جدول جو
جدول جو

معنی غوشای - جستجوی لغت در جدول جو

غوشای
خوشۀ گندم، (صحاح الفرس)، خوشۀ گندم و جو، (فرهنگ اسدی) (برهان قاطع)، خوشۀ انگور و جو و گندم، (فرهنگ اوبهی)، خوشۀ جو و گندم، خصوصاً خوشه هایی که پس از درودن در زمین باشد و مردمان درویش خوشه چین آنها را برچینند، (از ناظم الاطباء)، سرگین خشک، (صحاح الفرس)، سرگین گاو که بر دشت خشک شود، (فرهنگ اسدی)، سرگین خشک حیوانات، (برهان قاطع)، سرگین خشک حیوانات برای سوزانیدن، (ناظم الاطباء)، پاچک، (فرهنگ جهانگیری)، غوشا، غوشاد، غوشاک، (برهان قاطع) (فرهنگ اوبهی) :
یکی ز راه همی زر برندارد وسیم
یکی ز دشت به هیمه همی چند غوشای،
طیان (از فرهنگ اسدی)،
کار خلقت نیاید از خصمت
کار عنبر نیاید ازغوشای
خرد گشته بپای گاو فنا
هرکه از تو کشیده چون غوشای،
شمس فخری (از فرهنگ رشیدی)،
، جای خوابیدن چارپایان، غوشا، غوشاد، غوشاک، (برهان قاطع)، و رجوع به غوشا، غوشاد و غوشاک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غوشاد
تصویر غوشاد
جایی که شب ها گلۀ گاو و گوسفند در آن به سر ببرند، شبغاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غواشی
تصویر غواشی
غاشیه ها، روپوش های زین اسب، یون ها، دفنوک ها، جناغ های زین، جمع واژۀ غاشیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوشا
تصویر غوشا
سرگین خشک شدۀ گاو، گوسفند و مانند آن ها، برای مثال یکی ز راه همی زر برندارد و سیم / یکی ز دشت به نیمه همی چند غوشای (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۲۰)، خوشۀ خشک شدۀ جو یا گندم
فرهنگ فارسی عمید
(خوَ / خُ)
خوشۀ انگور، خوشۀ غلو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
غواش. جمع واژۀ غاشیه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (المنجد). رجوع به غاشیه شود، در شعر زیر از گلستان سعدی بمعنی زین پوشها آمده:
ان لم اکن راکب المواشی
اسعی لکم حامل الغواشی.
سعدی (کلیات چ محمدعلی فروغی چ تهران 1316 ص 56).
، در (قرآن 41/7) آمده: ’لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش...’، معنی آیه در تفسیر کشف الاسرار چنین است: ایشان را از دوزخ تابوتهای آتشین است بجای بستر، و از بالای ایشان طبقها از آتش، اطباق من نار اطبقت علیهم فلایدخل علیهم فیها روح و لایخرج منهم نفس. الغواشی اللباس المجلل مثل اللحاف و منه غاشیه السرج، و غشی المریض، و الغشاوه التی تکون علی الولد، و نظیر الاّیه قوله: یوم یغشی̍هم العذاب من فوقهم و من تحت اءرجلهم. (قرآن 55/29). و قوله: لهم من فوقهم ظلل من النار و من تحتهم ظلل. (قرآن 16/39) (تفسیر کشف الاسرارج 3 ص 594 و 605). در تفسیر ابوالفتوح رازی، غواشی بمعنی پوششها و سایه هایی از آتش ترجمه و تفسیر شده است، و صاحب منتهی الارب آن را بیهوشی تفسیر کرده، گوید:و من فوقهم غواش، ای اغماء
لغت نامه دهخدا
محوطه و چاردیواری باشد که شبها گاوان و گوسفندان و چارپایان دیگر در آنجا بسر برند، (برهان قاطع)، غوشا، (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری)، غوشاد، غوشای، (برهان قاطع) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی)، سرگین خشک حیوانات، غوشا، غوشاد، غوشای، (برهان قاطع) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی)، پاچک، (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
