- فاضلات
- طغیان، از حد خود گذشتن، از اندازه تجاوز کردن، بالا آمدن آب دریا یا رودخانه، گردنکشی، گستاخی، نافرمانی
معنی فاضلات - جستجوی لغت در جدول جو
- فاضلات
- زهاب در فرهنگ معین این واژه رمن فاضله آمده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ضایعات جامد یا مایعی که از طریق مجرا از محل خارج می شود، مجرای دفع ضایعات مایع
کهس زه آب جایی بود که اندک اندک آب از زمین همی زاید، پساب
((ض))
فرهنگ فارسی معین
آب اضافه ای که از نهر یا رود به بیرون سرریز می کند، آب آلوده ای که از حمام ها و توالت ها و... به چاه سرازیر می شود
فضله ها، سرگینهای جانوران، زیادی ها، اضافی ها، باقی مانده چیزها، بازمانده ها، جمع واژۀ فضله
جمع فضله، مانده ها سرگین ها پلیدی ها یکبار فضل، باقی مانده چیزی بقیه بازمانده، جمع فضلات فضال، سرگین پلیدی غایط
کاستی ها
جمع راضعه، دایگان جمع راضعه دایگان مرضعات
جمع افاضه
رجحان، افزونی، الویت
جمع افضال
جمع تفال
جمع تفضل عنایتها، بخششها، ملاطفتها، نیکوئیها، نعمتها
جمع تامل
سختی ها و دشواری ها، معضله
همراه با فضل، به روش فاضلان مانند فاضلان
فاعل بودن، حالت فاعلی، انجام دادن عمل جنسی نامشروع با دیگری
جمع عاقله، زنان آرایشگر پردازندگان خونبها مونث عاقل جمع عاقلات عواقل، زن مشاطه، خویشان و نزدیکان قتال (غیر مکلف به علت سفاهت یا عدم بلوغ و غیره) که دیه مقتول را بین ایشان قسمت کنند. توضیح اصطلاح دیت (دیه) بر عاقله است به همین معنی است: چون بر حق و روز آجله است گر خطایی شد دیت بر عاقله است (مثنوی) ولی غالبا آن را به اشتباه استعمال کنند و عاقله را به معنی عاقل و خردمند می پندارند و های بعد از لام را با هایی اشتباه می کنند که در گفتار عامیانه برای معارفه آورند و فی المثل گویند: راستست که فلان خطا کرده اما شما باید عفوش کنید که دیه با عاقله است، قوه ای که به سبب آن انسان درک معانی مجرده جزئیه کند
جمع غافل، فرناسان
کناکی پویندگی فاعل بودن، حالت فاعلی
یکی از افاعیل عروضی که به صورت واحدی برای سنجش شعر به کار می رود. و در تقطیع شعر آن را به کار برند این لفظ واحدیست که در تقطیع بحر رمل (مثمن یا مسدس) استعمال شود
فرجادانه هنر ورانه بروش فاضلان: این مقاله را فاضلانه فاضلانه نوشته است، هر چه در آن نشانه فضل و دانش باشد مقاله فاضلانه
مونث فاسد
موشان تیره موش ها
مونث فارق، جمع فارقات. یا علامت فارقه. نشانه ای که برای امتیاز دو شی میان آنها نهند، نشانه ای که معنیی را از معنی دیگر جدا کند بدین صورت
جمع فرضیه، انگاره ها گمانه ها مونث فرضی، حدس تقدیر، فرضی در باب موضوعی ممکن یا غیر ممکن که از آن نتیجه ای گیرند، جمع فرضیات
جمع فضول، آدمی تراو ها آخال جمع فضول آخال
علوم ادبی که اطلاع بر آنها برای فقیه موجب فضل است و جهل بدانها مضر نیست
جمع قائله، سخنگویان نیمروزان خوابهای نیمروزی
جمع قایله
جمع معضله، دشواری ها جمع معضله (معضل) مشکلات دشواری. توضیح در تداول فارسی بفتح ضاد تلفظ شود. مسائل مشکل، و دشوار و فرو بسته
جمع نفاضه، برگ های ریخته، میوه افتاده، باز پس مانده جمع نفاضه: آنچه از جامه و مثل آن ساقط و ریخته شود چون آنرا تکان دهند و بجنبانند، ضعفا و عاجزان لشکر که گویا از عسکر باز افتاده و ساقط شده اند: چند مرحله میرفتند و نفاضات لشکر را می کشتند. توضیح همین کلمه در جامع التواریخ رشیدی چا. ترکیه ج 2 جز 2 ص 51 س 17 بغلط} نفاضات {آمده