آنجا قدیم است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
نام موضعی است به آذربایجان و دارای معدن طلاست
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی جزء دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل در 5هزارگزی شمال اردبیل، 3هزارگزی شوسۀ اردبیل - آستارا. جلگه، معتدل، دارای 87 تن سکنه. آب آن از رود خانه بالخلو و چشمه. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
ایل باجلان، طایفه ای از ایلات کرد ایران که 150 خانوارند و در قورقو و جگرلوی زهاب سکونت دارند و مذهب آنان تسنن است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 60). و رجوع بهمان کتاب ص 112 و مجمل التواریخ گلستانه ص 253 شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز. در 36هزارگزی جنوب خاوری دهدز در کنار راه مالرو بادامستان به زیتی در جلگه واقعست. هوایش سرد و دارای 128 تن سکنه میباشد که بلهجۀ لری بختیاری سخن میگویند. آبش از چاه و قنات و محصولش غلات، لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنانش کرباس بافی و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ ءَ)
شغال. دءل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَنْ نُ)
فریفتن کسی را. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). دأل. (منتهی الارب).
- ابن دألان، مردی است. رجوع به مادۀ دول شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
جمع واژۀ افضل در حالت نصبی و جری. رجوع به افضل شود، در اصطلاح علم نحو از علوم ادب عرب افعال زیر: ظننت، حسبت، زعمت، علمت، رأیت، وجدت و خلت را گویند. این افعال را، افعال شک و یقین نیز گویند. و وجه تسمیۀ آنها به افعال قلوب آشکار است زیرا همه معنای قلبی دارند، لیکن وجه تسمیۀ آنها به افعال شک و یقین روشن نیست زیرا هیچکدام بر شک یعنی تساوی احتمال طرفین دلالت ندارند و ممکن است مقصود از شک احتمال راجح یعنی ظن باشد. بهرحال همه این افعال برثبوت برای چیز دیگر بر صفت معین دلالت دارد. و بهمین جهت دو مفعول دارد و مفاد آن اعلام حصول امری است برای امری دیگر بیقین یا بظن بحسب اختلاف معانی افعال مزبور، زیرا بعض این افعال بر علم و ظن دلالت دارد. و فرق دو مفعول افعال مزبور با دو مفعول افعال دو مفعولی دیگر مانند: اعطیت، در این است که مفعول دوم این افعال همان مفعول اول است (یعنی مدخول آنها مبتدا و خبر است) و مفعول اول در مانند اعطیت، عین مفعول اول نیست. خلاصه آنکه افعال قلوب از نواسخ مبتدا و خبر هستند و آن دو را که بواقع یک چیز است منصوب می سازد. و دیگر افعال دو مفعولی بر مبتدا و خبر درنیایند و مفعول اول و دوم آنها دو چیز ممتاز و جدا هستند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، کارهای قلب یا اعمال نفسانی از قبیل علم، لذت، الم، اراده و نظایر آن. رجوع به قلوب (افعال) و خاندان نوبختی 174 شود
لغت نامه دهخدا
نام جایی است. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
موضعی در حدود هرات. خواندمیر آرد: چون امیر اردو شاه را بواسطه وصول محمدزمان میرزا استظهار تمام پیدا شد شعار خلاف جناب حکومت پناهی زینل خان که در آن زمان والی خراسان بود اظهار نموده بعضی از قصبات هراه رود و شاغلان راتاخت فرمود و آنگاه لشکر به سر اقوام هرات و قبایل نکو درکشیده... و از آنجا به غور شتافته... بعنف و لطف از حکام آن کوهستان امیر درویش و امیرفخرالدین اسبان راهوار و اشتران باربردار و اجناس نفیسه گرفت. (تاریخ حبیب السیر چ طهران، جزء سوم از ج 3 ص 318)
لغت نامه دهخدا
(ذَءْ / ذُءْ)
شغال با گرگ. ابن آوی و الذئب
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ذأل. سبک رفتن. (تاج المصادر بیهقی). خرامیدن. سبک و نرم رفتن، سرعت کردن، پویۀ گرگ. ج، ذآلین، ذآلیل. و این نادر است، چه قیاس ذآلین باشد
لغت نامه دهخدا
جیمز هنری، لرد، مارشال انگلیسی است که در بدمینتون بسال 1788 میلادی بدنیا آمد و فرمانده سپاه انگلیس در جنگ کریمه بود، او در سال 1855 بدرود زندگی گفت
