جدول جو
جدول جو

معنی غینرجه - جستجوی لغت در جدول جو

غینرجه
(غَ نَ)
دهی است جزء دهستان شراء پایین بخش وفس شهرستان اراک که در 30هزارگزی جنوب کمیجان، سر راه عمومی کمیجان به خنداب قرار دارد. دامنه و سردسیر است. سکنۀ آن 383 تن شیعه اند و به زبانهای ترکی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و اندکی میوه و شغل اهالی زراعت و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و در فصل خشکی از خنداب اتومبیل میتوان برد. چشمه در وسط آبادی واقع است و آب آن مختصر گرم و دارای خواص طبی است و بوی گوگرد میدهد. مسیر جویهای منشعب از چشمه بواسطۀ رسوبات آب پس از چند سالی مانند سنگ میبندد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سینره
تصویر سینره
(دخترانه)
پامچال فرنگی، گیاهی زینتی و نیز دارویی با گلهایی که در اواخر زمستان و اوایل بهار شکوفا می شوند و نوید دهنده بهار است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غنجه
تصویر غنجه
ناز و کرشمه، غنج، برای مثال به یک کرشمه و یک غنجه زآن دو شکر خویش/ هزار دل بربایی هزار جان شکری (سوزنی - لغتنامه - غنجه)
غنجۀ کبک دری: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو کردی غنجۀ کبک دری تیز / ببردی غنجۀ کبک دلاویز (نظامی۱۴ - ۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیره
تصویر غیره
جز او، جز آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنجه
تصویر غنجه
غنچه، گل ناشکفته، گلی که هنوز شکفته و باز نشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرجه
تصویر شیرجه
در شنا، پریدن در آب از ارتفاع بلند به طوری که هنگام فرود آمدن دست و سر به طرف آب باشد، پرش و جهش به طرف چیزی
فرهنگ فارسی عمید
مکیالی بوده است در بخارا، و عیارآن هفتادوپنج من گندم
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام ناحیه ای است در سنجاق کوملجنه از ولایت ادرنه و 33 پارچه قریه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(یِ جَ)
نام قصبۀ مرکز ناحیۀ ینیجه است در سنجاق کوملجنه از ولایت ادرنه و 2600 تن سکنه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(یِ گِ جَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان زنجان، واقع در 24000گزی شمال باختری زنجان، کنار راه تبریز، با 1155 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه است و بدانجا اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گُ یَ جَ / جِ)
نام درختی است صمغدار. (یادداشت مؤلف). جهودانه. شائکه. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(جَ / جِ)
مرکّب از: شیر، اسد + جه، از جهیدن، با جهشی چون جهیدن شیر. همانند جهش شیر. (یادداشت مؤلف) ، یکی از حرکات شنا. پرش در آب از جای مرتفع چنانکه سر و دستها که از دو سوی سر کشیده شده است نخست در آب فروشود.
- شیرجه رفتن، در اصطلاح زورخانه، نوعی ورزش باستانی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(غَ جَ رَ / رِ)
سرخی و غازه باشد که زنان بر روی مالند. (برهان قاطع). غنجر. غنجار. غنجاره. رجوع به همین کلمه ها شود:
پیش تو افتاده ماه بر ره سودای عشق
ریخته گلگونه اش یاوه شده غنجره.
مولوی (از فرهنگ رشیدی) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(قِ نَ جَ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، سکنۀ آن 124 تن. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات، نخود و زردآلو. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. این ده در دو محل بفاصله 500 گزبه نام قینرجه بالا و پایین مشهور است. سکنۀ قینرجۀ بالا 34 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از پنج در سیستان بود، و در تاریخ سیستان گاهی به عین مهمله آمده است واصطخری به غین آورده است. رجوع به مسالک الممالک اصطخری چ لیدن ص 240 و فهرست اماکن تاریخ سیستان شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ذَ رَ)
بدی. (منتهی الارب) (آنندراج). شر. (اقرب الموارد). بدی رسانیدن. (ناظم الاطباء) ، بسیاری سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آمیزش و خلط کردن سخن. (منتهی الارب) (آنندراج). تخلیط. (اقرب الموارد) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ جَ)
موضعی از هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 57 و 124 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ جَ)
معرب ایاره. رجوع به ایارج و ایاره شود
لغت نامه دهخدا
(غِ یَ رَ)
بطنی است از ’بلی’، و او غیره بن ذهل بن هنی بن بلی است. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185)
بطنی است از ثقیف، و او غیره بن عوف بن ثقیف است. و مغیره بن اخنس بن شریق ثقفی غیری بدونسبت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غیثره
تصویر غیثره
فرو مایه، گروه، نوید بیم و شکنجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیذره
تصویر غیذره
بدی پستی، روده درازی پر گویی، در آمیختن سخن (خلط مبحث)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرجه
تصویر شیرجه
جهش مانند جهیدن شیر
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره مرکبان که زینتی است و دارای گلهای زیبای آبی متمایل به بنفش می باشد و کمی هم دارای بوی معطر است. این گل نسبت به سرما و رطوبت حساس است و معمولا آن را در گلخانه پرورش می دهند اخوین شرونه سینره
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی زینتی از تیره مرکبان جزو گونه های سینره. گلهایش کاملا شبیه سینره است منتهی قدری کوچکتر و برگهایش نیز دراز تر (بیضوی شکل) و تقریبا بدون بریدگی است ارنیکا ارنیکای کوهی خانق الفهد ارنیکای جبلیه تنباکوی کوهی داغ توتونی داغ کسترسی اوکوز گوزو دخان الفوخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنجره
تصویر غنجره
سرخیی که زنان در روی مالند گلگونه غازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرجه
تصویر غرجه
اهل غرجستان غرشستانی، جمع غرجگان
فرهنگ لغت هوشیار
غنچه: دلش گر چه در حال از او رنجه شد دوا کرد و خوشبوی چون غنجه شد، (بوستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غینه
تصویر غینه
درختان بی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیره
تصویر غیره
جز او نرینه، جز آن جز او (مذکر) جز آن 0 یا وغیره 0 وجز او وجز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ینجه
تصویر ینجه
یونجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایارجه
تصویر ایارجه
پارسی تازی گشته ایاره (داروی مسهل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنجه
تصویر غنجه
((غَ جِ))
ناز و کرشمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرجه
تصویر شیرجه
((جِ))
پرش از جایی مرتفع در آب
فرهنگ فارسی معین
این جا
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی ازدهستان پنجک رستاق نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی