خانم، کدبانو، لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید، به صورت پسوند همراه بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند نرگس خاتون
خانم، کدبانو، لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید، به صورت پسوند همراه بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند نرگس خاتون
بانو، بی بی، کدبانو، خانم، زن بزرگمنش، عنوان ترکی و مغولی زنان و دختران خان و خاقان، بانوی عالی نسب، برای مثال باده دهنده بتی بدیع ز خوبان / بچۀ خاتون ترک و بچۀ خاقان (رودکی - ۵۰۶)
بانو، بی بی، کدبانو، خانم، زن بزرگمنش، عنوان ترکی و مغولی زنان و دختران خان و خاقان، بانوی عالی نسب، برای مِثال باده دهنده بتی بدیع ز خوبان / بچۀ خاتون ترک و بچۀ خاقان (رودکی - ۵۰۶)
مؤلف حدود العالم در ’سخن اندر ناحیت خراسان’ نویسد: شهرکی است، آب ایشان از چاه است و از باران، و از او اسبان نیک خیزد’، (حدود العالم چ سید جلال الدین طهرانی ص 57)
مؤلف حدود العالم در ’سخن اندر ناحیت خراسان’ نویسد: شهرکی است، آب ایشان از چاه است و از باران، و از او اسبان نیک خیزد’، (حدود العالم چ سید جلال الدین طهرانی ص 57)
حاکم برشلونه (یکی از بزرگترین شهرستانهای اندلس که سالها در حصار فرانسویها بود و شارلمانی پادشاه فرانسه برای دست یافتن بدان رنج فراوان برد). شکیب ارسلان در الحلل السندسیه چنین آرد: امیر برشلونه که مورخان فرنگ وی را زاتون نام داده اند شارلمانی را فریب داده و با اظهار انقیادو تسلیم وی را اغفال کرد و چون فرانسویان بعزم تصرف برشلونه و به اعتماد بر زاتون بدان شهر نزدیک شدند با مقاومت شدید مسلمین روبرو گردیدند. شارلمانی که سخت از این ماجرا خشمگین شده بود هیئتی از امرای دست نشاندۀ خود تشکیل داد و تصمیم قطعی و نهائی خود را برای استیلاء بر برشلونه در آن هیئت اتخاذ کرد و پس ازبرگذاری مراسم تاجگذاری خود طبق نقشۀ دقیقی بر برشلونه که محکم ترین پناهگاه مسلمین بود حمله برد و آن را محاصره کرد. این حمله و محاصره چنان سخت بود که زاتون نتوانست بمسلمینی که برای کمک به وی آمده بودندراه یابد. سرانجام اهالی برشلونه فراری شده زاتون که با سربازان خود تنها مانده بود بقصد دفاع بیرون آمد و در دست مهاجمین اسیر گردید. فرانسویان با آخرین حملۀ خود شهری را که 90 سال در دست مسلمین بود گشودند و این فتح در 801 میلادی بود. (از الحلل السندسیه صص 210- 211). و در ذیل ص 210 آن کتاب بنقل از تاریخ متس وریجینون و غیر آن چنین آمده است: در 797 میلادی امیربرشلونه که از عرب بود نزد شارلمانی رفت سپس در 801م. که سرکشی از خود نشان داد اسیر و تبعید گردید. مورخین عرب این امیر را گاه زاتون یا زادو و گاهی نیز زاد خوانند و بنظر میرسد که نام وی سعدون یا سعد باشد و در تاریخ لویس (شارلمانی) آمده است که سعدون در سربونه اسیر گردید و پس از اسارت پسرعموی وی بنام عامرعهده دار حکومت برشلونه و دفاع از استقلال آن گردید. و مسلمین تا دو سال در حال حصار سخت ترین مقاومتها رااز خود نشان دادند و برخی از مورخین فرنگ و از آن جمله مارمول، معتقدند که سعدون یا سعد (زاتون) از عمال سلطان قرطبه بود و ازاطاعت وی سرپیچی و به شارلمانی ابراز انقیاد کرد. شارلمانی پس از دو سال دریافت که امیر برشلونه وی را فریب داده و پیمان شکنی کرده است پس لشکری بریاست فرزندش لویس اولودفیک که عرب او را لذریق خوانند فرستاد. (الحلل السندسیه ص 210)