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ملکاری بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در 17هزارگزی شمال باختری سردشت و 11هزارگزی باختر شوسه سردشت به مهاباد کوهستانی و جنگلی است هوای آن معتدل و سالم است و 189 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه تأمین میشود محصول آن غلات و توتون و مازوج و کتیرا و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَ)
آنکه چنان راه رود که گویا بر پشت بار دارد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ظاهراً محرف نألان است. رجوع به نألان شود
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
دو رشتۀ خرمابن بر دو لب جوی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
آبی که به زیادت سرشاری از نهرها بدررود. (آنندراج). ظاهراً مصحف فاضل آب یا فضولات است. رجوع به فاضل آب شود
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
مدرسه فاضلخان، مدرسه معروفی بود در مشهد خراسان. از بناهای فاضلخان علاءالدولۀ تونی که در پیرامن 1060 هجری قمری به ساختمان آن آغاز کرد و برادرش ملا عبدالله تونی در 1075 هجری قمری آن را به پایان رسانید و در1064 هجری قمری کتابخانه ای شامل 366 جلد کتاب بر آن وقف کرد و روزبروز بر آن افزوده گشت. صاحب مطلعالشمس بهای تقریبی این کتابخانه را به نقل از سفرنامۀ فرزهفتادهزار تومان تعیین کرده است لیکن چون در 1308 هجری شمسی این کتابخانه را به آستان رضوی در مشهد منتقل کردند از مجموع کتب آن بیش از سیصد جلد نمانده بود، در 1309 هجری شمسی فهرستی برای این کتابخانه تهیه و چاپ شد. لیکن در 1311 هجری شمسی این مدرسه داخل فلکه قرار گرفت و خراب شد و این کتابخانه متفرق گردید، برخی از آن را به کتاب خانه آستانه بردند و برخی دیگر رابه مدرسه نواب منتقل ساختند. (الذریعه ج 9 ص 403)
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
داد و ایمنی. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
دو خاینده تثنیه ماضغ: درماضغ، دورگ که در دو زنخ و بن هردو زنخ متصل به بن دندانها قرار دارند
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از افاعیل عروضی که به صورت واحدی برای سنجش شعر به کار می رود. و در تقطیع شعر آن را به کار برند این لفظ واحدیست که در تقطیع بحر رمل (مثمن یا مسدس) استعمال شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاملان
تصویر عاملان
کرتاران کار داران کار گزاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باخلان
تصویر باخلان
ترکی غاژک دارغاژ مرغ آتش (گویش گیلکی) از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باکلان
تصویر باکلان
ترکی غاژک دارغاژ مرغ آتش (گویش گیلکی) از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاضلاب
تصویر فاضلاب
کهس زه آب جایی بود که اندک اندک آب از زمین همی زاید، پساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاضلات
تصویر فاضلات
زهاب در فرهنگ معین این واژه رمن فاضله آمده
فرهنگ لغت هوشیار
فرجادانه هنر ورانه بروش فاضلان: این مقاله را فاضلانه فاضلانه نوشته است، هر چه در آن نشانه فضل و دانش باشد مقاله فاضلانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائلتان
تصویر فائلتان
دو رگ ران
فرهنگ لغت هوشیار
((نْ ژْ))
هر یک از افراد چماق دار سازمان یافته در گروه های فشار. مأخوذ از نام حزب فالانژ در اسپانیا که مانندفاشیست ها بر قدرت حاکمیت تکیه دادند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاضلاب
تصویر فاضلاب
((ض))
آب اضافه ای که از نهر یا رود به بیرون سرریز می کند، آب آلوده ای که از حمام ها و توالت ها و... به چاه سرازیر می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاضلاب
تصویر فاضلاب
پساب
فرهنگ واژه فارسی سره
حکیمانه، خردمندانه، دانشمندانه، عالمانه
متضاد: جاهلانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد