جدول جو
جدول جو

معنی غژغژان - جستجوی لغت در جدول جو

غژغژان
غژیدن، برای مثال غژغژان آمد به سوی طفل طفل / وارهید او از فتادن سوی سفل (مولوی - ۶۲۵)
تصویری از غژغژان
تصویر غژغژان
فرهنگ فارسی عمید
غژغژان(غَ غَ)
خزان. خزنده. (ناظم الاطباء). در حال سریدن با نشیمن:
غژغژان آمد به سوی طفل طفل
وارهید از اوفتادن سوی سفل.
مولوی.
پس ز گنج آخر آمد غژغژان
روی بر پایش نهاد آن پهلوان.
مولوی
لغت نامه دهخدا
غژغژان
خیزنده، در حال خزیدن در حال سریدن بانشیمن: غژغژان آمد بسوی طفل طفل وارهید از افتادن سوی سفل. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
غژغژان((غَ غَ))
خزنده، در حال خزیدن
تصویری از غژغژان
تصویر غژغژان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غزغان
تصویر غزغان
قازغان، دیگ، پاتیل، قزغان، غازغان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غژغاو
تصویر غژغاو
نوعی گاومیش بومی آسیای مرکزی با دم بلند و تنی پرمو که در گذشته از دم آن برای ساختن منگوله، پرچم، مگس پران و چیزهای دیگر استفاده می کردند، قطاس، غژگاو، کژگاو، برای مثال پلنگ هیئت و غژغاودم گوزن سرین / عقاب طلعت و عنقا شکوه و طوطی پر (انوری - ۲۱۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غژغژ
تصویر غژغژ
صدای کشیده شدن دو سطح بر روی یکدیگر مانند لولا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غژان
تصویر غژان
خزان، خزنده، در حال خزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(غُ)
میوه ای است مخصوص هندوستان. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 190 ب). نام میوه ای هندی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
به معنی غژغا است که گاو قطاس باشد، و بعضی دم آن گاو را قطاس میگویند جهت آنکه اصل این لغت کژگاو است، یعنی ابریشم گاو، چه کژ به معنی ابریشم هم آمده است و چون در لغت و زبان فارسی تبدیل گاف به غین و برعکس جایز است همچو لگام و لغام و گلوله و غلوله و امثال اینها، در این لغت نیز کاف کژ به غین تبدیل یافته است و کژگاو، غژغاو شده است. (برهان قاطع). غژغاو ترکیبی است از غژ (کژ به معنی ابریشم) + غاو (گاو). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). اسب یا گاو دریایی که از دنب آن منگوله های کوچکی میسازند و در گردن اسب مانند قلاده جهت زینت و چشم زخم می اندازند. (ناظم الاطباء). گاوی که از دم او پرچم سازند و دم او را نیز گویند که آن را قطاس خوانند. (از فرهنگ رشیدی). دم این گاو مانند ابریشم و کژ نرم و مویهای آن مانند قطاس وپرچم آویخته و خوشنما است و آن را قطاس گردن اسب کنند و بر سر نیزه آویزند. (از آنندراج). دم گاوی را گویند که در کوههای مابین ملک خطا و هندوستان پیدا شود. (از فرهنگ جهانگیری). نام پرچم است و گاوش. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). در بعضی از نسخ، گاو بحری که او را دم دراز بسیارموی باشد آمده. (فرهنگ خطی). گاو خطایی. غژگاو. غژگا. کژگاو. کژگا. کژغاو. غژغا. (برهان قاطع). کج گا. (حاشیۀ برهان چ معین). غشغاو. (فرهنگ اسدی). رجوع به همین کلمات و رجوع به گاو خطایی شود. آقای پورداود در هرمزدنامه (صص 294- 303) آرند: در فارسی به این جانور که بومی ایران نیست نام برازنده ای داده اند. غژغاو همان کژگاو است، یعنی ابریشم گاو، چه کژ و معرب آن قز (ج، قزوز) ابریشم است. در پهلوی کج به همین معنی است. در گیلان کج ابریشم خام است. به هر یک از فرهنگها که نگاه کنید غژغاو همان گاوی است که از موی آن پرچم سازند. در جانورشناسی این گاو تبتی یا گاومیش وحشی به همان نام تبتی خود، یاک خوانده میشود و در همه زبانهای اروپایی چنین نامیده گردد. این جانور که در زبان علمی به آن بوس پئوفاگوزی گرونینس نام داده اندبومی آسیای مرکزی است و به ویژه تبت و مرز و بومهای مغربی و شمال و سرزمینهای مشرقی پیوسته به آن که بیش از دو هزار متر بلندتر از سطح دریا است، و سرزمینهای بلند که کم و بیش چهار تا شش هزار متر بلند است، کاشانۀ این جانور