جدول جو
جدول جو

معنی فاتک - جستجوی لغت در جدول جو

فاتک
(پسرانه)
معرب از پهلوی، نام پدر مانی در زمان شاپور اول پادشاه ساسانی
تصویری از فاتک
تصویر فاتک
فرهنگ نامهای ایرانی
فاتک
حمله کننده، کشنده، دلیر، شجاع
تصویری از فاتک
تصویر فاتک
فرهنگ فارسی عمید
فاتک
دلیر، گستاخ شوخ دلیر شجاع، جمع فتاک
تصویری از فاتک
تصویر فاتک
فرهنگ لغت هوشیار
فاتک
((تِ))
یورش برنده، به ناگاه گیرنده، دلیر، شجاع، خون ریز
تصویری از فاتک
تصویر فاتک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاتح
تصویر فاتح
پیروزمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
(پسرانه)
پیروز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باتک
تصویر باتک
شمشیر برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاتر
تصویر فاتر
سست، ضعیف، نیم گرم، ولرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
گشاینده کشورها در جنگ، همراه با پیروز
فاتح شدن: پیروز شدن، غلبه کردن بر دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتاک
تصویر فتاک
فاتک ها، دلیران، گستاخان، بی باکان، جمع واژۀ فاتک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاتق
تصویر فاتق
شکافنده، شکاف دهنده، فالق، کافنده، شکاونده، شکوفنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاتک
تصویر عاتک
جوانمرد، بخشنده جوانمرد بخشنده، ناب بی رنگ، ستیهنده، می پالیده
فرهنگ لغت هوشیار
شوراننده شهر آشوب، گمراه کننده، دیو اهریمن فتنه انگیزنده در فتنه اندازنده، کسی که اراده فجور با زنان کند، گمراه کننده، شیطان دیو
فرهنگ لغت هوشیار
شکافنده، نام هریک از نخستین هفت (خاموش) که میانه دو گویا (ناطق) جای دارند و دستیار گویا به شمار می آیند در باور هفتیان یا هفت گرایان شکافنده مقابل راتق، (اسماعلیه) بین هر دو تن از ناطقان هفت صامت واسطه هستند که اولین هر یک از این دسته ها ارجمند تر و به منزله معاون ناطق به شمار است. این عده را فاتق یا اساس نامند. فاتقان عبارتند از: شیث سام اسماعیل (پسر هاجر) هارون بطرس (حواری) علی ع و به جای هفتمین یکی از موسسان فرق سبعیه را نام برند مانند عبد الله بن میمون
فرهنگ لغت هوشیار
سست: زبون، آب نیم گرم سست زبون. یا آب (ماء) فاتر. آب نیمگرم. یا خاطر فاتر. هوش کند و کم ادارک
فرهنگ لغت هوشیار
ون ونیتک وانیتار پیروز پیر وچگر پاتیاوند کشور گشا گشاینده گشاینده و گیرنده شهرها پیروز ظفریاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فالک
تصویر فالک
گرد پستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتاک
تصویر فتاک
جمع فاتک، دلیران فرو گیرنده بسیار فتک، جمع فاتک دلیران
فرهنگ لغت هوشیار
نی که در آن گلوله های از گل نهند و اطفال بدان گنجشک شکار کنند نی کوتاهی که به وسیله آن بسوی چیزی فوت کنند، نی لبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاتک
تصویر هاتک
پرده در پرده درنده پرده در: (نخواست که خارق آن حشت و هاتف آن پرده او باشد) یا هاتک استار پرده در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتک
تصویر پاتک
((تَ))
حمله ای در پاسخ به حمله دشمن، ضد حمله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاکت
تصویر فاکت
((کْ))
نمونه تاریخی یا رویداد یا کلامی که نشان دهنده واقعیتی معّین باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتاک
تصویر فتاک
((فُ تّ))
جمع فاتک، دلیران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاتن
تصویر فاتن
((تِ))
فتنه انگیزنده، کسی که اراده فجور با زنان کند، گمراه کننده، شیطان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاتق
تصویر فاتق
((تِ))
شکافنده، پاره کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاتر
تصویر فاتر
((تِ))
سست، ضعیف، آب نیم گرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
((تِ))
گشاینده، تصرف کننده، پیروز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوتک
تصویر فوتک
((تَ))
نی کوتاهی که با آن به طرف چیزی فوت کنند، نی لبک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاتک
تصویر هاتک
((تِ))
پرده درنده، پرده در
فرهنگ فارسی معین
نوعی نی کوتاه که در آن گلوله هایی کوچک قرار داده و به طرف چیزی فوت می کنند، نی لبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باتک
تصویر باتک
قاطع، بران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
Victor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
победитель
دیکشنری فارسی به روسی