جدول جو
جدول جو

معنی غناج - جستجوی لغت در جدول جو

غناج
(غِ)
دخان نیل. (منتهی الارب) (آنندراج). بوی پیه که در خالکوبی برای سیاه کردن محل خالکوبی از آن استفاده میکنند. دخان النؤور الذی تجعله الواشمه علی خضرتها لتسود. (اقرب الموارد) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
غناج
(غَ)
شهرکی است در نواحی شاش (چاچ) در ماوراءالنهر. (از معجم البلدان) (قاموس الاعلام ترکی) (انساب سمعانی). آن را فلندوس نیز گویند. (انساب سمعانی ورق 411 الف)
لغت نامه دهخدا
غناج
(غُ)
کرشمه. (منتهی الارب). ناز و غمزه. دلال. غنج. غنج. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غناج
کرشمه دوده پیه
تصویری از غناج
تصویر غناج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صناج
تصویر صناج
صنج زن، سازندۀ چنگ، نوازندۀ چنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زناج
تصویر زناج
زویج، نوعی خوراک که از تکه های رودۀ گاو یا گوسفند پر شده از پیه و گوشت تهیه می شود، زونج، زیچک، لکانه
فرهنگ فارسی عمید
(غَنْ نا)
مؤنث اغن ّ. زنی که غنّه داشته باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به اغن ّ و غنّه شود، دهی بسیار مردم. (مهذب الاسماء). ده بسیار مردم و بسیار بنا. (منتهی الارب). دهی که مردم و ساختمان آن بسیار باشد. (از اقرب الموارد) ، مرغزار بسیاردرخت و بسیارگیاه یا مرغزار که از انبوهی درخت وکثرت علف آواز باد به آواز غنه ماند در آن. (منتهی الارب). باغ بسیاردرخت. (از آنندراج) (غیاث اللغات). باغی که گیاه بسیار دارد، و این نام بدان سبب گویند که صدای مگس یا وزش باد در خلال آن شبیه غنه باشد. (از اقرب الموارد). مرغزاری خوش و خرم. (مهذب الاسماء). صاحب بهار عجم گوید: در دیباچۀ گلستان حدیقۀ علیاو روضۀ رعنا (در بعضی از نسخ) آمده است، ولی در علیا و رعنا تصحیف روی داده، نخستین حدیقۀ غلبا است که بمعنی باغی است که درختان آن با هم ملتف و پیوسته باشند، و جمع آن غلب است، چنانکه در قرآن کریم آمده: حدائق غلباً، و دوم روضۀ غنا است. (از بهار عجم) : تا بر این روضۀ غنا و حدیقۀ غلبا چون بهشت هشت باب اتفاق افتاد. (گلستان سعدی چ فروغی ص 2). تکثر بها (بقنوج) الحدائق الغناء. (بشاری مقدسی)
لغت نامه دهخدا
(غَنْ نا)
ابن اوس بن غنام خزرجی بیاضی بدری صحابی است (منتهی الارب). (از تاج العروس). در تاریخ اسلام، صحابی عنوانی است که به یاران و همراهان راستین پیامبر اسلام (ص) داده می شود. این افراد در گسترش اسلام، نشر قرآن و حفظ سنت نبوی نقش بی بدیلی ایفا کردند. بسیاری از آنان در جنگ های صدر اسلام حضور داشتند و از اسلام دفاع کردند.
