- فاشورانیدن
- شورانیدن، درهم کردن، برهم زدن، زیر و رو کردن، درهم ریختن، آمیختن، سرشتن، آشوردن، آشردن، آشوریدن
معنی فاشورانیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- فاشورانیدن
- تحریک کردن برانگیختن ورغلانیدن
- فاشورانیدن ((دَ))
- شوراندن، برانگیختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متلاطم کردن (دریا)، بر انگیختن مردم را ایجاد فتنه و آشوب کردن، دیوانه کردن، بامیختن واداشتن، آلوده ساختن
تحریک شدن برانگیخته شدن