جدول جو
جدول جو

معنی فاضحه - جستجوی لغت در جدول جو

فاضحه
(ضِ حَ)
مؤنث فاضح. رجوع به فاضح شود
لغت نامه دهخدا
فاضحه
مونث فاضح بنگرید به فاضح مونث فاضح
تصویری از فاضحه
تصویر فاضحه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فائحه
تصویر فائحه
(دخترانه)
فایحه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فایحه
تصویر فایحه
(دخترانه)
مؤنث فایح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فاتحه
تصویر فاتحه
اولین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۷ آیه، حمد، فاتحه الکتاب، ام الکتاب، وافیه، شکر، سبع المثانی، قرائت سورۀ فاتحه برای آمرزش روح درگذشته، فاتحه خواندن، آغاز، اول
فاتحه خواندن: قرائت سورۀ فاتحه برای آمرزش روح درگذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاضح
تصویر فاضح
رسوا کننده، آشکار کننده، روشن، آشکار مثلاً دلیل فاضح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاضله
تصویر فاضله
فاضل، برتر
فرهنگ فارسی عمید
(فُ حَ)
سپیدی نه بغایت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ جَ)
قطعه زمینی در بین کوههای ضریه، و در بین این دو محل نه میل فاصله است. (معجم البلدان)
کوشکی از بنی نظیر در مدینه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
جایی است در نزدیکی مکه پهلوی ابوقبیس که مردم شهرهای دیگر برای رفع احتیاجات خود بدانجا میرفتند. این محل را نظربه اینکه بنی جرهم و بنی قطوراء در آنجا جنگیدند و بنی قطوراء شکست خوردند و رئیس آنها کشته شد، فاضح (رسواکننده) خوانده اند. (از معجم البلدن) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فاضْ ضَ)
سختی و بلا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضِ حَ)
تأنیث ناضح است. رجوع به ناضح شود، ماده شتر آبکش. (ناظم الاطباء). سانیه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). اشتر آبکش
لغت نامه دهخدا
(فَ حَ)
رسوایی. (منتهی الارب). آشکار کردن بدیها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ءِ حَ)
بوی. (غیاث). رجوع به فائح شود
لغت نامه دهخدا
(تِ حَ)
یا فاتحهالکتاب. نام نخستین سورۀ قرآن کریم که سورۀ حمد نیز گویند. چون در مجلس سوگواری این سوره را برای شادی روان مرده میخوانند، ’فاتحه خوانی’ بمعنی سوگواری بکار میرود
لغت نامه دهخدا
(دِ حَ)
سختی. (آنندراج). ج، فوادح. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضِ لَ)
زن عبدالله بن انیس، معروف به فاضلۀ انصاریه. از زنان همزمان پیامبر اسلام (صحابیه) بوده و روایاتی از او نقل شده است. (از کتاب الاصابه ج 8 ص 157). از دیدگاه تاریخی، صحابی شخصیتی است که زندگی اش با پیامبر گره خورده است. این ارتباط نه تنها عاطفی بلکه معرفتی و ایمانی نیز بوده است. صحابه با تلاش خود زمینه ساز گسترش آموزه های اسلامی در شبه جزیره عربستان و پس از آن در سرزمین های دیگر شدند.
لغت نامه دهخدا
(ضِ جَ)
رجوع به فضیج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از واضحه
تصویر واضحه
مونث واضح آشکار پیدا مونث واضح جمع واضحات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضاحه
تصویر فضاحه
به رسوایی انجامیدن کار، و از حد گذشتن در رسوائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایحه
تصویر فایحه
مونث فایح پراکنده کننده بوی، جمع فوایح (فوائح)
فرهنگ لغت هوشیار
فایحه در فارسی مونث فائح و بویه پاش بویه پاش مونث فایح پراکنده کننده بوی، جمع فوایح (فوائح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاضله
تصویر فاضله
دانا، بخشنده، درنگ بزرگ (فاصله کبری)، بخشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاضح
تصویر فاضح
آشکار کننده، پرده دری کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاتحه
تصویر فاتحه
اول چیزی را گویند و نام نخستین سوره از قرآن کریم می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فادحه
تصویر فادحه
پتیار سخت آسیب بزرگ پیشامد بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاتحه
تصویر فاتحه
((تِ حِ یا حَ))
مؤنث فاتح، آغاز کار، اول چیزی، دعای خیر برای مرده، فاتحت
فاتحه چیزی را خواندن: دیگر امید بازیافتن چیزی را نداشتن، مصرف کردن و به اتمام رساندن
فاتحه نخواندن: برای کسی یا چیزی اهمیت نداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاضح
تصویر فاضح
آشکارکننده، پرده دری کننده، روشن، آشکار
فرهنگ فارسی معین
آغاز، اول، بدایت، فاتحت، گشایش، مقدمه
متضاد: خاتمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد