جدول جو
جدول جو

معنی فازلیس - جستجوی لغت در جدول جو

فازلیس
(زِ)
شهری بود در پام فیلیه و جزایر کیانه (سی یانه) در نزدیک بغاز استانبول کنونی. درتاریخ روابط ایران و یونان در زمان اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی به نام این شهر در معاهدۀ صلح سیمون اشاره شده است. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 93 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازلی
تصویر نازلی
(دخترانه)
دارای ناز و عشوه، پر عشوه، پرناز، ناز (فارسی) + لی (ترکی)، نام یکی از شهرهای ترکیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بادلیس
تصویر بادلیس
(پسرانه)
کنایهاز همیشه مست، نام شهری درکردستان (نگارش کردی: بادهلس)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مفالیس
تصویر مفالیس
مفلس ها، ندارها، بی چیز ها، تهیدست ها، جمع واژۀ مفلس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاعلیت
تصویر فاعلیت
فاعل بودن، حالت فاعلی، انجام دادن عمل جنسی نامشروع با دیگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابلیس
تصویر ابلیس
در ادیان سامی، موجودی که باعث رانده شدن آدم و حوا از بهشت شد، مظهر شر و بدی که انسان را گمراه می کند، عزازیل، برای مثال از ابلیس هرگز نیاید سجود/ نه از بدگهر نیکویی در وجود (سعدی۱ - ۹۸) . پس از آفریده شدن آدم همۀ فرشتگان به امر خداوند او را سجده کردند، مگر ابلیس که سرپیچی کرد و به این سبب رانده و ملعون شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فالیز
تصویر فالیز
باغ، بوستان، پالیز، پالیزگاه، باشنگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازلیت
تصویر ازلیت
ازلی بودن، دیرینگی، جاودانگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وازلین
تصویر وازلین
مادۀ روغنی بی بو، بی رنگ و غیرسمّی که از نفت استخراج می شود و در تهیۀ مواد آرایشی و دارویی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
بیرونی نویسد وی از جملۀ اصحاب تعالیم است و او ادواری را استخراج کرد که به ادوار فاللیس موسوم است، و نخستین دور آن در سال 418 بخت نصر بود، و هر دور آن 76 سال شمسی است، (از آثار الباقیه چ ساخاو ص 27)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
وازلین یا پترولئین یا چربی معدنی از تصفیۀ روغن های سنگین نفت امریکا که باقیماندۀ تقطیر در 360 درجه گرما میباشد به دست می آید و اغلب برای غلیظ کردن آن با کمی پارافین مخلوطش می کنند. وازلین جسمی است سفیدرنگ به غلظت پیه خوک. در بازارها وازلین های زرد یا قهوه ای رنگ نیز یافته میشود که به کار داروسازی نمیخورد. نور از آن عبور نمی کند و اندکی فلواورسانس دارد بخصوص اگر آن را ذوب کنند بی بو و بی مزه است ولی اغلب هنگامی که آن را گرم می کنند بوی کمی از آن استشمام میشوداگر مقدار کمی از آن را با میله ای بردارند بصورت رشته ای کشیده میشود. وزن مخصوص آن در 20 درجه حرارت 0/830 تا 0/900 است و در 38 تا 42 درجه ذوب میگردد. بین 360 و 445 زینه تقطیر و تبدیل به هیدروکربورهای جامد و مایع و بخار میشود در آب و الکل اتیلیک و گلیسرین غیرمحلول است در مخلوطی از یک قسمت اتر یا کلروفرم و نیم قسمت بنزین با سولفوردوکربن حل میشود. (از کارآموزی داروسازی ص 150 و 151 تألیف دکتر جنیدی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مفلس. (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به مفلس شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای 6 گانه بخش مرکزی شهرستان سراب است که از شمال به کوه سبلان از جنوب به دهستان هریس از خاور به دهستان آغمیون از باختر به دهستان ینکجه محدود میباشد،
موقعیت طبیعی: در دامنۀ جنوبی کوه سبلان واقع است و هوای سالم و ییلاقی دارد، آب آن از چشمه سارها و رودهای کوچک محلی که از دامنۀ کوه سبلان سرچشمه میگیرد تأمین میشود ودارای مراتع خرم و فراوان است که محل ییلاق ایلات میباشد و محصول عمده دهستان غلات و حبوبات و محصول دامی روغن و پشم و پنیر است و شغل عمده اهالی زراعت و گله داری است، از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل و جمعیت آن در حدود 16010 نفر است، قراء عمده آن اسفستان، فرگوش، رازلیق (مرکز دهستان) میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ج 4)
لغت نامه دهخدا
(فَ جَ)
سر نرۀ بزرگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ طَ)
سر نرۀ بزرگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سرخس. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به یونانی، ملبوس، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا تَ)
فاعل بودن. حالت فاعلی. رجوع به فاعلی شود
لغت نامه دهخدا
فاخته است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
مادمازل استفانی فلیسیته، نام معلمۀ اطفال دوک دأرلئان و فیلیپ اگالیته مؤلف تألیفات مشهور راجع به تعلیم و تربیت، مولد در حوالی اتن (1746 -1830 میلادی)
لغت نامه دهخدا
نام کرسی بخش ’کت در’ از شهرستان دیژن دارای راه آهن و قریب 1276 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین ایالت اواز که در کنار نونت قرار گرفته است، 8000 تن سکنه دارد، ارتفاع آن از سطح دریا 6800 گز است، دارای کلیسیای زیبایی از آثار قرن دوازده و سیزده میلادی است که انتهای آن بشکل مخروطی بنا شده و مشهور است، شارل هشتم بکمک ماکسیمیلین اطریشی در 1943م، آن را بپایان رسانده است
لغت نامه دهخدا
(عِ لی یَ)
مؤنث فاعلی. رجوع به فاعلی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از املیس
تصویر املیس
بیابان خشک کویر
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته شاهدانه دروغی گونه ای شاهدانه است که آن را شاهدانه کاذب نیز گویند و در طب عوام در تسکین سرفه و درد سینه به کار می رفته است و به علاوه آنرا دارای خاصیت مدر می دانستند راس الهر غالیوبسیس غاغالس منتن الرایحه. توضیح به نظر می آید که غالیس محرف کلمه غالیوبسیس باشد و کلمه اخیر معرب لاتینی آن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاعلیه
تصویر فاعلیه
مونث فاعلی: علل فاعلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاعلیت
تصویر فاعلیت
کناکی پویندگی فاعل بودن، حالت فاعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفالیس
تصویر مفالیس
جمع مفلس، تهیدستان مستمندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازلیه
تصویر ازلیه
اسری دیرینگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازلیت
تصویر ازلیت
اسری دیرینگی دیرینگی قدم همیشگی هرگزی. جاودانی، ازلی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابلیس
تصویر ابلیس
نا امید از رحمت خدا، شیطان
فرهنگ لغت هوشیار
چربی معدنی از تصفیه روغنهای سنگین، جسمی است سفید رنگ بغلظت پیه خوک، و در ترکیب داروها و روغنهای طبی بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
کناکی پویندگی منسوب به فاعل. یا حالت فاعلی. آنست که اسم فاعل واقع شود فاعلیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وازلین
تصویر وازلین
((زِ))
نوعی روغن که از آن برای تهیه بعضی داروها، پمادها و لوازم آرایشی استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابلیس
تصویر ابلیس
اهریمن، کخ ژنده
فرهنگ واژه فارسی سره