حاکم برشلونه (یکی از بزرگترین شهرستانهای اندلس که سالها در حصار فرانسویها بود و شارلمانی پادشاه فرانسه برای دست یافتن بدان رنج فراوان برد). شکیب ارسلان در الحلل السندسیه چنین آرد: امیر برشلونه که مورخان فرنگ وی را زاتون نام داده اند شارلمانی را فریب داده و با اظهار انقیادو تسلیم وی را اغفال کرد و چون فرانسویان بعزم تصرف برشلونه و به اعتماد بر زاتون بدان شهر نزدیک شدند با مقاومت شدید مسلمین روبرو گردیدند. شارلمانی که سخت از این ماجرا خشمگین شده بود هیئتی از امرای دست نشاندۀ خود تشکیل داد و تصمیم قطعی و نهائی خود را برای استیلاء بر برشلونه در آن هیئت اتخاذ کرد و پس ازبرگذاری مراسم تاجگذاری خود طبق نقشۀ دقیقی بر برشلونه که محکم ترین پناهگاه مسلمین بود حمله برد و آن را محاصره کرد. این حمله و محاصره چنان سخت بود که زاتون نتوانست بمسلمینی که برای کمک به وی آمده بودندراه یابد. سرانجام اهالی برشلونه فراری شده زاتون که با سربازان خود تنها مانده بود بقصد دفاع بیرون آمد و در دست مهاجمین اسیر گردید. فرانسویان با آخرین حملۀ خود شهری را که 90 سال در دست مسلمین بود گشودند و این فتح در 801 میلادی بود. (از الحلل السندسیه صص 210- 211). و در ذیل ص 210 آن کتاب بنقل از تاریخ متس وریجینون و غیر آن چنین آمده است: در 797 میلادی امیربرشلونه که از عرب بود نزد شارلمانی رفت سپس در 801م. که سرکشی از خود نشان داد اسیر و تبعید گردید. مورخین عرب این امیر را گاه زاتون یا زادو و گاهی نیز زاد خوانند و بنظر میرسد که نام وی سعدون یا سعد باشد و در تاریخ لویس (شارلمانی) آمده است که سعدون در سربونه اسیر گردید و پس از اسارت پسرعموی وی بنام عامرعهده دار حکومت برشلونه و دفاع از استقلال آن گردید. و مسلمین تا دو سال در حال حصار سخت ترین مقاومتها رااز خود نشان دادند و برخی از مورخین فرنگ و از آن جمله مارمول، معتقدند که سعدون یا سعد (زاتون) از عمال سلطان قرطبه بود و ازاطاعت وی سرپیچی و به شارلمانی ابراز انقیاد کرد. شارلمانی پس از دو سال دریافت که امیر برشلونه وی را فریب داده و پیمان شکنی کرده است پس لشکری بریاست فرزندش لویس اولودفیک که عرب او را لذریق خوانند فرستاد. (الحلل السندسیه ص 210)
مادر طغشاده و زن بیدون بخاراخداه بود، چون پسر شیرخوارۀ او پادشاه شد با عبیداﷲ زیاد که در سال 53 هجری قمری از جانب معاویه بحکومت خراسان منصوب شده بود جنگید و شکست خورد، سپس باتقدیم هدایائی به او با وی صلح کرد، (از عیون الاخبار ج 1 ص 132) (شرح احوال رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 223) دختر قطب الدین شاه بود که در 690 هجری قمری برادر خود را که فرمانروا بود کشت و بر سریر حکومت بنشست، این رباعی از اوست: بس غصه که از چشمۀ نوش تو رسید تا دست من امروز بدوش تو رسید در گوش تو دانه های در می بینم آب چشمم مگر بگوش تو رسید، (صبح گلشن) عنوان خاصی که ’تومن’ یا ’بومین خاقان’ پیشوای ترکان در چین به زن خود داد، (از شرح احوال رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 180)
