- فئام
- گروه مردم
معنی فئام - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از شیر گرفتن کودک، کنایه از جدا کردن چیزی از چیز دیگر
لئیم ها، بخیل ها، ناکس ها، فرومایه. ها، جمع واژۀ لئیم
فئه ها، جماعت ها، طایفه ها، گروه ها، دسته ها، جمع واژۀ فئه
سر پوش آبتابه، جمع فدم، گنگلاجان در پوش، پوز بند دهان بند
جمع فحم، انگشتان زگال ها زگالفروش ریسه کودک
لته دشتان لته
گای (جماع)
بوسه دادن
شیر بس شیر بست از شیر گرفتن کودک، توت بس توت بست باز داشتن کرم ابریشم از خوردن برگ توت، شکستگی، گسستن دور شدن باز گرفتن طفل از شیر، زمان بازگرفتن کودک از شیر
بسیار دانا بینا بسیار داننده
دسته ها و گروهها
جمع لئیم
زغال فروش
دستار، شال که دور سر ببندند، دستمال، شال، مندیل، عمامه، بروفه، دستا
رنگ، گون
وام، قرض، دین، پام،برای مثال به فعل نیک و به گفتار خوب، پشت عدو / چو عاقلان جهان زیر فام باید کرد (ناصرخسرو۱ - ۲۰۳)
پسوند متصل به واژه به معنای مانند مثلاً ازرق فام، زردفام، زنگارفام، سبزفام، سرخ فام، سیه فام،برای مثال فیروزه فام، برافروخت رخسارۀ لعل فام / یکی بانگ زد هر دو را پور سام (فردوسی۴ - ۲۹۵۶)
وام، قرض، دین، پام،
پسوند متصل به واژه به معنای مانند مثلاً ازرق فام، زردفام، زنگارفام، سبزفام، سرخ فام، سیه فام،
قرض، دین، وام، رنگ