جدول جو
جدول جو

معنی فاذی - جستجوی لغت در جدول جو

فاذی
منسوب است به فاذ که نام اجدادی است، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گیاهی با برگ هایی شبیه برگ نخود و تخم هایی سرخ و تلخ مزه که درون غلاف کوچکی جا دارد و بیشتر در کشتزارهای گندم و جو می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاذی
تصویر غاذی
غذادهنده، خورش دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاذی
تصویر تاذی
اذیت شدن، آزار دیدن، آزرده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فانی
تصویر فانی
نیست شونده، ناپایدار، نابودشونده، برای مثال خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست / پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست (سعدی۲ - ۶۳۷)، در تصوف ویژگی آنکه در طریقت و سلوک به مرحلۀ فنا رسیده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فانی
تصویر فانی
نیست شونده، ناپایدار
فرهنگ لغت هوشیار
کادی بنگرید به کادی درختچه ایست از رده تک لپه ییها که سردسته تیره ای بنام کادی ها میباشد. این گیاه خاص مناطق گرم آسیا وافریقا واسترالیاست. ساقه اش از پوست صافی پوشیده شده است. ساقه مزبور در ارتفاع تقریبا دو متری از سطح زمین به سه شاخه منشعب میشود و هر یک از شاخه ها نیز همین انشعاب سه قسمتی را دارند. برگهایش دراز و در لبه ها و بمحاذات رگبرگ میانی دارای خارهای ریزی میباشد. بمناسبت شاخ و برگهای نسبه زیبایی که دارد یکی از گیاهان زینتی محسوب میشود و آنرا در گلخانه ها در گلدانهای بزرگ میکارند و جهت تزیین سالنها بکار میبرند کاذی کوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاذی
تصویر قاذی
آواره دور افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه ای که در فارسی به کار برند شگونی، اختری پیشگوی کندا قالی به آرش گوشت مغاکچه سرین پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فامی
تصویر فامی
سبزی فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماذی
تصویر ماذی
انگبین سپید، زینه آهنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسی
تصویر فاسی
گز، زبان گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
جوجادو از گیاهان دانه ایست بسیار تلخ باریکتر و درازتر از جو جو جادو. دادی رومی دانه ایست سرخ رنگ مانند سماغ بغدادی هو فاریقون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاعی
تصویر فاعی
کف به دهان خشمگین
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی است زرد مایل بسفیدی و سبزی و رنگهای دیگر بر او ظاهر است. در قدیم آنرا دافع همه سموم می دانستند پازهرکانی فادزهر معدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاذی
تصویر غاذی
نگهبان، خوراننده غذا دهنده قوت دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاذی
تصویر تاذی
آزار دیدن، اذیت کشیدن آزردگی آزردن آزرده شدن اذیت دیدن، آزردگی
فرهنگ لغت هوشیار
به جای فاطمه استعمال شود یا این حرف ها برای فاطی تنبان نمی شود. این سخن قانع کننده نیست بدرد من نمی خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فانی
تصویر فانی
نابود شونده، نیست شونده، ناپایدار، بی ثبات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غاذی
تصویر غاذی
غذادهنده، قوت دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فانی
تصویر فانی
زودگذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فانی
تصویر فانی
Mortal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فانی
تصویر فانی
mortel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فانی
تصویر فانی
치명적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فانی
تصویر فانی
fana
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فانی
تصویر فانی
नश्वर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فانی
تصویر فانی
sterfelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فانی
تصویر فانی
mortale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فانی
تصویر فانی
смертный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فانی
تصویر فانی
mortal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فانی
تصویر فانی
смертний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فانی
تصویر فانی
śmiertelny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فانی
تصویر فانی
sterblich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فانی
تصویر فانی
mortal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فانی
تصویر فانی
אנושי
دیکشنری فارسی به عبری