جدول جو
جدول جو

معنی غیاث - جستجوی لغت در جدول جو

غیاث
(پسرانه)
فریادرس، از نامهای خداوند
تصویری از غیاث
تصویر غیاث
فرهنگ نامهای ایرانی
غیاث
فریادرسی، فریادرس، از نام های خدای تعالی
تصویری از غیاث
تصویر غیاث
فرهنگ فارسی عمید
غیاث
فریادرس، (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات) (آنندراج)، چیزی که بدان مخلصی یابند، (غیاث اللغات) (آنندراج)، آنچه خدای ترا بدان پناه دهد، (از اقرب الموارد)، اصل آن غواث بوده است و او را به یاء قلب کرده اند، (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)، غوث، ثمال:
ایا غیاث ضعیفان و غیث درویشان
به باغ مدح تو بر شاخ معرفت بارم،
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 287)،
غیاث ملت اقضی القضاه عزالدین
که بحر دستش زرین بخار میسازد،
خاقانی،
یا غیاثی عند کل کربه
یا معاذی عند کل شهوه،
مولوی (مثنوی)،
،
فریادرسی، (منتهی الارب)، اغاثه، (متن اللغه)، فریادخواهی، (منتهی الارب)، پناه و یاری خواستن، اسم مصدر است، (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
غیاث
نامی از نامهای خدای تعالی، فریادرس بندگان، (مهذب الاسماء)، غیاث المستغیثین نیز گویند
لغت نامه دهخدا
غیاث
ابن ابراهیم تمیمی کوفی، از رواه حدیث و تابعی است، رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 150 شود، سیوطی در تاریخ الخلفاء گوید: غیاث بن ابراهیم یکی از ده محدث بود که پیش مهدی بن منصور (سومین خلیفۀ عباسی) آمد، رجوع به تاریخ الخلفاء ص 182 شود
ابن مسیّر اسدی، متوفی 150 هجری قمری مرد شجاعی از ذوی الطموح بود، در اندلس بر عبدالرحمن اموی خروج کرد، و به دست عمال عبدالرحمن کشته شد، و سر او را به قرطبه فرستادند، (از اعلام زرکلی ج 2 ص 762)
ابن غوث بن الصلت بن طارقه بن عمرو، ملقب به اخطل و مکنی به ابومالک، رجوع به اخطل غیاث بن غوث و اعلام زرکلی ج 2 ص 761، روضات الجنات ص 520، اسماء المؤلفین و فهرست عقدالفرید شود
جدی جاهلی است، و بنی غیاث بطنی از جذام اند از قحطانیه، مساکن آنان در حوف، واقع در مصر بوده است، (از اعلام زرکلی چ 1346 هجری قمری ج 2 ص 761)
ابن محمد بن غیاث، محدث است و از ابومسلم کجی روایت دارد، (از تاج العروس)، شاید همان غیاث بن محمد بن غیاث معدل باشد که در مادۀ بعدی آمده است
ادیب، منشی و مترجم دارالترجمه خاصه بود، او رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی را از عربی به فارسی در سال 1301 هجری قمری ترجمه کرده است
ابن محمد بن غیاث معدل، مکنی به ابومحمد، وی کثیرالحدیث و فقیهی پرهیزگار بود، رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 150 شود
ابن فارس بن ابی جود، وی مقری بود و به سال 605 هجری قمری درگذشته است، (از تاج العروس)
ابن ابراهیم نخعی، محدث است ضعیف، (منتهی الارب)، محدثی متروک است، (از تاج العروس)
ابن هیاب بن غیاث انطاکی، محدث است واز ابن رفاعۀ فرضی روایت دارد، (از تاج العروس)
ابن محمد بن احمد بن محمد بن غیاث عقیلی، از ابن ریده حدیث شنید، (از تاج العروس)
ابن مثنی قشیری، مکنی به ابوالمثنی، تابعی است و از بهزبن حکیم روایت کند
ابن ابی شیبه حبرانی، شیخی است از برای بشربن اسماعیل، (از تاج العروس)
ابن عبدالحمید، محدث است و از مطر وراق روایت کند، (از تاج العروس)
ابن حکم، شیخی است از برای حرمی بن حفص، (از تاج العروس)
ابن نعمان، محدث است و از علی روایت کند، (از تاج العروس)
ابن جعفر، وی مستملی ابن عینیه بود، (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
غیاث
قریه ای است در نیم فرسنگی مغرب شهر داراب، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
غیاث
فریاد رس، فریاد رسی چیزی که بدان مخلصی یابند، فریادرس، نامی از نامهای خدای متعال، فریادرسی اغاثه، فریاد خواهی پناه خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
غیاث
فریادرس، از نام های خداوند
تصویری از غیاث
تصویر غیاث
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غیوث
تصویر غیوث
غیث ها، باران ها، ابرهایی که باران ببارد، گیاهانی که با آب باران بروید، جمع واژۀ غیث
فرهنگ فارسی عمید
پارچۀ زرد رنگی که در قدیم جهودان به لباس خود بر روی کتف می دوختند تا معلوم شود که از قوم یهود هستند، پاره زرد، عسلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیاب
تصویر غیاب
غایب شدن، ناپدید شدن، دور شدن از نظر
فرهنگ فارسی عمید
دیوان وی در لاهور1924 میلادی و 1933 میلادی چاپ شده است، (از الذریعه الی تصانیف الشیعه ذیل دیوان غیاثی)
لغت نامه دهخدا
علم حساب غیار. کلمه هندی است بمعنی اعداد اعشار. محمد بن موسی خوارزمی آن را در اسلام منتشر ساخت، و این حسابی سخت سهل و ساده است و ابداع آن بر حدت و سلامت فکر مردم هند دلیل است. (از طبقات الامم)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
گرسنگان. جمع واژۀ غرثان. (منتهی الارب) (دهار). جمع واژۀ غرثی ̍. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گرسنگان. غرثی ̍. غراثی. (اقرب الموارد). رجوع به غرثان و غرثی شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
جمع واژۀ غیث. (اقرب الموارد) (تفلیسی) (المنجد). بارانها. (آنندراج) :
فلسفیی گفت چون دانی حدوث
حادثی ابر چه داند غیوث.
