جدول جو
جدول جو

معنی غمود - جستجوی لغت در جدول جو

غمود
(غُ)
جمع واژۀ غمد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غمد شود
لغت نامه دهخدا
غمود
(دُ)
افزون گردیدن دسته های برگ عرفط چندانکه فروپوشد خار را. (منتهی الارب) (آنندراج). انبوهی برگهای درخت عرفط چنانکه خار را بپوشد. (از اقرب الموارد) ، خشک گردیدن چاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غمود
جمع غمد، نیام ها نیام های شمشیر خشک شدن چاه
تصویری از غمود
تصویر غمود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خمود
تصویر خمود
سست و ضعیف شدن، خاموش شدن، فرونشستن زبانۀ آتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غموض
تصویر غموض
ناپدید شدن، نامفهوم شدن سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمود
تصویر آمود
ساخته، آراسته، به رشته کشیده شده مثلاً گوهرآمود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمود
تصویر عمود
خطی که با خط دیگر تشکیل زاویۀ قائمه می دهد
ستون، پایه، ستون خانه
رئیس، سرور، بزرگ قوم
گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، مقمعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدود
تصویر غدود
غده ها، تومور ها، دژپیه ها، جمع واژۀ غده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غموم
تصویر غموم
غم ها، حزن ها، اندوه ها، جمع واژۀ غم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غموس
تصویر غموس
هر چیز دروغین، به ویژه سوگند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمند
تصویر غمند
غمنده، غمناک، غمگین، اندوهگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمود
تصویر نمود
نمودن، نما، نشان، رونق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جمود
تصویر جمود
انعطاف ناپذیری، بی نرمشی، خشک شدن، خشکی، افسرده شدن، افسردگی، جامد بودن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
سیف مغمود، شمشیر در نیام کرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
شمس تبریزی برآر از چاه مغرب مشرقی
همچو صبحی کو برآرد خنجر مغمود را.
مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 ص 436).
، مجازاً پوشیده. (فرهنگ نوادر لغات، کلیات شمس چ فروزانفر) :
به پیش چشم محمد بهشت و دوزخ عین
به پیش چشم دگرکس مستر و مغمود.
مولوی (کلیات شمس ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غموم
تصویر غموم
جمع غم، اندوهان فرم ها جمع غم اندوه ها غمها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرمود
تصویر غرمود
غذا و خوراک اسب
فرهنگ لغت هوشیار
هامون شدن زمین، باریک شدن سخن، پوشیدگی کار راز کار فند کار، پیچیدگی هامون شدن زمین پست و مغاک شدن، دور معنی و باریک شدن سخن، پوشیدگی علم و هنر مشکل هرفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غموص
تصویر غموص
کار گره خورده، سوگند دروغ، شباهنگ از ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غموس
تصویر غموس
کار سخت و دشوار، سوگند دروغ. فرو شدن غایب شدن، باب فرو رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمور
تصویر غمور
جمع غمر، کینه ها نادانان آب فراوان، جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمود
تصویر نمود
تجلی، جلوه، نمایش، رونق
فرهنگ لغت هوشیار
برگرفته از غده در فارسی گرده گوشت چیزی است مانند گوشت که در میان گوشت است و آن را نمی خورند و دور اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمود
تصویر عمود
ستون خانه، پایه، گرز و بمعنای هندسی خطی که بر خط دیگر قائم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمود
تصویر سمود
سر در واشتن از تکبر و نخوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمود
تصویر خمود
فرو نشستن، آتش، سرد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمود
تصویر حمود
ستوده ستاینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمود
تصویر جمود
یخ بستن، جامد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمود
تصویر آمود
در کلمات مرکب بمعنی (آموده) آید: گوهر آمود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمود
تصویر جمود
((جُ))
جامد شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمود
تصویر خمود
((خُ))
خاموشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمود
تصویر عمود
((عَ))
ستون، پایه، گرز، شاهین ترازو، رییس و سرور قوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غموم
تصویر غموم
((غُ))
جمع غم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غموض
تصویر غموض
((غُ))
هامون شدن زمین، دور معنی و باریک شدن سخن، پوشیدگی علم و هنر، مشکل هر فن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غموس
تصویر غموس
((غَ))
کار سخت و دشوار، سوگند دروغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمود
تصویر نمود
تجلی، جلوه
فرهنگ واژه فارسی سره