کوهی است. در این کوهساران گلۀ آنها ده تا دوازده و بیست، از پی خوراک در گردش اند. از سرما بیشتر بردباری میکنند و از گرما زود فرسوده میشوند. گوسالۀ آنها که پس از نه ماه افکنده شود در میان سالهای 6 و 8 خود غژغاو بزرگ و رسایی است. بیش از 25سال زیست نکند. درازای پیکرش به چار متر و 25 سانتیمتر، و بلندی آن تا به کوهۀ پشت به یک متر و 90سانتیمتر رسد. دمش بدون مو به 75 سانتیمتر، و بلندی شاخش به 80 تا 90 سانتیمتر رسد و وزنش در میان 650 تا 720 کیلو گرام است بنابراین جانوری سترگ است. گوشها و چشمانی کوچک و کله ای پهن و گردنی کوتاه و پاهایی کوتاه و ستبر و سم دوشاخه ای پهن دارد. اما موی آن که پرچم از آن است، آنچه در روی پیشانی آن روییده کوتاه و مجعد است. از این گذشته سراسر تنش را موهای بسیار بلند پوشانیده، از پشت و شکم و دم تا به روی زمین کشیده میشود. از این موها آنچه در روی پیشانی است گاهی با تارهای سفید درآمیخته است. همچنین گاهی تارهای سفید یا سرخگون در میان موهای پشت دیده میشود. معمولاً موی آن سیاه و گاهی موی دمش سفید خیره کننده است، و این رنگ روشن است که بیش از بیش گرانبها میشود. به مناسبت همین موی نرم و درخشان و باریک و بلند آن است که در فارسی آن را غژغاو (ابریشم گاو) خوانده اند. مردمان تبت این جانور رام شده را از برای بارکشی و سواری به کار برند. به آسانی صد تا صد و پنجاه کیلو گرام بار را میکشد. در تبت و ترکستان و در سرزمینهای چین که در مرز و بوم تبت است و در سرزمینهای میان تبت و هند و دامنۀ شمالی کوه هیمالایا غژغاو خانگی از جانوران بسیار سودمند به شمار آید، در چینی آن را لی نیو خوانند. شیر آن زردرنگ بسیارغلیظ و پرچربی و در مزه چون بادام شیرین است.مردم تبت این شیر را با چای و آرد جو بریان شده درآمیخته خورش تسمبه سازند که غذای ملی آنان است، قرقیزها این شیر را با آب، روان تر ساخته، میگذارند ترش شود و اینچنین یک گونه آشام آلکلی که آیران خوانند درست کنند. گوشت آن خورده شود و پوستش چرم گردد و با برخی از موهایش ریسمان تابند یا پارچۀ درشت بافند، موی سفید آن چنانکه گفتیم گرانبهاست. زیرا ممکن است رنگ دیگر بپذیرد. چینی ها که آن را لی دسه خوانند به رنگ سرخ آتشین درآورده به روی کلاههای تابستانی خود میگذاشتند، و بزرگان چون فرمانگزاران و مرزبانان آن را به بهای گزاف خریداری میکردند، و بسا هم خود این مو مانند پول وسیلۀ مبادله بود. بوفون (1707-1788م.) در تاریخ طبیعی خود غژغاو را گاو تاتاری نامیده است. در هندوستانی دم آن چنور یا چنری خوانده میشود. همچنین در هندی آن را چوری گائو میخوانند. (از هرمزدنامه به اختصار). رجوع به همین کتاب صفحات مذکور شود: و اندر کوه وی (سوکجو سرحد تبت و چین) آهوی مشک است و غژغاو. (حدود العالم چ جلال الدین طهرانی ص 39). و از این ناحیت (تغزغز) مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سرخ... و ختو و غژغاو. (حدود العالم).
غژغاودم گوزن سرین و غزال چشم
پیل زرافه گردن و گور هیون بدن.
لامعی (از فرهنگ اسدی).
فاخته طوقی شترلفجی غضنفرگردنی
خرسری غژغاومویی اعوری عیاره ای !
سوزنی.
میطرازد چرخ غژغاو دورنگ از صبح و شام
نیزۀ مهرت مگر پرچم ندارد بر قنات.
اثیر اخسیکتی (از فرهنگ رشیدی).
پلنگ هیئت و غژغاودم گوزن سرین
عقاب طلعت و عنقاشکوه و طوطی پر.
انوری (از جهانگیری) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی).
عارفان همگردن گاو آمده
با سری هریک چو غژغاو آمده.
عطار
لغت نامه دهخدا
(غَ)
گاوی است که در مابین کوههای خطا وهندوستان پیدا میشود و آن را به لقب رومی قطاس میگویند، و بعضی گویند گاوی است دریایی و بحری، قطاس به سبب آن خوانند. (برهان قاطع). و آن را پرچم نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). مخفف غژغاو. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). غژگاو. غژگا. غژغاو. کژگاو. کژگا. (برهان قاطع). رجوع به غژغاو و گاو خطایی شود:
در و دشت و که دید زاندازه بیش
دم گور و آهو و غژغا و میش.
اسدی (گرشاسب نامه).
