جدول جو
جدول جو

معنی غوشاک - جستجوی لغت در جدول جو

غوشاک
محوطه و چاردیواری باشد که شبها گاوان و گوسفندان و چارپایان دیگر در آنجا بسر برند، (برهان قاطع)، غوشا، (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری)، غوشاد، غوشای، (برهان قاطع) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی)، سرگین خشک حیوانات، غوشا، غوشاد، غوشای، (برهان قاطع) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی)، پاچک، (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
غوشاک
خوشه
تصویری از غوشاک
تصویر غوشاک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روشاک
تصویر روشاک
(پسرانه)
نام یکی از سرداران ایرانی در جنگ اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غشاک
تصویر غشاک
بوی گند، بوی بد و ناخوش، بوی بد که از دهان انسان برآید، برای مثال از دهان تو همی آید غشاک/ پیر گشتی، ریخت مویت از هباک (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشاک
تصویر پوشاک
هر چیز پوشیدنی، لباس، جامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوشاک
تصویر جوشاک
جوشیدن آب یا مایع دیگر، جوشش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوشاد
تصویر غوشاد
جایی که شب ها گلۀ گاو و گوسفند در آن به سر ببرند، شبغاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوشا
تصویر غوشا
سرگین خشک شدۀ گاو، گوسفند و مانند آن ها، برای مثال یکی ز راه همی زر برندارد و سیم / یکی ز دشت به نیمه همی چند غوشای (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۲۰)، خوشۀ خشک شدۀ جو یا گندم
فرهنگ فارسی عمید
(بَ یَ زَ دَ)
از دینی به دین دیگر شدن و اختیاردین دیگر کردن. (برهان قاطع). رجوع به نغوشا شود
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ)
ظاهراً خطاب مانندی بوده است که مغان ایرانی یهودان را کردندی: فبیناهما یتحدثان اذ قال المجوس للیهودی ما مذهبک و اعتقادک یا خوشاک... ثم قال (الیهودی) للمجوس... فاخبر یا مغا انت عن مذهبک و اعتقادک... فناداه یا خوشاک قف و انزل فقد اعیت... و یقول ویحک یا خوشاک قف الی قلیلاً... فلما یئس المجوس و اشرف علی الهلاک... فرفع رأسه الی السماء فقال یا الهی... حقق عند الیهودی خوشاک... فناداه الیهودی، یا مغا ارحمنی و احملنی. (اخوان الصفا). مصحف نغوشاک است
لغت نامه دهخدا
خوشۀ گندم و خرما و جو و انگور و امثال آن را نامند، (فرهنگ جهانگیری)، خوشه، اعم از خوشۀ انگور و خرما و گندم و جو، (از برهان قاطع)، خوشۀ خشک شده از جو و گندم و انگور و خرما، (انجمن آرا) (آنندراج)، رجوع به خوشه شود، سرگین گاو و گوسفند، (فرهنگ اسدی چ پاول هورن)، سرگین سایر حیوانات، (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع)، سرگین خشک شدۀ حیوانات، (انجمن آرا) (آنندراج)، سرگین گاو که به چراگاه زیر بیوکنند و چون خشک شود برچینند، غوشاد، غوش:
رو همان پیشه که کردی پدرت
هیزم آور ز رز و چین غوشا،
علی قرط (از فرهنگ اسدی)،
بپیش ناکسی ننهم بخواری تن چو نادانان
نهد کس نافۀ مشکین بپیش گنده غوشایی ؟!
فریدالدین اسفراینی (از جهانگیری) (انجمن آرا)،
کار خلقت نیاید از خصمت
کار عنبر نیاید از غوشا،
شمس فخری (از آنندراج)،
خرد گشته بپای گاو فنا
سر که از تو کشنده چون غوشا،
شمس فخری (از آنندراج)،
، محوطه و چاردیواری که شبها گوسفند و شتر و اسب وخر و گاو در آنجا بسر برند، (از برهان قاطع)، جایگاه گاوان و گوسفندان که شب در آن خسبند، و بعضی به فتح گفته اند، (انجمن آرا) (آنندراج)، غوشاد، آغل، صاحب انجمن آرا گوید: حق این است که غوشا در اصل به خا عوض غین بوده است و تبدیل آن دو به یکدیگر رواست، چه خوشا و خوشاد و خوشه هر سه را میتوان سرگین خشک معنی کرد و خوشیده بمعنی خشکیده آمده است، چنانکه سعدی گوید: ’بخوشید سرچشمه های قدیم’، اما بمعنی خوشۀ انگور و خرما و جو و گندم درست و روشن است و اما جای خوابیدن گاو و گوسفند در شب، در این مورد خوشای به فتح صحیح است چه ’خو’ مخفف خواب آمده، و غوشا و شوغا در پارسی به یکدیگر قلب میشوند یعنی شبگاه و خوابگاه - انتهی، درخت بلند، غوشاد، (اداه الفضلاء از انجمن آرا و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نغوشا. رجوع به نغوشا شود:
ای نظامی کلکی بی سر و سامانی
به نغوشاک و جهود و مغ و ترسا مانی.
سخنگوی گشتی سلیمانت کرد
نغوشاک بودی مسلمانت کرد.
بوشکور (از لغت فرس).
اندر وی (سمرقند) جایگاه مانویان است و ایشان را نغوشاک خوانند. (حدود العالم ص 66).
بیرون ز یک پدر تو نغوشاک زاده ای
من تا به سی پدر همه دین دار و دین خرم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(غَ)
بوی گنده و بوی ناخوشی باشد که از دهان مردم آید و به عربی بخر گویند. (برهان قاطع) (از جهانگیری). بوی ناخوش. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). گنده و ناخوش. (اوبهی). در فرهنگ اسدی به این معنی غساک آمده و ظاهراً غشاک مصحف آن یا صورتی از آن است:
از دهان تو همی آید غشاک
پیر گشتی ریخت مویت از هباک.