از صحابه است و نام او در اهل بدر آمده. پسر وی ابن غنام نیز از صحابه و راویان حدیث از رسول خداست. رجوع به الاستیعاب ص 517 ومنتهی الارب شود. صاحب قاموس وی را مکنی به ابوعیاض میداند، ولی صاحب تاج العروس گوید: من این را در فرهنگها نیافتم و وی (ابوعیاض) پدر عبدالرحمان است
ابن محمد بن غنام نجدی متوفی به سال 1237 هجری قمری فقیهی حنبلی بود. رجوع به معجم المؤلفین ج 8 ص 41 شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
پاداش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا)
مخنث. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حنج، به معنی اصل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به حنج شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دهی است از بخش وفس شهرستان اراک با 772 تن سکنه. آب آن از رود خانه شراء و محصول آن غلات، چغندر، بنشن، قلمستان و انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
اسم است اغنان را. (منتهی الارب). آواز پشه. صوت الذباب. (اقرب الموارد). رجوع به اغنان شود
لغت نامه دهخدا
(غَنْ نا)
صاحب گوسفندان، چوپان گوسفندان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَنْ نا)
نام شتری است. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ)
غم و اندوه و محنت و مشقت. (از اقرب الموارد). الجهد و الکرب. (تاج العروس). فعل ذلک غناظیک (غناظیک ) (علی التثنیه) ، یعنی اکثر کرد آن کار را تا دشوار کرد بر تو و در مشقت انداخت. (منتهی الارب). فعل ذلک...، یعنی کار را کرد تا امر بر تو سخت گردد بطورمکرر. ای لیشق علیک مره بعد مره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
جایی است در یمامه و باغی دارد. شاعر گوید:
و ان تک عن روض الغناظ معاصماً
تغض ّ بها سور یخاف انقصامها.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
رسنی است که زیر دلو بزرگ به عراقی می بندند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ریسمانی که به ته دول بزرگ می پیوندند و سپس آن را به چنبرۀ آن دول می بندند. (از ناظم الاطباء) ، رسنی باریک که بدان گوشۀ دلو را تا چوب چنبرش بندند. (منتهی الارب) (آنندراج). ریسمانی است باریک که از یکی از گوشه های دلوکوچک تا ’عرقوه’ می بندند. (از اقرب الموارد) ، درد مهره های پشت. (منتهی الارب) (آنندراج). درد صلب و کمر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کار و امر. (از اقرب الموارد). گویند: عناج فلان الی فلان، یعنی امر فلان به فلان مربوط است و می تواند درآن تصرف کند. (از منتهی الارب) ، ملاک و نظام کار. (از منتهی الارب) (از آنندراج). قوام و نظام کار. (از ناظم الاطباء). ملاک امر. (اقرب الموارد). گویند: هذا عناج أمرک و فلان عناج أمرک، یعنی این ملاک کار تو است یا فلان ملاک کار تو است. (از اقرب الموارد). ج، اءعنجه، عنج. (اقرب الموارد) ، قول لا عناج له، کلام که در آن تأمل و فکر نرفته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کلامی که در آن تأمل و فکر نکرده باشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غُنْ نا)
نیکوآداب در همنشینی. (منتهی الارب) (آنندراج). اشخاص نیکوادب در آشامیدن و همنشینی، گویی مفرد آن غانث است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
سرود. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). آواز خوش که طرب انگیزد. سرود. (منتهی الارب). نغمه و سرودخوانی. (غیاث اللغات) (آنندراج). آواز خوش طرب انگیز، و قیاس در آن ضم غین یعنی غناء است چه آن به صوت دلالت میکند، و غناء بمعنی تغنی و آوازخوانی است و آن در صورتی تحقق میپذیرد که الحانش از شعر و همراه با کف زدن باشد و این نوعی بازی است. (از اقرب الموارد). در رسائل اخوان الصفاء آمده: ان الموسیقی هی الغناء، و الغناء هوالحان مؤلفه - انتهی. اغنیّه. سماع:
غنائیست خوش چون گل نخلبندان
که از زخم خارش عنائی نیابی.
خاقانی.
