جدول جو
جدول جو

معنی غیوب - جستجوی لغت در جدول جو

غیوب
غیب ها، ناپیداها، ناپدیدها، پنهان ها، جمع واژۀ غیب
تصویری از غیوب
تصویر غیوب
فرهنگ فارسی عمید
غیوب
(دَ)
غایب شدن. (تاج المصادر بیهقی). ناپدید شدن. (منتهی الارب). دور و جدا شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غیوب
(غَ)
بمعنی غائب. فعول بمعنی فاعل و برای مبالغه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غیوب
(غُ)
جمع واژۀ غیب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). رجوع به غیب شود.
- علام الغیوب، دانندۀ نهانیها. دانندۀ غیبها. نامی از نامهای خدای تعالی
لغت نامه دهخدا
غیوب
ناپدید شدن
تصویری از غیوب
تصویر غیوب
فرهنگ لغت هوشیار
غیوب
((غَ))
غایب شدن، ناپدید شدن
تصویری از غیوب
تصویر غیوب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایوب
تصویر ایوب
(پسرانه)
آنکه به خدا رجوع می کند، نام یکی از پیامبرآنکه خداوند او را به بلاهای فراوان دچار کرد و سپس او را عافیت بخشید و به همین دلیل به صبر وشکیبایی شهرت دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غروب
تصویر غروب
زمان قرار گرفتن خورشید در افق، پایان روز، فرو رفتن و ناپدید شدن آفتاب یا ستاره، پایان یافتن چیزی یا امری مثلاً غروب جوانی، غروب دولت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیوم
تصویر غیوم
غیم ها، ابرها، سحاب ها، جمع واژۀ غیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیاب
تصویر غیاب
غایب شدن، ناپدید شدن، دور شدن از نظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیور
تصویر غیور
غیرتمند، باغیرت، باحمیت، ناموس پرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غضوب
تصویر غضوب
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیوب
تصویر عیوب
عیب ها، نقیصه ها، نقصها، بدی ها، جمع واژۀ عیب
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
درآمدن چیزی در چیزی. (منتهی الارب). داخل شدن چیزی در چیزی و پوشیده شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غبوب
تصویر غبوب
جمع غب، آبراهه ها خیزاب ها دره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضوب
تصویر غضوب
خشمگین، خشمناک، غضبناک، پر خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیور
تصویر غیور
رشک کن، با غیرت، با حمیت، غیرتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیول
تصویر غیول
جمع غیل، بیشه ها نیستان ها رود بارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیوم
تصویر غیوم
جمع غیم، از ریشه پارسی میغ ها ابرها
فرهنگ لغت هوشیار
تاریکی، سیاوسیر، فرناس (غافل) : مرد، گرانجان: مرد، کند هوش سختی تاریکی شب، سخت سیاه (اسب شب)، جمع غیاهب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلوب
تصویر غلوب
غالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیاب
تصویر غیاب
غایب شدن، ناپدید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیوب
تصویر عیوب
جمع عیب، آهوکان آک ها جمع عیب، جمع عیوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غروب
تصویر غروب
فرو رفتن و جز آن، فرو رفتن ماه و آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیوب
تصویر صیوب
باران، راست، نشانه زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیوبه
تصویر غیوبه
فرو شدن خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیوب
تصویر جیوب
جمع جیب، گریبانها بریک ها جمع گجیب گریبانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیوث
تصویر غیوث
جمع غیث باران ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضوب
تصویر غضوب
((غَ))
خشمگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غروب
تصویر غروب
((غُ))
فرو رفتن و ناپدید شدن آفتاب یا هر ستاره دیگر، هنگام غروب آفتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیهب
تصویر غیهب
((غَ یا غِ هَ))
سختی تاریکی شب، سخت سیاه، جمع غیاهب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیور
تصویر غیور
((غَ))
با حمیت، ناموس پرست، غیرتمند، پر غیرت، مجازاً دلیر و شجاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عیوب
تصویر عیوب
((عُ))
جمع عیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غروب
تصویر غروب
ایوار، فروشد، شامگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غیاب
تصویر غیاب
نبود
فرهنگ واژه فارسی سره