مادر طغشاده و زن بیدون بخاراخداه بود، چون پسر شیرخوارۀ او پادشاه شد با عبیداﷲ زیاد که در سال 53 هجری قمری از جانب معاویه بحکومت خراسان منصوب شده بود جنگید و شکست خورد، سپس باتقدیم هدایائی به او با وی صلح کرد، (از عیون الاخبار ج 1 ص 132) (شرح احوال رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 223) دختر قطب الدین شاه بود که در 690 هجری قمری برادر خود را که فرمانروا بود کشت و بر سریر حکومت بنشست، این رباعی از اوست: بس غصه که از چشمۀ نوش تو رسید تا دست من امروز بدوش تو رسید در گوش تو دانه های در می بینم آب چشمم مگر بگوش تو رسید، (صبح گلشن) عنوان خاصی که ’تومن’ یا ’بومین خاقان’ پیشوای ترکان در چین به زن خود داد، (از شرح احوال رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 180)
خانم و بانو، این لفظ برای احترام بنام زن متصل میشود مثل زینب خاتون و سکینه خاتون، سابقاً عمومی بوده لیکن اکنون مخصوص بعضی از ایلات و دیه هاست و دیگران جای آن خانم استعمال میکنند و برای مقدسات دینیه در وعظ و کتب همان خاتون گویند، لفظ خاتون در قدیمترین کتاب فارسی ترجمه تاریخ طبری (قرن چهارم هجری) هم مکرر آمده پس باید فارسی باشد اگر چه فرهنگهای ترکی آن را ترکی ضبط کرده اند، در سنسکریت بانوی خانه را کتم بینی هم گویند که ممکن است از ریشه خاتون باشد، (فرهنگ نظام)، بزرگ و بی بی و کدبانوی خانه را گویند، (برهان)، از القاب زنان کبار است و این لفظ عربی نیست، اما جمع آن بطرز عربی خواتین آمده و این از تصرفات فارسیان متعرب است، (آنندراج)، در ترکی از القاب زنان کبار است، (غیاث اللغات)، زن اصیل، زن شریف، خدیش، بانو، بیگم، بیگه، سیده، ستی، حره، خانم، ملکۀ ترک، زن خان، زن، جفت، رجوع به بانو و خانم شود: باده دهنده بتی بدیع ز خوبان بچۀ خاتون ترک و بچۀ خاقان، رودکی (از تاریخ سیستان ص 319)، به تیغ طرّه ببرد ز پیچۀ خاتون بگرز پست کند تاج بر سر چیپال، منجیک، بگفتند چیزی که بایست گفت ز فرزند خاتون که بد در نهفت، فردوسی، بدانست بینادل پاک زاد که دورند خاقان و خاتون ز داد، فردوسی، بدو گفت خاتون که با رای تو نگیرد کس اندر جهان جای تو، فردوسی، چو بشنید خاقان دلش گشت خوش بخندید خاتون خورشید فش، فردوسی، بشد پیش خاتون دوان کدخدای که دانا پزشکی نو آمد بجای، فردوسی، چو امید خاقان بدو تیره گشت به بیچارگی سوی خاتون گذشت، فردوسی، نگر تا کدام است با شرم و داد ز مادر که دارد ز خاتون نژاد، فردوسی، بدو گفت خاتون که ای مرد پیر نگوئی همی یک سخن دلپذیر، فردوسی، یکی چون خیمۀ خاقان، دوم چون خرگه خاتون سیم چون حجرۀ قیصر، چهارم قبۀ کسری، منوچهری، شمشاد برنگ زلفک خاتون شد گلنار برنگ توزی وپرنون شد وز سبزه زمین برنگ بوقلمون شد، منوچهری، و بیغو دیگر راه به سیستان آمد اندر ماه ربیعالاخر و امیر بانصر بخراسان شدو خاتون را بزنی کرد، (تاریخ سیستان ص 368)، و نسخۀتذکرۀ هدیه ها چه هدیه هائی که اول روز ... مر خان راو پسرش بغراتکین و خاتونان و عروسان ... را، (تاریخ بیهقی ص 217)، و این طغرل غلامی بود که از میان دو هزار غلام چنو بیرون نیاید، و وی را از ترکستان ارسلان خاتون فرستاده بود، (تاریخ بیهقی ص 253)، و دیگر خاتون دختر ارسلان خان چنانکه نامزد امیر مودود بود و در راه گذشته شد، (تاریخ بیهقی ص 537)، که اوباش همی بی خان و بی مان در او امروز خان گشتند و خاتون، ناصرخسرو، فقیه آن یابد از میر خراسان که خاتون زو فزونتر یابد اکنون، ناصرخسرو، چاکر قبچاق شد شریف وز دل حرۀ او پیشکار خاتون شد، ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 102)، اما خاتون را ندانیم که کجا رفته است، (اسکندرنامه نسخۀ آقای سعید