جایگاه گاوان و گوسفندان، (فرهنگ اسدی) (از صحاح الفرس)، جای خوابیدن گاوان و گوسفندان، (برهان قاطع)، چاردیوار را گویند که شب هنگام گاوان و گوسفندان و شتران و امثال آن در آنجا باشند، (فرهنگ جهانگیری)، غوشا، آغل، شبگاه، شب غازه، زاغه:
سبوح و مزکت بهمان گرفت و دیزه فلان
و ما چو گاوان گرد آمده به غوشادا،
ابوالعباس (از فرهنگ اسدی)،
ز بأس پاس تو اندر کنام شیر و پلنگ
کند شبان به شبان از پی گله غوشاد،
شمس فخری (از آنندراج) (جهانگیری)،
، سرگین سایر حیوانات، بفتح اول نیز آمده است، سرگین حیوانات، غوشا، جای فرودآمدن کاروان، قافله گاه، (از برهان قاطع)، جایگاه دیوان و جنیان، (اداه الفضلاء) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)، درخت بلند، (برهان قاطع) (اداه الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
خوشۀ گندم و خرما و جو و انگور و امثال آن را نامند، (فرهنگ جهانگیری)، خوشه، اعم از خوشۀ انگور و خرما و گندم و جو، (از برهان قاطع)، خوشۀ خشک شده از جو و گندم و انگور و خرما، (انجمن آرا) (آنندراج)، رجوع به خوشه شود، سرگین گاو و گوسفند، (فرهنگ اسدی چ پاول هورن)، سرگین سایر حیوانات، (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع)، سرگین خشک شدۀ حیوانات، (انجمن آرا) (آنندراج)، سرگین گاو که به چراگاه زیر بیوکنند و چون خشک شود برچینند، غوشاد، غوش:
رو همان پیشه که کردی پدرت
هیزم آور ز رز و چین غوشا،
علی قرط (از فرهنگ اسدی)،
بپیش ناکسی ننهم بخواری تن چو نادانان
نهد کس نافۀ مشکین بپیش گنده غوشایی ؟!
فریدالدین اسفراینی (از جهانگیری) (انجمن آرا)،
کار خلقت نیاید از خصمت
کار عنبر نیاید از غوشا،
شمس فخری (از آنندراج)،
خرد گشته بپای گاو فنا
سر که از تو کشنده چون غوشا،
شمس فخری (از آنندراج)،
، محوطه و چاردیواری که شبها گوسفند و شتر و اسب وخر و گاو در آنجا بسر برند، (از برهان قاطع)، جایگاه گاوان و گوسفندان که شب در آن خسبند، و بعضی به فتح گفته اند، (انجمن آرا) (آنندراج)، غوشاد، آغل، صاحب انجمن آرا گوید: حق این است که غوشا در اصل به خا عوض غین بوده است و تبدیل آن دو به یکدیگر رواست، چه خوشا و خوشاد و خوشه هر سه را میتوان سرگین خشک معنی کرد و خوشیده بمعنی خشکیده آمده است، چنانکه سعدی گوید: ’بخوشید سرچشمه های قدیم’، اما بمعنی خوشۀ انگور و خرما و جو و گندم درست و روشن است و اما جای خوابیدن گاو و گوسفند در شب، در این مورد خوشای به فتح صحیح است چه ’خو’ مخفف خواب آمده، و غوشا و شوغا در پارسی به یکدیگر قلب میشوند یعنی شبگاه و خوابگاه - انتهی، درخت بلند، غوشاد، (اداه الفضلاء از انجمن آرا و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غوشاک
تصویر غوشاک
خوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوشاد
تصویر غوشاد
جای فرود آمدن کاروان قافله گاه
فرهنگ لغت هوشیار
زین پوش پوشش زین جناغ دفنوک، جمع غواشی، جامه ای نگارین یا ساده که چون بزرگی از اسب پیاده می شد بر زین می پوشیدند، قیامت رستاخیز. یا غاشیه بر دوش کشیدن، اطاعت کردن، یا غاشیه زیر بغل کشیدن، اطاعت کردن امتثال نمودن،، جمع غاشیه، پرده ها چادر ها دفنوک ها زین پوش ها بیهوش کنندگان بیماری های اندرون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوشاد
تصویر غوشاد
جای فرود آمدن کاروان، قافله گاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غواشی
تصویر غواشی
((غَ))
جمع غاشیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوشا
تصویر غوشا
سرگین، سرگین خشک شده حیوانات، جایی که دام های اهلی شب در آن به سر می برند
فرهنگ فارسی معین