- غیهبان
- تاریکی، شکم
معنی غیهبان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
محافظ
زمین پهناور و بی آب و علف
شخصی را گویند که برجای بلند مانند سر کوه و بالای کشتی نشیند و هر چه از دور بیند خبر دهد
محافظ و نگاهبان راه
از پارسی دلهگان کرکم (زعفران)
راه گشاده و هموار در شهر که مردم و وسائل نقلیه در آن رفت و آمد کنند
آنکه از پیل مراقبت کند نگهبان فیل کسی که بر سر فیل نشیند و با کجک او را براند فیلبان: مسعود پیلبانرا سیاست فرود اما چه سود. پیلبان را روزی اندر خدمت پیلان بود بندگان را روزی اندر خدمت شاه زمین. (منوچهری)
آن که مامور نگاهبانی سیم های برق تلگراف یا تلفن است
تخم گیاه پنج انگشت است که آن را حب الفقد نیز نامد
درختی با برگ های پهن، گل های سفید و تخم هایی به رنگ زرد یا سیاه که در طب قدیم برای تقویت معده و معالجۀ اسهال به کار می رفته
غلتک
دیوث، زن به مزد
دیوث، زن به مزد
در حال غرنبیدن، غرنبنده
نگه دارندۀ راه، نگهبان راه
دشت، صحرا، زمین پهناور و بی آب و علف
نگهبان پیل، کسی که بر پشت فیل می نشیند و فیل را می راند، پیلبان، پیلوان
پاسبان، مراقب، نگهدارنده، مرزبان، فرمانده سپاه
فیلبان، نگهبان پیل، کسی که بر پشت فیل می نشیند و فیل را می راند، پیلوان، برای مثال دوستی با پیلبانان یا مکن / یا طلب کن خانه ای در خورد پیل (سعدی - ۱۸۴)
کسی که مامور نگاهبانی سیم های برق یا تلگراف یا تلفن است
مهمان دار، در پزشکی جانداری که انگل از آن تغذیه می کند
دیده بان، سرباز یا قراول که بالای بلندی بایستد و هر چه از دور ببیند خبر بدهد، دیده ور، دیده دار، قراول، نگاهبان
دیده بان فلک: کنایه از زحل
دیده بان فلک: کنایه از زحل
سنگی بشکل استوانه قریب نیم گز که آن را بر سطح بام غلتانند غلتک، بی حمیت دیوث
کلاغه ها دو سر بخش بالای ران زیر سرین
غرنبنده، در حال غرنبیدن
آنکه از غیب آگاه است داننده غیب، خدای تعالی
نادرست نویسی غلتبان پارسی به آرش: بام غلتان، (دیوث) در تازی سنگی بشکل استوانه قریب نیم گز که آن را بر سطح بام غلتانند غلتک، بی حمیت دیوث
رهروان مردان راه
سیب زمینی هندی
پیلبان
کسی که کاه را نگهداری کند
دروغگو
نگهبان گله و رمه شبان چوپان
ضیافت کننده و میهمانی کننده
کسی که بر دیگری وارد شود و ازو باطعام و غیره پذیرایی کنند