جدول جو
جدول جو

معنی فاشانی - جستجوی لغت در جدول جو

فاشانی
احمد بن عبدالرحمان یا محمد هروی فاشانی، مکنی به ابوعبید، از محدثان عامّه بوده و ابومنصور ازهری صاحب کتاب تهذیب اللغه و جمعی دیگر از اکابر از وی روایت کنند، کتاب غریبین که حاوی غرایب حدیث و قرآن مجید است از او بوده، درگذشت او در ماه رجب سال 401 هجری قمری اتفاق افتاده است، (از ریحانه الادب ج 3 ص 197)
محمد بن محمد بن احمد بن عبداﷲ بن محمد، مکنی به ابوزید، فقیه شافعی، در زمان خود بی نظیر بود و ابواسحاق مروزی را فقه آموخت، به مذهب شافعی بسیار پایبند بود و در آن بسیار نیکو نظر میداد، در 13 رجب سال 371 هجری قمری درگذشت، رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
فاشانی
منسوب به فاشان که قریه ای است از قراء مرو، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادانی
تصویر شادانی
شادی، شادمانی، خوشحالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران مثلاً روز بارانی، کنایه از دارای اشک مثلاً چشم بارانی، دارای باران، لباسی که آب در آن نفوذ نمی کند و هنگام باریدن برف و باران بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشانی
تصویر کاشانی
از مردم کاشان، کاشی، تهیه شده در کاشان، مربوط به کاشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهانی
تصویر شاهانی
انگور شاهانی، نوعی انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افشاری
تصویر افشاری
یکی از چهار آواز دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سامانی
تصویر سامانی
مربوط به سامانیان، از نوادگان سامان، برای مثال خلاف تو برکنده سامانیان را / ز بستان ها سرو و از کاخ ها در (فرخی - ۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساسانی
تصویر ساسانی
مربوط به ساسانیان مثلاً سکه های ساسانی، از نوادگان ساسان مثلاً خاندان ساسانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکانی
تصویر اشکانی
اشک، لقب هر یک از پادشاهان سلسله اشکانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افغانی
تصویر افغانی
از مردم افغانستان مثلاً کارگر افغانی، واحد پول افغانستان، تهیه شده در افغانستان، مربوط به افغانستان
فرهنگ فارسی عمید
(نی ی)
نسبت است به قاشان و آن دهی است از دهات هرات و آن را باشان نیز گویند. (روضات چ 1 ص 54) ، نسبت است به قاشان و آن معرب کاشان، شهری است معروف نزدیک قم. (الانساب سمعانی). رجوع به کاشان شود
لغت نامه دهخدا
احمد بن موسی بن عیسی فراز قاضی، وی در شهر کاشان به شغل قضاء منصوب شد، از ابراهیم حسن همدانی روایت کند و ابوبکر محمد بن ابراهیم بن مقری از وی روایت دارد، (الانساب سمعانی)
فضل اﷲ بن علی علوی حسین قاشانی، از علماء است، من در سفرم به کاشان واصفهان محضر او را درک کردم و از وی روایاتی نوشتم و بخشی از اشعار او را اخذ کردم، (الانساب سمعانی)
ابراهیم بن عبداﷲ، مکنی به ابواسحاق منسوب به کاشان قم، وی از ابی مصعب احمد بن ابی بکر نهری روایت دارد و از او محمد بن ابراهیم، (الانساب سمعانی)
جعفر بن محمد بن محمد رازی، مکنی به ابومحمد، از دانشمندان است، ابوسهل هارون بن احمد استرابادی از وی روایت کند، (الانساب سمعانی)
علی بن زید قاشانی، از قدماست، ابن ماکولا گوید: وی یکی از فضلاء مشهور است، (الانساب سمعانی)
عبدالرحمن بن حسن ملقب به قاشانی، از محدثان است، (ریحانه الادب ج 3 ص 261)
علی بن ابی سعید، ملقب به قاشانی، از محدثان است، (ریحانه الادب ج 3 ص 261)
عبداﷲ بن حسین، ملقب به قاشانی، از محدثان است، (ریحانه الادب ج 3 ص 261)
اسعد بن حمید، ملقب به قاشانی از محدثان است، (ریحانه الادب ج 3 ص 261)
علی بن محمد، ملقب به قاشانی، از محدثان است، (ریحانه الادب ج 3 ص 261)
لغت نامه دهخدا
ابومنصور محمد بن بکر بن اسماعیل سمرقندی فارانی، از محدثان و منسوب به قریۀ فاران از نواحی سغد از ایالت سمرقند بود، رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(ی ی)
ابوسعید ابراهیم بن طهمان خراسانی از اهالی هرات و ازقریۀ باشان بود و جمعی از تابعان را دریافت (از آنجمله عمرو بن دینار). وی در مکه بسال 63 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان ذیل کلمه باشان) و (تاج العروس و انساب سمعانی ج 1)
لغت نامه دهخدا
ابوعبید احمد بن محمد الهروی صاحب کتاب ’غریبین’ در لغت و منسوب به باشان از قرای هرات، رجوع به معجم البلدان و تاج العروس ذیل کلمه بشن و حاشیۀ تاریخ بیهقی چ ادیب ص 110 شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به باشان که قریه ای است از هرات، (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
کاشی. آجر کاشی: و کان نزولی باصفهان فی زاویه تنسب للشیخ علی بن سهل تلمیذ الجنید و بها حمام عجیب مفروش بالرخام و حیطانه بالقاشانی. (ابن بطوطه). حیطانها (حیطان المدارس و الخوانق و الزوایا بالنجف بالقاشانی و هو شبه الزلیج عندنا لکن لونه اشرق و نقشه احسن. (ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شایانی
تصویر شایانی
شایستگی سزاواری لیاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطشانی
تصویر عطشانی
تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
نام دارویی که به دستور غازان خان ساخته شده منسوب به غازان. یا تریاق غازانی. معجونی مرکب که به دستور غازان خان ساخته شده و آن عبارت بود از 24 داروی مفرد که هر یک علی حده تریاق مطلق بود به علاوه تریاق فاروق و آن به غایت نافع آمد
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به افغان و افغانستان. ساخته افغانستان، از مردم افغانستان که معادل 2 ریال ایرانست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابانی
تصویر تابانی
درخشانی تلا لو، لغزندگی نسویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داشتنی
تصویر داشتنی
لایق داشتن در خور داشتن، نگاه داشتن حفظ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاقانی
تصویر خاقانی
منسوب به خاقان سلطانی
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از آوازهای ایرانی مغموم و دردناک از متعلقات شور ولی گام آن به سه گاه نزدیکتر از شور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامانی
تصویر سامانی
منسوب به سامان (خدات) از خاندان سامانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساسانی
تصویر ساسانی
منسوب به ساسان از خانواده ساسان
فرهنگ لغت هوشیار
لباسی که آب در آن نفوذ نکند و هنگام باریدن برف و باران آنرا بر تن می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکانی
تصویر اشکانی
منسوب به اشک، جمع اشکانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشانی
تصویر کاشانی
منسوب به کاشان اهل کاشان از مردم کاشان، ساخته کاشان: قالی کاشانی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کاشانی، کاشی آگور کاشی منسوب به قاشان (کاشان) از مردم کاشان کاشانی، کاشی آجر کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افشاری
تصویر افشاری
((ص نسب.اِمر.))
یکی از آوازهای ایرانی، مغموم و دردناک، از متعلقات شور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران، تن پوشی که آب در آن نفوذ نکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افشانه
تصویر افشانه
اسپری
فرهنگ واژه فارسی سره