جدول جو
جدول جو

معنی غوژه - جستجوی لغت در جدول جو

غوژه
(ژَ / ژِ)
بمعنی غوزۀ پنبه. (از برهان قاطع) (شمس فخری). رجوع به غوزه شود، غنچه. (فرهنگ جهانگیری). غنچۀ گل. (برهان قاطع). در ’فرهنگ’ بمعنی غنچه آمده است. (از فرهنگ رشیدی). صاحب انجمن آرا ذیل مادۀ ’بسغده’ بر جهانگیری (که برهان تابع اوست) چنین اعتراض کند: حکیم ازرقی هروی گفته است:
شراب لعل درخشنده در چنین سره وقت
موافق آید و خوش، خاصه با نسیم هراه
غلام باد شمالم که میوزد خوش خوش
به بوی غالیه از غور بامداد بگاه
به مست خفته چنان میوزد که پنداری
حواس او ز بهشت بر این شود آگاه
مرا شمال هری بی هری نباشد خوش
چو شهریار و خداوند من بود همراه.
معلوم شد که هراه و غور و فراه از بلاد خراسان (قدیم) است، چنانکه انوری گفته:
عرصۀ مملکت غور چه نامحدود است
که در آن عرصه چنین لشکر نامعدود است !
با این تفاصیل صاحب جهانگیری غور را ’غوژه’ خوانده و غنچه فهمیده است، و اگر منظور ناظم غنچه بود ’غنچه میگفت و در وزن و معنی شعر تغییری روی نمی داد. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
تاک از پس غوره میدهد مل
شاخ از پس غوژه میدهد گل.
امیرخسرو (از جهانگیری) (فرهنگ رشیدی).
به معنی غوزۀ پنبه نیز مناسب است. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غوله
تصویر غوله
خام، نارس، بی عقل، کودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوته
تصویر غوته
غوطه، فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوشه
تصویر غوشه
خوشۀ خشک شدۀ گندم یا جو
توس، درختی بزرگ و جنگلی از خانوادۀ پیاله داران، با برگ های دندانه دار و نوک تیز که دم کردۀ برگ و پوست آن برای تصفیۀ خون، تقویت معده و کاهش تب مفید است، تیس، غوش، سندر، غان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوزه
تصویر غوزه
غلاف پنبه که هنوز پنبۀ آن را درنیاورده باشند، غلاف و پوست دانه یا تخمدان بعضی گیاهان مانند خشخاش و شقایق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوله
تصویر غوله
قلّک، ظرفی با سوراخ تنگ که در آن پول پس انداز می کنند، غولک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوره
تصویر غوره
دانه های ترش و نارس انگور که هنوز نرسیده و شیرین نشده باشد، کنایه از فرد جوان و بی تجربه
غوره نشده مویز شدن: کنایه از بدون تجربه و آگاهی لازم خواستار مقام بالا یا چیزی باارزش بودن
فرهنگ فارسی عمید
از تیره پروانه واران جزو دسته شبدرها که گل آن سفید یا ارغوانی و یا صورتی است شکل گل کروی و دارای خارهای غلاب مانندیست که بر پشم گوسفندان بهنگام چرا میچسبد. دوزه دووجه دو ستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوژه
تصویر هوژه
جل را گویند که چکاوک نیز نامیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوژه
تصویر گوژه
غلاف پنبه غوزه پنبه، غلاف خشخاش، پیله ابریشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوژه
تصویر کوژه
خر سفید رنگ اقمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوته
تصویر غوته
فرو رفتن در آب سر باب فرو بردن، فرو رفتن در آب سر باب فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوچه
تصویر غوچه
لاف زن هرزه گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوره
تصویر غوره
انگور نارسیده که مزه ترش دارد
فرهنگ لغت هوشیار
غلاف پنبه که پنبه از آن بر نیامده باشند میوه ناشکفته پنبه گندک. یا غوزه پنبه. پنبه ای که از پوست جدا نشده بیلم، غلاف و پوست بعضی گیاهان مانند شقایق خشخاش و غلاف خشخاش کوکنار. یا غوزه آب. حباب. یا غوزه نقره. مهره نقره قداس
فرهنگ لغت هوشیار
دانه انگوری که از خوشه جدا افتاده و شیره و تخم در میانش باشد حبه انگور، هسته انگور تکس انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوسه
تصویر غوسه
به گشنی در آمده ماده خواه گربه غوسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوطه
تصویر غوطه
فرو رفتن در آب سر باب فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غویه
تصویر غویه
مونث غوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاژه
تصویر غاژه
گلگونه بزک گلغونه سرخاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوژه
تصویر سوژه
مضمون، بحث، بررسی و آزمایش خشتک جامه و پیراهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوژه
تصویر پوژه
ساق درخت تنه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوژه
تصویر چوژه
جوجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوژه
تصویر جوژه
جوجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوژه
تصویر ژوژه
خارپشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوله
تصویر غوله
مونث غول یغام مادینه خام نارس: سیب غوله، بیعقل کودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوشه
تصویر غوشه
((شَ یا ش))
نوعی از طعام که آن را ترینه سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوزه
تصویر غوزه
((زِ))
غلاف پنبه، غلاف و پوست بعضی گیاهان مانند شقایق، خشخاش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوشه
تصویر غوشه
((ش))
خوشه، چندین دانه میوه که به هم پیوسته و از شاخه درخت یا ساقه گیاه آویزان باشد، سنبله، ششمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود شهریور ماه در این برج دیده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژوژه
تصویر ژوژه
((ژَ یا ژِ))
خارپشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوطه
تصویر غوطه
((غَ وْ طَ))
زمین پست و هموار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوطه
تصویر غوطه
((طِ))
فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوله
تصویر غوله
((غُ لِ))
خام، نارس، بی عقل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوژه
تصویر سوژه
((ژِ))
موضوع، آن چه که درباره آن بحث یا آزمایش کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوره
تصویر غوره
((رِ))
انگور نارسیده که ترش مزه است، هر میوه نارس، آب، گرفتن گریه کردن (در مقام سرزنش گویند)
فرهنگ فارسی معین