نفیسی)، گر چه هستند بفردوس بسی خاتونان تا ترا بیند رضوان غم ایشان نبرد، خاقانی، اگر بمیرد باشدبهشت را خاتون وگر بماند زیبد مسیح را خواهر، خاقانی، ببین نه طبق برتر از هفت قلعه ببین هفت خاتون بر از چار ماما، خاقانی، ای مهر نگین تاجداری خاتون سرای کامکاری، نظامی، چو شه میکرد مه را پرده داری که خاتون برد نتوان بی عماری، نظامی، بنوک تیر هر خاتون سواری فروداده ز آهو مرغزاری، نظامی، خاتون خاطرم که بزاید بهر دمی آبستن است لیک ز نور جلال تو، مولوی (غزلیات)، خر همی شد لاغر و خاتون او مانده عاجز کز چه شد این خر چو مو، مولوی، پس کنیزک آمد از اشکاف در دید خاتون را بمرده زیر خر گفت ای خاتون احمق این چه بود گر تو را استاد تو نقشی نمود، مولوی، خاتون خوب صورت پاکیزه روی را نقش و نگار و خاتم فیروزه گو مباش، (گلستان)، برده خاتون بتخت بر کالا تا بود مرد زیر و زن بالا، اوحدی، پیش خاتون جز آب و نان نبود وآنچه اصل است در میان نبود، اوحدی، میباید ب خانه تو رویم که خاتون تو سر گوسفند را هریسه پخته است، (انیس الطالبین بخاری نسخۀ کتاب خانه مؤلف ص 104)، ای شده زانعام تو در چمن از سرکشی دامن خاتون گل پاره بهفتاد جا، بدر شاشی (از شرفنامۀ منیری)، - امثال: هر خاتون آشی می پزد
خانم و بانو، این لفظ برای احترام بنام زن متصل میشود مثل زینب خاتون و سکینه خاتون، سابقاً عمومی بوده لیکن اکنون مخصوص بعضی از ایلات و دیه هاست و دیگران جای آن خانم استعمال میکنند و برای مقدسات دینیه در وعظ و کتب همان خاتون گویند، لفظ خاتون در قدیمترین کتاب فارسی ترجمه تاریخ طبری (قرن چهارم هجری) هم مکرر آمده پس باید فارسی باشد اگر چه فرهنگهای ترکی آن را ترکی ضبط کرده اند، در سنسکریت بانوی خانه را کتم بینی هم گویند که ممکن است از ریشه خاتون باشد، (فرهنگ نظام)، بزرگ و بی بی و کدبانوی خانه را گویند، (برهان)، از القاب زنان کبار است و این لفظ عربی نیست، اما جمع آن بطرز عربی خواتین آمده و این از تصرفات فارسیان متعرب است، (آنندراج)، در ترکی از القاب زنان کبار است، (غیاث اللغات)، زن اصیل، زن شریف، خدیش، بانو، بیگم، بیگه، سیده، ستی، حُرَه، خانم، ملکۀ ترک، زن خان، زن، جفت، رجوع به بانو و خانم شود: باده دهنده بتی بدیع ز خوبان بچۀ خاتون ترک و بچۀ خاقان، رودکی (از تاریخ سیستان ص 319)، به تیغ طرّه ببرد ز پیچۀ خاتون بگرز پست کند تاج بر سر چیپال، منجیک، بگفتند چیزی که بایست گفت ز فرزند خاتون که بد در نهفت، فردوسی، بدانست بینادل پاک زاد که دورند خاقان و خاتون ز داد، فردوسی، بدو گفت خاتون که با رای تو نگیرد کس اندر جهان جای تو، فردوسی، چو بشنید خاقان دلش گشت خوش بخندید خاتون خورشید فش، فردوسی، بشد پیش خاتون دوان کدخدای که دانا پزشکی نو آمد بجای، فردوسی، چو امید خاقان بدو تیره گشت به بیچارگی سوی خاتون گذشت، فردوسی، نگر تا کدام است با شرم و داد ز مادر که دارد ز خاتون نژاد، فردوسی، بدو گفت خاتون که ای مرد پیر نگوئی همی یک سخن دلپذیر، فردوسی، یکی چون خیمۀ خاقان، دوم چون خرگه خاتون سیم چون حجرۀ قیصر، چهارم قبۀ کسری، منوچهری، شمشاد برنگ زلفک خاتون شد گلنار برنگ توزی وپرنون شد وز سبزه زمین برنگ بوقلمون شد، منوچهری، و بیغو دیگر راه به سیستان آمد اندر ماه ربیعالاخر و امیر بانصر بخراسان شدو خاتون را بزنی کرد، (تاریخ سیستان ص 368)، و نسخۀتذکرۀ هدیه ها چه هدیه هائی که اول روز ... مر خان