صاحب معالم القربه فی احکام الحسبه ص 212 گوید: سماع عود و چنگ و طنبور و مزمار و آنچه بشادی بنوازند حرام است، اما سماع دف اگرچه جلجل نداشته باشد مباح است و طبل با همه انواع آن در حکم دف است جز کوبه، وآن طبل درازی است که وسط آن تنگ و دو طرف آن پهن و معروف به طبل سودان است. و اما سماع شبابه، مکروه است و اما سماع غناء، در آن اختلاف کرده اند: اهل حجاز آن را مباح میدانند، و از شافعی و مالک و ابوحنیفه کراهیت آن نقل شده، و اینان آن را مباح علی الاطلاق یا حرام علی الاطلاق نمی شمارند، بلکه حد متوسط را برگزیده مکروه دانسته اند. دلیل کسانی که به اباحت معتقدند حدیث مروی از رسول خداست که: بر کنیزی از آن حسان بن ثابت گذشت و این کنیز آواز میخواند، گفت: آیا بر من حرجی است اگر به لهو مشغول باشم ؟ رسول خدا فرمود: حرجی نیست ان شاء اﷲ. و عمر بن خطاب گفت: غناء توشۀ شخص مشتاق است. و وی بهنگام خلوت در خانه خود ترنم میکرد. عثمان دو کنیز داشت که هنگام شب برای او آواز میخواندند، چون وقت استغفار میرسید به آنان میگفت: خاموش باشید. و اینها همه بشرطی است که زیاده روی و مداومت نکنند. معتقدان به حرمت از آیۀ: و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل اﷲ (قرآن 6/31) استدلال کرده اند، بقولی لهو حدیث همان غناء و بقول دیگر فروش زنان آوازه خوان است. و اما حکم کسی که به غناء گوش دهدهرگاه دأب وی باشد و بدان مشهور گردد و در بازارهاو راهها بدان استماع کند شهادت وی پذیرفته نیست و اگر در خلوت برای تفرج خاطر آن را بشنود عادل است و شهادتش پذیرفته میشود، و اگر کسی کنیزانی آوازه خوان خریداری کند در صورتی که زیاده روی و تجاهر نکند مانعی نیست و هرگاه این کار را بقصد کسب انجام دهد و مردم آن کنیزکان را بخانه های خود بخوانند وی مردودالشهاده است، و این عمل از گناهان صغیره است نه کبیره - انتهی. در کتاب فقه و تجارت تألیف ذوالمجدین صص 46- 49 چنین آمده: فقها در تعریف غناء گفته اند: ’انه الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب’، طرب نوعی خفت و سبکی در نفس است که از شدت شادی یا غم پیدا میشود، و صوت مطرب آن است که این حال را در انسان پدید می آورد به این معنی که مقتضی حدوث خفت است ولو فعلاً بجهتی موجب سبکی نباشد، و مراد از ترجیع، تردد صوت است در حلق و دهان با وزنهای مخصوص، خلاصه آنکه غناء صوتی مناسب با آلات لهو و ضرب و رقص است. اما حکم آن حرمت است اعم از اینکه کلام و شعری که به آن تغنی میکنند متضمن معنای حق یا باطل باشد. دلیل حرمت قسم دوم (متضمن معنای باطل) وجود اخبار کثیر و برحسب ادعای بعضی، اخبار متواتر است. از آن جمله اخباری است که در تفسیر قول زور در آیۀ: واجتنبوا قول الزور (قرآن 30/22) و آیۀ: لایشهدون الزور (قرآن 72/25) آمده است، و دلیل حرمت قسم اول (تغنی به کلام و شعر متضمن معنای حق) نیز اخباری است، از قبیل خبر عبدالاعلی، قال: سألت اباعبداﷲ (ع) انهم یزعمون ان رسول اﷲ رخص فی أن یقال:جئناکم جئناکم، حیونا حیونا نحیکم. فقال: کذبوا. و در باقی روایت آن حضرت، ترخیص رسول خدا را در سرودن کلام مزبور بسختی انکار کرده است و معلوم است که این کلام متضمن باطلی نیست و بنابراین وجهی برای انکار مشدد حضرت نیست مگر از جهت کیفیت صوت در این کلام. و همچنین اخبار بسیاری نیز بر حرمت قسم دوم دلالت میکنند و وجه حرمت این است که آن را جزء لهو و باطل شمرده اند (مورد استناد اخبار مزبور، آیۀ: و الذین هم عن اللغو معرضون (قرآن 3/23) و آیۀ من الناس من یشتری لهو الحدیث (قرآن 6/31) و جز آن است). نتیجۀ بحث این است که در حرمت غناء فرقی میان سخن حق و باطل و اینکه ایجاد این کیفیت در