جدول جو
جدول جو

معنی فادج - جستجوی لغت در جدول جو

فادج
سنگی است زرد مایل بسفیدی و سبزی و رنگهای دیگر بر او ظاهر است. در قدیم آنرا دافع همه سموم می دانستند پازهرکانی فادزهر معدنی
فرهنگ لغت هوشیار
فادج
((دَ))
فاذج، سنگی است زرد مایل به سفیدی و سبزی و رنگ های دیگر بر او ظاهر است. در قدیم آن را دافع همه سموم می دانستند، پادزهر کانی، فادزهر معدنی
تصویری از فادج
تصویر فادج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سازج هندی گونه ای دارچین که عطر و طعم آن از دارچین معمولی کمتر است و در طب قدیم به عنوان مقوی تخمدانها بکار میرفته است عرفج بری سادج صادق صادیق صدق دارچین جاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فالج
تصویر فالج
فلج، عارضۀ توقف یا مختل شدن حرکت در اعضای بدن بر اثر بیماری عصبی یا عضلانی، مبتلا به این عارضه
فرهنگ فارسی عمید
سنگی است زرد مایل بسفیدی و سبزی و رنگهای دیگر بر او ظاهر است. در قدیم آنرا دافع همه سموم می دانستند پازهرکانی فادزهر معدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فادن
تصویر فادن
شاغول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فادر
تصویر فادر
پخته سرد: چون گوشت، گشن سست، بز کوهی پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فادح
تصویر فادح
گران: چون کار، دشوار: چون دین
فرهنگ لغت هوشیار
بار دار: ماده شتر، بار ناپذیر ماده شتر از واژگان دو پهلو، تیز رو: ماده شتر
فرهنگ لغت هوشیار
سست شدن نصف بدن و بیکار شدن عضوی از بدن را گویند، فروهشتگی در نیمه بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فودج
تصویر فودج
هودگ کجاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فالج
تصویر فالج
((لِ))
فلج، بیماری ای که موجب سست شدن و از کار افتادن عضوی از بدن می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فارج
تصویر فارج
((رِ))
دورکننده اندوه، گشاینده غم
فرهنگ فارسی معین