جدول جو
جدول جو

معنی فاتوسین - جستجوی لغت در جدول جو

فاتوسین
فاترسین است، رجوع به فاترسین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاروسین
تصویر شاروسین
(پسرانه)
پادشاه مقدس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فاتوریدن
تصویر فاتوریدن
دور شدن، دوری گزیدن
یک سو شدن
رمیدن
حذر کردن
فاتولیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فادوسیدن
تصویر فادوسیدن
چسبیدن چیزی به چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داتورین
تصویر داتورین
ماده ای سمی که از تاتوره گرفته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاتولیدن
تصویر فاتولیدن
دور شدن، دوری گزیدن
یک سو شدن
رمیدن
حذر کردن
فاتوریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاگوسیت
تصویر فاگوسیت
سلولی که بتواند اجزای آلی یا غیر آلی اطراف خود را بخورد، بیگانه خوار
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
فاترسین. (ناظم الاطباء). خردل. اسپند. فاشرسین
لغت نامه دهخدا
(شَ)
بر وزن و معنی فاترسین است که خردل و سپند سوختن باشد. (برهان). گرم و خشک است و بول و خون از مثانه و رحم براند. ورم سپرز را تحلیل کند و بادهای غلیظ را لطیف گرداند و صرع را سودمند است. (از ترجمه صیدنه). فاتوسین. فاترسین. فاشرین. رجوع به فاترسین شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ گَ دی دَ)
چیزی به چیزی فادوسیدن، رسیدن. این ترکیب را نویسندۀ مجمل اللغه در ترجمه ملاحمه آورده است
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ وَ تَ)
فاتوریدن. رجوع به فاتوریدن شود
لغت نامه دهخدا
نام فرانسوی قسمی گل تزیینی از نوع غرانیون (شمعدانی) و آن نزدیک به نوع لادن است، رجوع به لادن شود
لغت نامه دهخدا
شمعاست که به فارسی موم نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
نام نانوای فرعون که حضرت موسی وی را کشت، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اسپندان، و آن تخمی است بغایت ریزه که آن را خردل میگویند. (برهان) ، سپند سوختن، و آن تخمی باشد که بجهت دفع چشم زخم بر آتش ریزند. (برهان). اسفند. اسپند، بجای تای منقوط با شین (فاشرسین) هم آمده است. (برهان). رجوع به فاشرسین و فاترشین و فاتوسین شود
لغت نامه دهخدا
مادۀ سمی از داتوره و آن مخدری است قوی
لغت نامه دهخدا
جمع مایوس، نومیدان جمع مایوس در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاگوسیت
تصویر فاگوسیت
خوار و بیگانه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مانوس، خو گران جمع مانوس در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپوسین
تصویر کاپوسین
فرانسوی کبوشی کشیشی که از سن فرانسوا پیروی می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاترسین
تصویر فاترسین
تازی گشته فاشرسین: سپندان اسپند دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاشرسین
تصویر فاشرسین
سریانی تازی گشته سیاه دارو (گویش شیرازی) سپندان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاتر سین
تصویر فاتر سین
خردل، اسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاتوریدن
تصویر فاتوریدن
حذر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاتولیدن
تصویر فاتولیدن
دور شدن دور رفتن بیک سو شدن، رمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فادوسیدن
تصویر فادوسیدن
یا فادوسیدن چیزی بچیزی. ملصق شدن آن باین رسیدن آن بدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داتورین
تصویر داتورین
آلکالوئید تاتوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فادوسیدن
تصویر فادوسیدن
((دُ دَ))
دوسیدن، چسبیدن، چسبیدن چیزی به چیز دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاتوریدن
تصویر فاتوریدن
((تُ دَ))
دور شدن، حذر کردن، دوری گزیدن، رمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ائوسین
تصویر ائوسین
که پدید
فرهنگ واژه فارسی سره
مرتع پرتاسی در حوزه ی لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی