جدول جو
جدول جو

معنی غنیه - جستجوی لغت در جدول جو

غنیه
توانگری، بی نیازی
تصویری از غنیه
تصویر غنیه
فرهنگ فارسی عمید
غنیه
(غَ نی یَ)
تأنیث غنی ّ. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
غنیه
(غَنی یَ)
ام الهیثم. یکی از زنان فصیحۀ عرب بود. (از فهرست ابن الندیم چ مصر 1348 هجری قمری ص 76)
لغت نامه دهخدا
غنیه
توانگری، بی نیازی
تصویری از غنیه
تصویر غنیه
فرهنگ لغت هوشیار
غنیه
((غَ یَ یا یِ))
بی نیاز شدن، توانگر شدن، بی نیازی، توانگری، چاره، دارای جمال یا مال فراوان
تصویری از غنیه
تصویر غنیه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غانیه
تصویر غانیه
(دخترانه)
زن جوان پاکدامن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غنیم
تصویر غنیم
آنچه در جنگ به قهر و غلبه از دشمن بگیرند، غنیمت، دشمن، برای مثال خویشتن دارد او دو هفته نگاه / هم بر آن سان که از غنیم غنیم (ابوحنیفۀ اسکافی - شاعران بی دیوان - ۵۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنجه
تصویر غنجه
غنچه، گل ناشکفته، گلی که هنوز شکفته و باز نشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنیه
تصویر قنیه
مال کسب شده و به دست آمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آنیه
تصویر آنیه
اناها، ظروف، آوندها، جمع واژۀ انا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنبه
تصویر غنبه
بانگ و فریاد از روی خشم و غضب، تشر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنچه
تصویر غنچه
گلی که هنوز شکفته و باز نشده، گل ناشکفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غانیه
تصویر غانیه
زنی که به واسطۀ زیبایی خود بی نیاز از زینت باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنیه
تصویر سنیه
مؤنث واژۀ سنیّ، رفیع، بلند، عالی، بلند مرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغنیه
تصویر اغنیه
سرود، آواز، در موسیقی هر نوع ساز غیربادی، به ویژه ساز زهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغنیه
تصویر مغنیه
زن مغنّی، آوازه خوان، مطرب، سرود گوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنیه
تصویر کنیه
لقبی برای تعظیم و تکریم که در اول آن «اب»، «ابن»، «ام» یا «بنت» می آمد مانند ابوالحسن و ام کلثوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنده
تصویر غنده
هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که گلوله کرده باشند برای رشتن، گلولۀ پنبۀ زده شده، پنجک، پاغند،
در علم زیست شناسی عنکبوت
فرهنگ فارسی عمید
(اُ نی یَ)
نوعی از سرود. ج، اغانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). غناء. (یادداشت مؤلف). لحن. راه که برگویند. (السامی)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ غناء. (زمخشری) (دهار). رجوع به غناء شود، ختنه ناکرده. ج، غول. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
کسی را سرود آموختن. (تاج المصادر بیهقی) ، سرود گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بی نیاز گردانیدن خداوند کسی را. (از اقرب الموارد) ، عشق بازی نمودن با زن، ستودن یا نکوهیدن کسی را، بانگ کردن کبوتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ غَنْ نی یَ)
زن مطرب و آوازخوان. (ناظم الاطباء). زن خواننده. قینه. ج، مغنیات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغنی و مدخل قبل شود
تأنیث مغنّی. ج، مغنیات. (از اقرب الموارد). زن سرودگوی و غناکننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جنیه
تصویر جنیه
لیره مصری برابر با 100 غرش یا 1000 ملیم
فرهنگ لغت هوشیار
مونث سنی چنبی روشی زن پایگاه چنبی روشن، بلند مونث سنی مقامات سنیه. مونث سنی زنی که پیرو اهل تسنن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنیه
تصویر زنیه
ته تغاری واپسین فرزند جهزادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیه
تصویر دنیه
فرومایه پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنیه
تصویر بنیه
فطرت، نهاد، وجود
فرهنگ لغت هوشیار
مغنیه در فارسی مونث مغنی بنگرید به مغنی مونث مغنی زن خواننده و سرود گوینده، جمع . مغنیات مغانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنیه
تصویر تغنیه
آواز خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
زه سرود ترانه آواز آنچه بدان ترنم کنند سرود، جمع اغانی، هر سازی که بدون نفخ دم نواخته شود ساز غیر بادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنیه
تصویر آنیه
جمع انا، آوندان آبدان ها، جمع انا ظرفها ظروف آبدانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنیه
تصویر تغنیه
((تَ یِ))
آواز خواندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغنیه
تصویر اغنیه
((اُ نِ یِّ))
آواز، سرود، جمع اغانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنیه
تصویر بنیه
شالوده
فرهنگ واژه فارسی سره
رامشگر، سرودخوان، سرودگو، مطربه، نوازنده (زن)
فرهنگ واژه مترادف متضاد