مولوی (مثنوی).
رجوع به غیث شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ غیث، بمعنی باران و جز آن. (از اقرب الموارد) (المنجد). غیوث. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ غور، بمعنی عمق و حالت چیزی که قابل فهم و حدس نیست، مانند: اسرار و نقشه ها، (دزی ج 2 ص 230)، رجوع به غور شود
لغت نامه دهخدا
محمد بن عبدالغفار بن عبدالسلام بن علی بن احمد بن عبیدالله بن محمد بن سعدویه بن بشر بن اسحاق بن ابراهیم غیاثی. وی منسوب به جد اعلای خویش است و بقولی به سلطان غیاث الدین نسبت دارد. او از خانوادۀ معروفی است. از ابوسعید عبدالله بن احمد بن محمد طاهری حدیث شنید، و ابوسعید سمعانی نیز از وی سماع حدیث کرد. مرگ او به سال 540 هجری قمری بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185)
عبدالملک بن محمد غیاثی. از ابی عمرو بن یحیی و عبدالله بن منازل صوفی حکایت دارد، و ابوحازم عبدویی از او حدیث کند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 184)
محمد بن حسین غیاثی بصری، مکنی به ابوعلی. از عیسی بن اسماعیل تینه روایت کند، و ابوبکر صولی از او روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 184)
تونی شغل وی مکتب داری بود و مطلع زیر از اوست:
بوقت رحلتم چون ضعف بر قدرت شود غالب
من و چشم عنایت از علی بن ابیطالب،
(از تحفۀ سامی ص 161)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان فسارود بخش داراب شهرستان فسا که در 24هزارگزی جنوب باختر داراب و 3هزارگزی شمال راه شوسۀ فسا به داراب قرار دارد، جلگه و گرمسیر است و 317 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات، پنبه، حبوبات و جالیزکاری است، شغل اهالی زراعت و قالیبافی است، راه فرعی دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی کوچک است از دهستان هنزا بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 24هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 3هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه قرار دارد، سکنۀ آن 24 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
منسوب به غیاث یاغیاث الدین، (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 184)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غیوث
تصویر غیوث
جمع غیث باران ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غواث
تصویر غواث
یاری فریاد رسی فریاد نالش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیاب
تصویر غیاب
غایب شدن، ناپدید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پاره زرد که جد دینان نا گزیر به جامه خود می دوخته اند تا شناخته گردند اسلیک پاره ای باشد برنگی جز رنگ جامه که جهودان در قدیم بر کتف می دوختند تا از مسلمانان تشخیص داده شوند عسلی پاره زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیاص
تصویر غیاص
آب بازی در آب فرو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیاض
تصویر غیاض
جمع غیضه، از ریشه پارسی غیشه ها بیشه ها آبگیر ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیاط
تصویر غیاط
جمع غائط، پسته ها پلیدی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیاف
تصویر غیاف
ریش دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراث
تصویر غراث
جمع غرثان، گرسنگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیاث
تصویر عیاث
شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیال
تصویر غیال
شیر از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیوث
تصویر غیوث
((غُ))
جمع غیث، باران ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیار
تصویر غیار
((غِ))
عسلی، پارچه ای زرد رنگ که جهودان به لباس خود می دوختند تا از مسلمانان قابل تشخیص باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیاب
تصویر غیاب
غایب شدن، ناپدید شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیاب
تصویر غیاب
نبود
فرهنگ واژه فارسی سره