قرائت قرآن یا خواندن مراثی باشد نیست، ولی بعضی غناء در مراثی را روا داشته اند، ویا چنین پنداشته اند که غناء بر مراثی صدق نمیکند و این مردود است و دلیل آن در ضمن مطالب گذشته بیان شد، و بعضی گفته اند: ادلۀ حرمت غناء با ادلۀ استحباب ابکاء و ذکر مراثی تخصیص یافته است. این نیز مردود است بجهت عدم مقاومت ادلۀ مستحبات با ادلۀ محرمات، خصوصاً محرمی که مقدمۀ فعل مستحبی باشد، زیرا کسی عمل زنا را از لحاظ اینکه مقدمۀ ادخال سرور در دل مؤمن است جایز نمیشمارد. بعضی از فقهای بزرگ در حرمت غناء اختلاف کرده اند، از جمله صاحب کفایه و محدث کاشانی را رأی دیگر است و آن اینکه حرمت غناء مخصوص است بجایی که با حرام دیگر مجتمع باشد، مثل زدن تار و رقص و وارد شدن مردان بر زنان و مانند آن، و مرجع این قول، قول به عدم حرمت غناء است من حیث هو. خلاصۀ دلیل اینان آن است که قدر متیقن از ادلۀ حرمت غناء، غناء متعارف در زمان خلفای عباسی است و تغنی آنان بنحوی بود که به آن اشاره شد و اینکه ادلۀ حرمت غیر این نحو را شامل باشد مشکوک است و مقتضای اصل اباحه است. از جملۀ روایاتی که بدانها استشهاد کرده اند روایت ابی بصیر است که گوید: ’سألت اباعبداﷲ من کسب المغنیات. فقال: التی تدخل علیها الرجال حرام، و التی تدعی الی الاعراس لابأس به، و هو قول اﷲ: و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل اﷲ’، و همچنین روایت منقول از ابی عبداﷲ و روایت علی بن جعفر از برادرش بدین مضمون: قال سألته عن الغناء فی الفطر و الاضحی و الفرح، قال: لابأس به ما لم یعص به’. و صاحب کفایه در مقام استدلال بر مدعای خود گوید: عده ای از اخبار بر جواز تغنی به قرآن دلالت دارند، و جمع بین این اخبار و اخبار داله بر حرمت مطلق به دو طریق متصور است: اول اینکه ادلۀ حرمت را بغیر قرآن تخصیص دهیم و به اخبار مجوز درباره قرآن عمل کنیم و بعضی از اخبار دیگر را که از تغنی در قرآن نهی کرده اند بر قرآن خواندن فاسقان حمل نماییم که برسبیل لهو و مناسب با ضرب میخواندند، چنانکه در روایت ابن سنان آمده: ’اقرؤوا القرآن بالحان العرب و ایّاکم و لحون اهل الفسق و الکبائر’. دوم آنکه اخبار دال بر حرمت را بر غناء شایع در زمان خلفاء که حمل مفرد معرف (الغناء) است بر فرد شایع، حمل کنیم. شیخ انصاری در پاسخ این دو دانشمند مطلبی گفته است از جمله گوید: روایاتی که دال بر جواز هستند ضعیف الدلاله اند و بعلاوه سند بعضی از آنها نیز ضعیف است. سپس وی ضعف دلالت هر یک را بیان کرده است، ولی بنظر میرسد که در مقام بیان وجه ضعف، راه تأویل را پیموده است و میتوان گفت اصلاً ضعف ندارد. چنانکه گفته شد قول مشهور آن است که غناء مطلقاً حرام است ولی قائلین به حرمت دردو مورد استثنا قائل شده اند: اول حدی که صوتی است با ترجیع، و آن را برای سیر و راه رفتن شتر میخوانند، دوم غناء مغنیه در عروسیهاست، و دلیل جواز اخباری است که بعضی از آنها یاد شد، و در بعضی دیگر از آنها به حلال بودن اجر مغنیه حکم شده است و حلال بودن اجر ومزد دلیل حلیت و جواز فعل است - انتهی. رجوع به سماع و تاریخ تصوف در اسلام ج 2 ص 388 شود. از جملۀ رساله ها و کتابهایی که در باب غنا نوشته اند اینهاست: 1- رساله فی تحریم الغناء، تألیف میرزا ابراهیم بن میرزاغیاث الدین محمد اصفهانی. در رد تحلیل الغناء تألیف سیدماجد بحرانی. 