، قلادۀ پرچم. (برهان قاطع). رجوع به غژغاو شود
لغت نامه دهخدا
(غَ غَ)
یا غژغژه. مرغ جنگلی. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف غرغر است
لغت نامه دهخدا
(کَ)
به معنی قزغان است که دیگ طعام پزی باشد. (برهان) (آنندراج). قزقان. قازان. قازقان. (فرهنگ فارسی معین) :
ولی با این همه زین خوان خالی شسته به دستم
که حلوای جهان پخته نگردد اندرین کژغان.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
غیژنده، خزنده و بر شکم رونده، رجوع به غیژیدن شود: حابی، تیری که بر زمین غیژان رسد بر نشانه، ضد زاهق، (منتهی الارب)، در حال غیژیدن، رجوع به غیژیدن شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
آواز مهیب. (آنندراج) ، در ناظم الاطباء به معنی دیگ آشپزی آمده است و در فرهنگهای دیگر به این معنی دیده نشد و در صورتی که صحیح باشد تلفظی از غزغن، غزغند (دیگ) است
لغت نامه دهخدا
(غَ غَ ژَ / ژِ)
مرغ دشتی. دجاجهالبری. غزغزه. (فرهنگ شعوری ورق 185 الف). مرغ جنگلی. غژغژ. (ناظم الاطباء). در فرهنگهای دیگر دیده نشد، و ظاهراً مصحف غرغره است. رجوع به غرغره شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
دیگ طعام پزی. غزغن. غزغند: و هرسال به بهانۀ ایلچیان چندین هزار زیلو و جامۀ خواب و غزغان و اوانی و آلات مردم میبردند. (تاریخ غازانی چ انگلستان ص 250). زیلو و جامۀ خواب و غزغان و دیگر آلات از خانه مردم جهت ایلچیان برگرفتندی. (تاریخ غازانی ص 356). رجوع به غزغن و غزغند شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کژغان
تصویر کژغان
ترکی پاتیل دیگ بزرگ دیگ مسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیژان
تصویر غیژان
غیژنده خیزنده، در حال غیژیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزغان
تصویر غزغان
دیگ طعام پزی
فرهنگ لغت هوشیار
صدای کفش و مانند آن: هر قدمی که بر می داشت (حاجی مراد) کفشهای نو او غژغژ صدا می کرد
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ایست گاو عظیمالجثه و داری موهای طویل که مخصوص کوهستانهای مرکزی آسیا (در نواحی تبت و هیمالیا در ارتفاعات بالغ بر دو هزار متر) است. از این گونه گاو دو نوع وجود دارد که هر دو نوع خاص کوهستان های مرکزی آسیا است. غژگاو دارای پوزه ای عاری از پشم و پیشانی کوتاه و شاخهای قوس دار است که رشد زیادی می کنند. تمام بدن این گاو از پشمهای طویل خاکستری رنگ سیاه و سفید پوشسده شده است. درازی پشمهای بدن وی به حدی است که حتی روی زمین نیز کشیده می شود. دم این حیوان نیز دارای موهای ظریف طویلی شبیه دم اسب است. غژگاواز همه گاوها عظیم الجثه تر و قوی تر است. اهالی تبت این حیوان را اهلی می کنند و از آن جهت بارکشی و محصولات شیر و پشم و گوشتش استفاده می کنند غژغاو غژغا غشغاو غژگا کج گاو کژ گاو. توضیح مولف برهان این کلمه را با قطاس نیز برابر دانسته که با توجه به معنی غژیاکژ که ابریشم باشد به نظر نمی آید که این تصور صحیح باشد زیرا قطاس ها عموما عاری از مو هستند
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ایست گاو عظیمالجثه و داری موهای طویل که مخصوص کوهستانهای مرکزی آسیا (در نواحی تبت و هیمالیا در ارتفاعات بالغ بر دو هزار متر) است. از این گونه گاو دو نوع وجود دارد که هر دو نوع خاص کوهستان های مرکزی آسیا است. غژگاو دارای پوزه ای عاری از پشم و پیشانی کوتاه و شاخهای قوس دار است که رشد زیادی می کنند. تمام بدن این گاو از پشمهای طویل خاکستری رنگ سیاه و سفید پوشسده شده است. درازی پشمهای بدن وی به حدی است که حتی روی زمین نیز کشیده می شود. دم این حیوان نیز دارای موهای ظریف طویلی شبیه دم اسب است. غژگاواز همه گاوها عظیم الجثه تر و قوی تر است. اهالی تبت این حیوان را اهلی می کنند و از آن جهت بارکشی و محصولات شیر و پشم و گوشتش استفاده می کنند غژغاو غژغا غشغاو غژگا کج گاو کژ گاو. توضیح مولف برهان این کلمه را با قطاس نیز برابر دانسته که با توجه به معنی غژیاکژ که ابریشم باشد به نظر نمی آید که این تصور صحیح باشد زیرا قطاس ها عموما عاری از مو هستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیژان
تصویر غیژان
((غ))
خیزنده، در حال غیژیدن
فرهنگ فارسی معین