راو پسرش بغراتکین و خاتونان و عروسان ... را، (تاریخ بیهقی ص 217)، و این طغرل غلامی بود که از میان دو هزار غلام چنو بیرون نیاید، و وی را از ترکستان ارسلان خاتون فرستاده بود، (تاریخ بیهقی ص 253)، و دیگر خاتون دختر ارسلان خان چنانکه نامزد امیر مودود بود و در راه گذشته شد، (تاریخ بیهقی ص 537)، که اوباش همی بی خان و بی مان در او امروز خان گشتند و خاتون، ناصرخسرو، فقیه آن یابد از میر خراسان که خاتون زو فزونتر یابد اکنون، ناصرخسرو، چاکر قبچاق شد شریف وز دل حرۀ او پیشکار خاتون شد، ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 102)، اما خاتون را ندانیم که کجا رفته است، (اسکندرنامه نسخۀ آقای سعید نفیسی)، گر چه هستند بفردوس بسی خاتونان تا ترا بیند رضوان غم ایشان نبرد، خاقانی، اگر بمیرد باشدبهشت را خاتون وگر بماند زیبد مسیح را خواهر، خاقانی، ببین نه طبق برتر از هفت قلعه ببین هفت خاتون بر از چار ماما، خاقانی، ای مهر نگین تاجداری خاتون سرای کامکاری، نظامی، چو شه میکرد مه را پرده داری که خاتون برد نتوان بی عماری، نظامی، بنوک تیر هر خاتون سواری فروداده ز آهو مرغزاری، نظامی، خاتون خاطرم که بزاید بهر دمی آبستن است لیک ز نور جلال تو، مولوی (غزلیات)، خر همی شد لاغر و خاتون او مانده عاجز کز چه شد این خر چو مو، مولوی، پس کنیزک آمد از اشکاف در دید خاتون را بمرده زیر خر گفت ای خاتون احمق این چه بود گر تو را استاد تو نقشی نمود، مولوی، خاتون خوب صورت پاکیزه روی را نقش و نگار و خاتم فیروزه گو مباش، (گلستان)، برده خاتون بتخت بر کالا تا بود مرد زیر و زن بالا، اوحدی، پیش خاتون جز آب و نان نبود وآنچه اصل است در میان نبود، اوحدی، میباید ب خانه تو رویم که خاتون تو سر گوسفند را هریسه پخته است، (انیس الطالبین بخاری نسخۀ کتاب خانه مؤلف ص 104)، ای شده زانعام تو در چمن از سرکشی دامن خاتون گل پاره بهفتاد جا، بدر شاشی (از شرفنامۀ منیری)، - امثال: هر خاتون آشی می پزد
مدرسه خاتون مهد عراق نام مدرسه ای در نیشابور بوده است، محمد قزوینی در تعلیقات لباب الالباب (چ لیدن ج 1 ص 296) می نویسد: ابوالحسن علی بن زید بن محمد الاوسی انصاری در تاریخ بیهق در ترجمه حال ابوالفضل بیهقی می گوید: ’و ازتصانیف او تاریخ ناصری است و از اول ایام سبکتگین تا اول ایام سلطان ابراهیم روزبروز را تاریخ ایشان بیان کرده است و آن همانا سی مجلد مصنف زیادت باشد، ازآن مجلدی چند در کتاب خانه سرخس دیدم و مجلدی چند در کتاب خانه مدرسه خاتون مهد عراق در نیشابور ... کوهی است که از مشرق به کوه گور سفید متصل است و 3800 گز ارتفاع دارد، (جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 33)
مدرسه خاتون مهد عراق نام مدرسه ای در نیشابور بوده است، محمد قزوینی در تعلیقات لباب الالباب (چ لیدن ج 1 ص 296) می نویسد: ابوالحسن علی بن زید بن محمد الاوسی انصاری در تاریخ بیهق در ترجمه حال ابوالفضل بیهقی می گوید: ’و ازتصانیف او تاریخ ناصری است و از اول ایام سبکتگین تا اول ایام سلطان ابراهیم روزبروز را تاریخ ایشان بیان کرده است و آن همانا سی مجلد مصنف زیادت باشد، ازآن مجلدی چند در کتاب خانه سرخس دیدم و مجلدی چند در کتاب خانه مدرسه خاتون مهد عراق در نیشابور ... کوهی است که از مشرق به کوه گور سفید متصل است و 3800 گز ارتفاع دارد، (جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 33)