طیان (از فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جایگاه گاوان و گوسفندان، (فرهنگ اسدی) (از صحاح الفرس)، جای خوابیدن گاوان و گوسفندان، (برهان قاطع)، چاردیوار را گویند که شب هنگام گاوان و گوسفندان و شتران و امثال آن در آنجا باشند، (فرهنگ جهانگیری)، غوشا، آغل، شبگاه، شب غازه، زاغه:
سبوح و مزکت بهمان گرفت و دیزه فلان
و ما چو گاوان گرد آمده به غوشادا،
ابوالعباس (از فرهنگ اسدی)،
ز بأس پاس تو اندر کنام شیر و پلنگ
کند شبان به شبان از پی گله غوشاد،
شمس فخری (از آنندراج) (جهانگیری)،
، سرگین سایر حیوانات، بفتح اول نیز آمده است، سرگین حیوانات، غوشا، جای فرودآمدن کاروان، قافله گاه، (از برهان قاطع)، جایگاه دیوان و جنیان، (اداه الفضلاء) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)، درخت بلند، (برهان قاطع) (اداه الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
خوشۀ گندم، (صحاح الفرس)، خوشۀ گندم و جو، (فرهنگ اسدی) (برهان قاطع)، خوشۀ انگور و جو و گندم، (فرهنگ اوبهی)، خوشۀ جو و گندم، خصوصاً خوشه هایی که پس از درودن در زمین باشد و مردمان درویش خوشه چین آنها را برچینند، (از ناظم الاطباء)، سرگین خشک، (صحاح الفرس)، سرگین گاو که بر دشت خشک شود، (فرهنگ اسدی)، سرگین خشک حیوانات، (برهان قاطع)، سرگین خشک حیوانات برای سوزانیدن، (ناظم الاطباء)، پاچک، (فرهنگ جهانگیری)، غوشا، غوشاد، غوشاک، (برهان قاطع) (فرهنگ اوبهی) :
یکی ز راه همی زر برندارد وسیم
یکی ز دشت به هیمه همی چند غوشای،
طیان (از فرهنگ اسدی)،
کار خلقت نیاید از خصمت
کار عنبر نیاید ازغوشای
خرد گشته بپای گاو فنا
هرکه از تو کشیده چون غوشای،
شمس فخری (از فرهنگ رشیدی)،
، جای خوابیدن چارپایان، غوشا، غوشاد، غوشاک، (برهان قاطع)، و رجوع به غوشا، غوشاد و غوشاک شود
لغت نامه دهخدا
پوشیدنی، پوشش، جامه، ثوب، لباس، ملبس، لبس، لبوس، جامگی، کسوه، ملبوس، کساء، مقابل خوراک، مرکب از پوش مخفف پوشش و آک لفظ مفید معنی نسبت، (از غیاث) : اکساء، پوشاک دادن
لغت نامه دهخدا
تصویری از وشاک
تصویر وشاک
تک (سرعت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشاک
تصویر پوشاک
پوشیدنی، پوشش، جامه، لباس، پوشاک دادن پوشیدنی لباس جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوشاد
تصویر غوشاد
جای فرود آمدن کاروان قافله گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشاک
تصویر جوشاک
جوشیدن (مایعات) جوشش
فرهنگ لغت هوشیار
شنونده مستمع سماع و آن بافراد پایین ترین (پنجمین) طبقه از طبقات مانویان اطلاق میشده، (من باب اطلاق جزو بکل) پیرو آیین مانی مانوی: اندروی (سمرقند) جایگاه مانویانست و ایشانرا نغوشاک خوانند: ای نظامی کلکی بی سر و سامانی به نغوشاک و جهود و مغ و ترسا مانی. (سوزنی فرنظا)، (بخطا) زردشتی مجوس. توضیح ظاهرا نغوشاک و نغوشا را بخطا هم ریشه مغوش مگوش دانسته اند چنانکه مرحوم صادق هدایت برین عقیده بوده، (بخطا)} صابئین. {توضیح در ترجمه تفسیر طبری در ترجمه کلمه} صابئون {و} صابئین {همه جانغوشاکان آمده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشاک
تصویر جوشاک
جوشیدن (مایعات)، جوشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوشاک
تصویر پوشاک
پوشیدنی، جامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوشا
تصویر غوشا
سرگین، سرگین خشک شده حیوانات، جایی که دام های اهلی شب در آن به سر می برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوشاد
تصویر غوشاد
جای فرود آمدن کاروان، قافله گاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوشاک
تصویر پوشاک
البسه، لباس
فرهنگ واژه فارسی سره
پوشیدنی، جامه، رخت، کسوت، لباس، ملبوس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
۱ـ دیدن لباسهایی کثیف و مندرس در خواب، نشانه آن است که دیگران برای آسیب رساندن به شما نیرنگ می زنند، باید مراقب تماسهای خود با بیگانگان باشید. ، ۲ـ اگر زنی در خواب لباسهایش را کثیف و مندرس ببیند، علامت آن است که اگر در تماسهای خود با دیگران مراقب نباشد دامنش لکه دار خواهد شد. دیدن لباس نو و پاکیزه در خواب، نشانه سعادت است. ، ۳ـ اگر خواب ببینید لباسهای فراوانی دارید، نشانه آن است که برای گذراندن زندگی محتاج خواهید شد. اگر فرد جوانی چنین خوابی ببیند، علامت آن است که در آینده با امیدها و ناامیدیهای فراوان مواجه خواهد شد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
پسر یا دختر ده تا دوازده ساله
فرهنگ گویش مازندرانی