جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فضلات

فضلات

فضلات
فضله ها، سرگینهای جانوران، زیادی ها، اضافی ها، باقی مانده چیزها، بازمانده ها، جمعِ واژۀ فضله
فضلات
فرهنگ فارسی عمید

فضلات

فضلات
جمع فضله، مانده ها سرگین ها پلیدی ها یکبار فضل، باقی مانده چیزی بقیه بازمانده، جمع فضلات فضال، سرگین پلیدی غایط
فرهنگ لغت هوشیار

فضلات

فضلات
جَمعِ واژۀ فضله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فضله شود
لغت نامه دهخدا

تفضلات

تفضلات
جمع تفضل عنایتها، بخششها، ملاطفتها، نیکوئیها، نعمتها
تفضلات
فرهنگ لغت هوشیار

فاضلات

فاضلات
طغیان، از حد خود گذشتن، از اندازه تجاوز کردن، بالا آمدن آب دریا یا رودخانه، گردنکشی، گستاخی، نافرمانی
فاضلات
فرهنگ فارسی عمید

عضلات

عضلات
عضله ها، گوشتهای بدن که پیچیده و مجتمع باشد، ماهیچه ها، مایچه ها، جمعِ واژۀ عضله
عضلات
فرهنگ فارسی عمید

عضلات

عضلات
جمع عضله، ماهیچگان جمع عضله ماهیچه ها و گوشت - های بدن
عضلات
فرهنگ لغت هوشیار