- فاجع
- سخت، مقابل آسان، دشوار، مشکل، مقابل نرم و سست، سفت، محکم و استوار، بخیل، خسیس، بسیار
معنی فاجع - جستجوی لغت در جدول جو
- فاجع
- زاغ دشتی، درد ناک، رنج دیده
- فاجع ((ج))
- درد آورنده، دردناک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دشامد
مصیبت بزرگ، سختی و بلا و اندوه، کنایه از امر بسیار ناخوشایند
سختی و اندوه، بلا و مصیبت
Calamity
calamidade
катастрофа
Katastrophe
katastrofa
катастрофа
calamidad
calamité
calamità
calamiteit
bencana
كارثةٌ
felaket
ภัยพิบัติ
বিপর্যয়
باز گردنده، برگشت کننده
آهنگین گوی، راست سخن بی رودرواسی، نیکو روی نکو
گناهکار، تباه کار، نابکار، زناکار
اثربخش، تاثیر کننده، گوارا، نافع، سودمند
بر پهلو خفته: مرد، پر خواب خسبنده، گول، ستاره فرو رو، بخور بخواب: ستور، تنبل، گراینده، دهانه رود مرد بر پهلو خوابیده، کاهل بسیار خسبنده ملازم خانه به جهت عجز یا بزرگی، جمع ضواجع
بیرون شدن بخارات از راه دهن دهان دره