جدول جو
جدول جو

معنی غنوص - جستجوی لغت در جدول جو

غنوص
(دُ)
تنگی سینه بسبب غم و اندوه. ضیق صدر. غنص. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غوص
تصویر غوص
شنا کردن و فرو رفتن در آب، زیر آب رفتن، به دریا فرو شدن برای بیرون آوردن چیزی
غوص کردن: در آب فرو رفتن، کنایه از در امری تامل کردن، غور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنو
تصویر غنو
غنودن، مقابل بیداری، خواب
فرهنگ فارسی عمید
(غُ)
جمع واژۀ غنم. گله های گوسپند. (منتهی الارب). رجوع به غنم شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
تنگدلی. ضیق صدر. یقال: غنص صدره، ای ضاق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و در لسان العرب مصدر غنص ، غنوص آمده است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درآویخته شدن به چیزی یا لازم گرفتن آن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ اُ دَ)
خفتن. (فرهنگ اوبهی). آرمیدن و آسودن. استراحت و آسایش. وسن. رجوع به فرهنگ اسدی و غنودن شود
لغت نامه دهخدا
(غِ نَوِ)
غنودگی. رجوع به غنودگی و غنودن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ فَءْ)
هامون شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی). پست و مغاک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). پست بودن زمین. (از تاج العروس) ، رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). رفتن و ناپدید شدن در زمین. (از اقرب الموارد) ، دورمعنی و باریک شدن سخن. (منتهی الارب). دور شدن سخن از فهم. (از اقرب الموارد). پیچیدگی
لغت نامه دهخدا
(غُنْ وَ)
بی نیازی. یقال: لی عنه غنوه، یعنی مرا ازوی بی نیازی است. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ)
جاحظ در البیان و التبیین (ج 3 ص 176 و 279) مطالبی راجع به دعاء در زندان از او آورده است. رجوع به کتاب مذکور همان صفحات شود
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ)
زید بن ابی انیسه. وی ثقه بود. مالک و گروهی از همشهریان او از وی روایت دارند. به سال 125 هجری قمری در سن 36سالگی درگذشت. برادر او یحیی بن ابی انیسه در حدیث ضعیف بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181)
معمر بن عبدالله بن نافعبن نضلۀ غنوی. همو بود که در حجه الوداع موی سر رسول خدا را تراشید. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 214)
مرثدبن ابی مزید غنوی. وی در عهد رسول خدا در رجیع با چند تن از صحابه شهید شد. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 239). او پسر کنازبن حصین بن یربوع، مکنی به ابومرثد بود، و ظاهراً در تاریخ گزیده بجای ’ابی مرثد’ بغلطابی مزید آمده است. رجوع به غنوی کنازبن حصین شود
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ)
منسوب به غنی بن اعصر، و بقولی یعصر است که نام او منبه بن سعد بن قیس عیلان است، و گروهی به وی منسوبند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181)
لغت نامه دهخدا
(خِنْ نَ)
خوک بچه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازلسان العرب). ج، خنانیص، ریزه از هر چیزی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شنوص
تصویر شنوص
آویزان شدن، بایسته گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غموص
تصویر غموص
کار گره خورده، سوگند دروغ، شباهنگ از ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
خواب مقابل بیداری: چون یقینم که نگیردت همی خواب غنو من بی طاعت در طاعت تو چون غنوم. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنص
تصویر غنص
تنگی تنگی سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوص
تصویر غوص
شنا کردن و فرو رفتن در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنوه
تصویر غنوه
توانگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوص
تصویر غوص
((غُ))
فرو رفتن در آب، داخل شدن در چیزی، تأمل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غنو
تصویر غنو
((غُ))
خواب
فرهنگ فارسی معین
زیرابی، زیراب، غواصی، غوطه وری، تامل، تفکر، تعمق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کانال آب، قنات
فرهنگ گویش مازندرانی