- غوزی
- منسوب به غوز کوژپشت غوزدار
معنی غوزی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
معاش، رزق
قوری
وجه معاش، وسیله زندگی، طعمه
مردم گریز، درست اندیش نیکرای، کوشا، سیاه
منسوب به خوزستان از مردم خوزستان خوزستانی، شعبه بیست و سوم از شعب بیست و چهارگانه موسیقی قدیم، کوفته کباب
منسوب به توز، پارچه کتانی نازکی که نخست در شهر توز می بافته اند
گودال، جای گود در زمین
گردو فروش، به رنگ گردو
قوزک، برآمدگی استخوان مچ پا
کسی که در پشتش قوز دارد، گوژپشت
املای دیگر واژۀ قوری
از مردم سرزمین غور، تهیه شده در سرزمین غور
از مردم سرزمین غور، تهیه شده در سرزمین غور
غلاف پنبه که هنوز پنبۀ آن را درنیاورده باشند، غلاف و پوست دانه یا تخمدان بعضی گیاهان مانند خشخاش و شقایق
مجاهد، جنگجو، کسی که در راه خدا با دشمنان دین می جنگد
نوعی سکۀ قدیمی معادل بیست قرش
بند باز، رسن باز، ریسمان باز،برای مثال سالک به سینه شو نه به صورت که عنکبوت / غازی نگردد ارچه برآید به ریسمان (مجیرالدین بیلقانی - ۱۵۲) ، سغبۀ خلقم چو صوفی در کنش / شهرۀ شهرم چو غازی بر رسن (سعدی۲ - ۶۶۰)
معرکه گیر
نوعی سکۀ قدیمی معادل بیست قرش
بند باز، رسن باز، ریسمان باز،
معرکه گیر
رزق و خوراک هرروزه، غذای روزانه، توشه، کنایه از نصیب، قسمت
مرد پیکار و با دشمن دین کارزار کننده، جنگجو
منسوب به غزو
غلاف پنبه که پنبه از آن بر نیامده باشند میوه ناشکفته پنبه گندک. یا غوزه پنبه. پنبه ای که از پوست جدا نشده بیلم، غلاف و پوست بعضی گیاهان مانند شقایق خشخاش و غلاف خشخاش کوکنار. یا غوزه آب. حباب. یا غوزه نقره. مهره نقره قداس
غوزدار غوزی
برآمدگی استخوان مچ پا غوز خرد خمیدگی کوچک، زایده سطح داخلی انتهای تحتانی استخوان درشت نی و زایده سطح خارجی انتهای تحتانی استخوان نازک نی که اولی تشکیل غوزک داخلی را می دهد و دومی تشکیل غوزک خارجی را در پا می دهد قوزک
درست نویسی قوری آوند ویژه ای که از غور آورند و با آن چای دم کنند ته تک
گودال جای عمیق
منسوب به غوث
پیروز مند
نادرست نویسی کوژی کوژپشت کفیک
بادامی، بصورت بادام، چهارضلعی که زوایای آن به خلاف مربع قائمه نیست اما اضلاع برابر دارد
مازو
پارچه کتانی که در شهر توز (از شهرهای قدیم فارس) می بافتند، جامه تابستانی
از مردم خوزستان، منتسب به استان خوزستان ایران
توشه، غذای روزانه، نصیب، بهره
معرکه گیر، رسن باز
جنگ جو، کسی که در راه خدا می جنگد