جدول جو
جدول جو

معنی غنادوست - جستجوی لغت در جدول جو

غنادوست
(غِ)
از قرای سرخس. (از معجم البلدان). قریه ای است از قرای خوارزم. (انجمن آرا) (آنندراج) (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خدادوست
تصویر خدادوست
(پسرانه)
دوستدار خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برادوست
تصویر برادوست
(پسرانه)
دوست صمیمی، نام یکی از قبایل کرد، نام کوهی در کردستان، نام منطقه ای در کردستان (نگارش کردی: برادست)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
غلط، شکسته، معیوب، شخص متقلب و بدکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زن دوست
تصویر زن دوست
زن باره، مردی که زنان را دوست دارد، زن دوست، زن باز
فرهنگ فارسی عمید
دوستدار دانا، خواهان دانا:
ما که دانا شدیم و دانادوست
دانش ما بزیر دانش اوست،
نظامی،
، که صدیق دانا دارد، که یارخردمند دارد
لغت نامه دهخدا
(غَ)
حسین بن عبدالله غنادوستی سرخسی، مکنی به ابوعبدالله. ادیب و شاعر و فقیه بود. نزد قاضی ابوالفضل حارثی و قاضی ابی الحرث حارثی تفقه کرد، و از ابونصر محمد بن علی بن حجاج سرخسی حدیث شنید. این اشعار از اوست:
تبشر فی المنی ببقاء نفسی
و شیب الرأس ینذر بالتفانی
الی کم ذا التسلی بالتمنی
و کم هذا التمادی فی التوانی ؟!
اترضی أن تعیش و انت راض
من الدنیا بتعلیل الامانی.
(انساب سمعانی ورق 411 الف) (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 178)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
دهی از دهستان لادیزاست که در بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دشمنی، مقابل دوستی، رجوع به دوستی شود
لغت نامه دهخدا
(دُنْ)
آنکه دنیا را دوست دارد. کسی که طالب زرق و برق دنیوی است. دنیاپرست. (یادداشت مؤلف). رجوع به دنیاپرست شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
وی پسر مصاحب بیگ افغانی است. در جنگی که بحوالی قلعۀ ناحیۀ النگ افغانستان اتفاق افتاد و همایون شاه پادشاه بابری هندوستان قصد حمله به این قلعه کرد، میزرا کامران که قبلاً بر قلعه دست یافته بود سه پسر خردسال ناموس بیگ را بقتل آورد و از دیوار قلعه بپایین انداخت مردم درونی و بیرونی قلعه از بی مروتی میرزا کامران آزرده خاطر گشتند و سرداربیگ پسر قراچه بیگ و خدادوست پسر میرزا مصاحب بیگ را بکنگره های قلعه بسته و آویختند. رجوع به تاریخ شاهی ص 319 و اکبرنامه ص 264 شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
محب خدا. دوست دارندۀ خدا. خداپرست:
خدادوست را گر بدرّند پوست
نخواهد شدن دشمن دوست دوست.
سعدی.
گر پدر دعوی خدایی کرد
من خدادوستم خردپرورد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
که دوست نباشد، که مهربان نیست، نامهربان: و از دست زنان نادوست و ناکدبانو بگریز که گفته اند کدخدا رود بود وکدبانو رودبند اما نه چنانکه چیز ترا در دست گیرد ونگذارد که تو بر چیز خود مالک باشی، (قابوسنامه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نادوست
تصویر نادوست
نامهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخوست
تصویر ناخوست
ناکوفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
کج معوج، دروغگو، بیمار، ناقص، باطل، متقلب خاین مقابل درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادوستی
تصویر نادوستی
دشمنی مقابل دوستی، بی محبتی عدم علاقمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زن دوست
تصویر زن دوست
آنکه میل و دلبستگی بسیار به زنان دارد دوستدار زن زنبارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
((دُ رُ))
شکسته، معیوب، متقلب، دروغگو، بیمار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
باطل، غلط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
Untruthfully, Wrong
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
de manière mensongère, incorrect
دیکشنری فارسی به فرانسوی
حنابستن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
yanlış bir şekilde, yanlış
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
অসত্যভাবে , ভুল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
असत्य रूप से , गलत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
in modo non veritiero, sbagliato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
de forma não verdadeira, errado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
unwahrheitsgemäß, falsch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
onwaarachtig, verkeerd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
неправдиво , неправильний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
неправдиво , неправильный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
nieprawdziwie, błędny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
falsamente, incorrecto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
거짓으로 , 잘못된
دیکشنری فارسی به کره ای