جدول جو
جدول جو

معنی فاجر - جستجوی لغت در جدول جو

فاجر
گناهکار، تباه کار، نابکار، زناکار
تصویری از فاجر
تصویر فاجر
فرهنگ فارسی عمید
فاجر
(جِ)
تبهکار. زناکار. (اقرب الموارد) ، دروغگو و کسی که سوگند دروغ میخورد، سواری که از زین متمایل گردد. (ناظم الاطباء) ، نافرمان، متمول و مالدار، ساحر و جادوگر. (منتهی الارب). ج، فجّار، فاجرون، فجره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فاجر
زناکار، تبهکار، دروغگو
تصویری از فاجر
تصویر فاجر
فرهنگ لغت هوشیار
فاجر
((ج))
گناهکار، تبهکار، زناکار
تصویری از فاجر
تصویر فاجر
فرهنگ فارسی معین
فاجر
بدکار، فاسق، هرزه، زانی، زناکار، تبهکار، فاسد، گناهکار
متضاد: درست کردار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاطر
تصویر فاطر
(پسرانه)
آفریننده، خالق، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هاجر
تصویر هاجر
(دخترانه)
فرارکننده، مهاجرت کننده، نام مادر اسماعیل و همسر ابراهیم (ع) (معرب از عبری)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
نیکو، عالی، گران بها، باارزش مثلاً لباس های فاخر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاتر
تصویر فاتر
سست، ضعیف، نیم گرم، ولرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاجر
تصویر زاجر
منع کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، معوّق، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاطر
تصویر فاطر
آفریننده، از نام های خداوند، سی و پنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۵ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجار
تصویر فجار
فاجرها، گناهکارها، تباه کارها، نابکارها، زناکارها، جمع واژۀ فاجر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاجع
تصویر فاجع
سخت، مقابل آسان، دشوار، مشکل، مقابل نرم و سست، سفت، محکم و استوار، بخیل، خسیس، بسیار
فرهنگ فارسی عمید
(مَ جِ)
جمع واژۀ مفجره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ مفجره، یعنی موضع آب زهیدن. (آنندراج) : این بساط اخضر که مرصع است به جواهر ازهار و این بسیط اغبر که ملمع است به مفاجر انهار بی قادری دانا و مقدری توانا ممکن نیست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 7). و رجوع به مفجره شود
لغت نامه دهخدا
(جِ رَ)
مؤنث فاجر. زن بدکار و نافرمان. رجوع به فاجر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فاجل
تصویر فاجل
منگیاگر (منگ منگیا قمار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاجع
تصویر فاجع
زاغ دشتی، درد ناک، رنج دیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
گرانمایه، بهترین هر چیزی، فخر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فادر
تصویر فادر
پخته سرد: چون گوشت، گشن سست، بز کوهی پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاجر
تصویر عاجر
سست و ناتوان، درمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاجر
تصویر ضاجر
دلتنگ نا آرام دلتنگ بی آرام از غم مضطرب
فرهنگ لغت هوشیار
سست: زبون، آب نیم گرم سست زبون. یا آب (ماء) فاتر. آب نیمگرم. یا خاطر فاتر. هوش کند و کم ادارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاغر
تصویر فاغر
کبابه شکافته از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاطر
تصویر فاطر
آفریننده، خالق، آغاز کننده در کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاجه
تصویر فاجه
بیرون شدن بخارات از راه دهن دهان دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجر
تصویر تاجر
بازرگان، سوداگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افجر
تصویر افجر
فاجرتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاجر
تصویر حاجر
بازدارنده، مانع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجر
تصویر ساجر
گرم کننده تنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاجر
تصویر زاجر
منع کننده، باز دارنده از کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاجره
تصویر فاجره
بد کار، جهمرز زن مونث فاجر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاجری
تصویر فاجری
بد کاری جهمرزی تردامنی بدکاری تبهکاری، زناکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فازر
تصویر فازر
مور سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاجره
تصویر فاجره
((ج رِ))
مؤنث فاجر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاجر
تصویر تاجر
بازرگان، سوداگر
فرهنگ واژه فارسی سره