جدول جو
جدول جو

معنی غنب - جستجوی لغت در جدول جو

غنب
(غَمْبْ)
غنیمت بسیار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غنب
(غُ نَ)
جمع واژۀ غنبه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). دایره هایی در وسط کنج دهن پسران ملیح. (از اقرب الموارد). رجوع به غنبه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غنج
تصویر غنج
(دخترانه)
کرشمه، ناز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غصب
تصویر غصب
چیزی را به ستم از کسی گرفتن، مال کسی را به زور و ستم و خلاف میل و رضای او تصرف کردن، آنچه به ستم و قهر گرفته شود، مغصوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنبه
تصویر غنبه
بانگ و فریاد از روی خشم و غضب، تشر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنب
تصویر رنب
موهایی که اطراف اندام تناسلی مرد یا زن می روید، موی زهار، رمکان، رم، روم، رومه، رنبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنج
تصویر غنج
به هم آمده و گرد شده، غنچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنو
تصویر غنو
غنودن، مقابل بیداری، خواب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنب
تصویر خنب
خم، ظرف سفالی بزرگ، خمب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذنب
تصویر ذنب
دنب، دم، دنبال، دنباله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنم
تصویر غنم
گلۀ گوسفند، گوسفندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذنب
تصویر ذنب
جرم، گناه، کار ناروا
ذنب لایغفر: گناه نابخشودنی
فرهنگ فارسی عمید
(غُمْ)
نوعی لباس کلفت که گردن را میپوشاند یا پورپوان (لباس مردانه از قرن سیزدهم تا قرن هفدهم میلادی که از گردن تا زانو بود). غنباز از کلمه اسپانیایی گامباکس گرفته شده است که بنوعی لباس اطلاق میشود. ج، غنابز. در مشرق زمین، غنباز یا غنباز که گاهی قنباز نیز نویسند به قبایی کمابیش دراز شبیه رب د شامبر گویند. ج، غنبازات، غنابیز. (دزی ج 2 ص 228)
لغت نامه دهخدا
(غُمْ بَ / بِ)
تشنیع کردن و بانگ بر کسی زدن از روی قهر و غصه و غضب. (از برهان قاطع). مخفف غرنبه یعنی صدا از روی قهر و غضب، و غریدن. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غُمْ بَ)
دایرۀ میان کنج دهن کودک ملیح و نازنین. ج، غنب. (منتهی الارب). دایره ای در وسط کنج دهن پسر ملیح. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَمْ بَ رَ کُ چَمْ بَ رَ)
چمباتمه نشستن بحال غم و اندوه
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
شاخ تر و تازه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غُمْ)
مرغی است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُنْ نَ / غُ نَ)
قسمی کلم. و معرب آن قنّبیط است. غنبید قم بسیارمطبوع است. کلم غمری. کرنب. غنبیت. غنّبیت.
- امثال:
قم بود و غنبید، آن هم امسال نبید
لغت نامه دهخدا
سنت: روزگار پاره ای از روزگار اسپ تیز رو نوند در ترکیب به معنی سنبنده (سوراخ کننده) آید: آهن سنب، سم چارپایان، خانه زیر زمینی جهت درویشان سمج، آغل گوسفندان سمج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغنب
تصویر شغنب
نو شاخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنبول
تصویر غنبول
گنجشگ جاوه مرغ تننده از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنباش
تصویر غنباش
خر چسونه از خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنب
تصویر شنب
خوشابی در دندان ها، بروت روز خنک گنبد قبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنب
تصویر حنب
کجی ساقه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنب
تصویر خنب
خوی طبیعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انب
تصویر انب
بادمجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنب
تصویر جنب
پهلو حرکت، جنب و جوش حرکت، جنب و جوش غریب، بیگانه غریب، بیگانه
فرهنگ لغت هوشیار
کوته بالا عضوی از حیوان که در منتهای خلفی وی قرار دارد و آن از تعدد مهره های استخوان در دنبالچه بوجودآمده است. در جانوران چهار پا دم بشکل دسته ای مو در پشت پاها آویزان است و در پرندگان بشکل پرهایی که در پایان بدن آنها روییده. یا دم گاو دنب گاو، تازیانه بزرگ، نفیر گاودم. یا با دم خود گردو شکستن بسیار شاد وخندان بودن از پیشامدی نیک. یا دم بتله ندادن طوری با احتیاط زفتار کردن که دچار عواقب وخیم نشوند. یا دم گاوی بدست آوردن (داشتن) وسیله ای (برای امرار معاش) بدست آوردن (داشتن)، ساقه کوتاه و باریکی که میوه یا دانه آن بوسیله آن به شاخه درخت و گیاه متصل است. یا دم خروس دمب خروس دنب دیک، بهانه: (دم خروسی در دست دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذنب
تصویر ذنب
خطا، معصیت، گناه، جرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنب
تصویر جنب
کنار، سو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غضب
تصویر غضب
خشم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غنا
تصویر غنا
پرمایگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غنی
تصویر غنی
پر بار، پرمایه، توان گر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غرب
تصویر غرب
باختر، خوربران
فرهنگ واژه فارسی سره