- غناج
- کرشمه دوده پیه
معنی غناج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استواری، استوار کردن
جگر آکند چرب روده
دوده که بر در و دیوار نشسته، نو رنگی اندودن به رنگی دیگر، چراغ
صنج زن، سازندۀ چنگ، نوازندۀ چنگ
زویج، نوعی خوراک که از تکه های رودۀ گاو یا گوسفند پر شده از پیه و گوشت تهیه می شود، زونج، زیچک، لکانه
از ریشه پارسی سنج زن از ریشه پارسی سنج زن سنجدار صنج زن دف زن چنگ زن
درد پشت درد مهره های پشت، سخن نیاندیشیده، پایه کار بنیاد کار
آواز پشه
چوپان، چوبدار، پروه بر
اندوه دیر پای
پرمایگی
به هم آمده و گرد شده، غنچه
توانگری، بی نیازی، بسیار مال شدن، ثروتمند شدن، توانگر شدن
صوت طرب انگیز، آواز خوش، سرود، غناء
صوت طرب انگیز، آواز خوش، سرود، غناء
غنجیدن، ناز و کرشمه، دلال
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
خرجین، جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
نوزاد کرمی شکل حشرات، لارو، حشره ای که نوزاد کرمی شکل آن از آفات سیب و گوجه است، نوعی کرم که در گیاه پنبه تولید می شود و غنچه و گل آن را می خورد
غنج زدن: سخت آرزومند بودن مثلاً دلم برای آن غنج می زند
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
خرجین، جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
نوزاد کرمی شکل حشرات، لارو، حشره ای که نوزاد کرمی شکل آن از آفات سیب و گوجه است، نوعی کرم که در گیاه پنبه تولید می شود و غنچه و گل آن را می خورد
غنج زدن: سخت آرزومند بودن مثلاً دلم برای آن غنج می زند
ناز کردن، حرکت چشم و ابرو
آواز خوانی، و آن خواندن شعر همراه با کف زدن، است و از انواع بازیها شمرده شود، و هم بدنبال اشکال نیست، تو دماغی زن، پر درخت درختناک غنا در فارسی چر آواز خوانی، سرود ترانه سریانی تازی گشته از قینا توانگری بی نیازی تواناکی، سود بهره آواز خوانی توانگری بی نیازی دولتمندی. آواز خوانی، آواز خوش طرب انگیز سرود نغمه. یا غنا نهاوندی. نوایی است از موسیقی. مونث اغن: زنی که غنه داشته باشد، بسیار درخت (باغ) خواندن شعر همراه با کف زدن، : آواز خواندن تغنی کردن، آواز خوانی تغنی، توانگری، بی نیازی، دولتمندی
شیر بیشه کاج
نیکو، خوش
ناز کردن، ناز و کرشمه
گلگونه، سرخاب، مجازاً آرایش
نوزاد حشره که به صورت کرم است، یکی از آفات سیب و گوجه
Richness
богатство
(DE) Reichtum
багатство
(PL) bogactwo