لباسی که زیر خفتان می پوشیدند تور کاه کشی جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، جوالق، شکیش
لباسی که زیر خفتان می پوشیدند تور کاه کشی جَوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچِه، بارجامِه، گُوال، گالِه، غَنج، ایزُغُنج، غِرار، جِوالِق، شَکیش
کنار، کنار چیزی، کرانه، ساحل کناره جستن: کنایه از کناره گرفتن، دوری کردن کناره گرفتن: کناره جستن، کناره کردن، کنایه از از مردم دوری کردن، گوشه نشین شدن
کنار، کنار چیزی، کرانه، ساحل کناره جستن: کنایه از کناره گرفتن، دوری کردن کناره گرفتن: کناره جستن، کناره کردن، کنایه از از مردم دوری کردن، گوشه نشین شدن
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن، برای مثال روزی چو تازه دخترکی باشد / رخساره گونه داده به غنجاره (ناصرخسرو - ۲۹۸)
سُرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گُلگونِه، غازِه، غَنج، غَنجَر، غَنجار، گَنجار، آلگونِه، آلغونِه، بُلغونِه، غُلغونِه، گُلگونِه، گُلغونِه، وُلغونِه، لَغونِه، والگونِه، بَهرامَن، برای مِثال روزی چو تازه دخترکی باشد / رخساره گونه داده به غنجاره (ناصرخسرو - ۲۹۸)
مناره در فارسی مونث منار و نره به گواژ خاقانی گفته است: که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میانپای دوستان من است نره شرم مرد آلت رجولیت: (که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میان پای دوستان من است) (خاقانی. عبد. 714)
مناره در فارسی مونث منار و نره به گواژ خاقانی گفته است: که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میانپای دوستان من است نره شرم مرد آلت رجولیت: (که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میان پای دوستان من است) (خاقانی. عبد. 714)
پارسی تازی گشته غداره ششلول (واژه ای غداره در پارسی ریشه سنسکریت دارد و برابر است با تیر پیکان که به گونه بیل ساخته میشده است و سپس به گونه ای از دشنه پهن نیز غداره گفته شده واژه خویشاوند آن غدر و غدرک یا گدرک است) مونث غدار پیمان شکن زن، فریبکار زن پس مانده باز مانده
پارسی تازی گشته غداره ششلول (واژه ای غداره در پارسی ریشه سنسکریت دارد و برابر است با تیر پیکان که به گونه بیل ساخته میشده است و سپس به گونه ای از دشنه پهن نیز غداره گفته شده واژه خویشاوند آن غدر و غدرک یا گدرک است) مونث غدار پیمان شکن زن، فریبکار زن پس مانده باز مانده