2- رساله فی تحریم الغناء، تألیف مولی احمد بن محمد تونی بشرویه ای. 3- رساله فی تحریم الغناء و اثمه، تألیف مولی اسماعیل بن محمد حسین بن محمدرضا بن علاءالدین محمد مازندرانی خاجوئی متوفی بسال 1173 هجری قمری وی این کتاب را در رد محقق سبزواری و فیض نوشت. 4- رساله فی تحریم الغناء، تألیف اکبر وحید بهبهانی آقا محمدباقر بن محمد اکمل حائری متوفی 1205 هجری قمری 5- رساله فی تحریم الغناء و عمومه من حیث المتعلق، تألیف شیخ علی بن محمد بن حسن بن زین الدین شهید صاحب الدر المنثور متوفی به سال 1104 هجری قمری وی این کتاب را در رد محقق سبزواری و فیض نوشت. 6- الرّد علی من یبیح الغناء، از مؤلف مذکور در بالا. 7- رساله فی التحلیل الغناء تألیف سیدماجد بحرانی. 8- رساله فی تحلیل الغناء، تألیف محقق سبزواری. 9- رسالهفی تحلیل الغناء، تألیف فیض کاشانی. (از الذریعه الی تصانیف الشیعه ج 11 صص 138- 140)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
ریگ توده ای است. (منتهی الارب). رمل الغناء بفتح غین در این شعر راعی آمده:
لها غضون و ارادف ینوء بها
رمل الغناء و أعلی متنها رود.
و در شعر ذوالرمه به کسر غین آمده است:
تنطقن من رمل الغناء و علقت
باعناق أدمان الظباء القلائد.
و ابووجزه گوید:
و ما انت أما ام ّعثمان بعدما
حبا لک من رمل الغناء حدود.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
آنکه ناز بسیارکند. (مهذب الاسماء). زن با کرشمه و ناز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ جِ)
جمع واژۀ غنجل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غنجل شود
لغت نامه دهخدا
(غَنْ نا)
محمد بن احمد جرجانی غناجی، مکنی به ابونصر. وی ساکن غناج بود و بدان منسوب گردید، او از عبدالله بن احمد بن حنبل روایت دارد. (از انساب سمعانی ورق 411 الف) (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 178). در مادۀ ابونصر از همین لغت نامه محمد بن احمد بن علی گرگانچی آمده است، شاید همین غناجی باشد
لغت نامه دهخدا
(زُنْ نا)
چرب رودۀ گوسفند را گویند که دنبه و برنج را با هم کوفته در میان آن پر کرده با روغن بریان کرده باشند و به عربی عصیب خوانند و با جیم فارسی هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء) (از شرفنامۀ منیری) (از فرهنگ جهانگیری). روده ای که بر آن چربی نباشد و اندرون آن به گوشت و آرد و دنبه پر کنند و به زعفران زرد کرده در روغن بریان کنند و بخورند. (آنندراج) (انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی) :
خیال قامت زناج می پزم دائم
تو دست کوته ما بین و آستین دراز.
احمداطعمه (از آنندراج).
کافر از جوشش زناج ببیند در جوش
جای آن است که در دم بگشاید زنار.
بسحاق اطعمه.
چون قلیه برنج هست زناج بهل
در عمر خوش آویز نه در عمر دراز.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
تصویری از غناط
تصویر غناط
اندوه دیر پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنام
تصویر غنام
چوپان، چوبدار، پروه بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنان
تصویر غنان
آواز پشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناج
تصویر عناج
درد پشت درد مهره های پشت، سخن نیاندیشیده، پایه کار بنیاد کار
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی سنج زن از ریشه پارسی سنج زن سنجدار صنج زن دف زن چنگ زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سناج
تصویر سناج
دوده که بر در و دیوار نشسته، نو رنگی اندودن به رنگی دیگر، چراغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زناج
تصویر زناج
جگر آکند چرب روده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دناج
تصویر دناج
استواری، استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صناج
تصویر صناج
((صَ نّ))
صنج زن، دف زن، چنگ زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زناج
تصویر زناج
((زُ نّ))
جگرآکند
فرهنگ فارسی معین