رگه و ناخالصی در سنگ قیمتی ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، سحاب، غین، غمام، غیم، میغ
رگه و ناخالصی در سنگ قیمتی اَبر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، سَحاب، غَین، غَمام، غَیم، میغ
محمد غرامی. از شعرای عثمانی در قرن دهم هجری قمری از ناحیۀ قره فریه است. وی به شغل قضا مشغول بود و ادعای رمالی داشت. اشعار او ساده است. این بیت ازوست: قاپویی دیوار ایدوب ارباب عشقه نازدن کندونی بر گوشه ایلر گوسترر آچمازدن. (از قاموس الاعلام)
محمد غرامی. از شعرای عثمانی در قرن دهم هجری قمری از ناحیۀ قره فریه است. وی به شغل قضا مشغول بود و ادعای رمالی داشت. اشعار او ساده است. این بیت ازوست: قاپویی دیوار ایدوب ارباب عشقه نازدن کندونی بر گوشه ایلر گوسترر آچمازدن. (از قاموس الاعلام)
دهی است از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 36هزارگزی جنوب خاوری بهشهر قرار داد. محلی کوهستانی و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 360 تن شیعه هستند که به مازندرانی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه و دره محلی است. محصول آن غلات، لبنیات، و ارزن و شغل اهالی زراعت و مختصری گله داری است. صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). یکی از دهات چهاردانگۀ هزار جریب است. رجوع به ترجمه مازندران و استراباد چ 1336 ه. ش. ص 85 و 165 شود
دهی است از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 36هزارگزی جنوب خاوری بهشهر قرار داد. محلی کوهستانی و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 360 تن شیعه هستند که به مازندرانی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه و دره محلی است. محصول آن غلات، لبنیات، و ارزن و شغل اهالی زراعت و مختصری گله داری است. صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). یکی از دهات چهاردانگۀ هزار جریب است. رجوع به ترجمه مازندران و استراباد چ 1336 هَ. ش. ص 85 و 165 شود
منسوب به حمام. گرمابه بان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حافظ حمام. (اقرب الموارد). گرمابه دار. (فرهنگ فارسی معین) ، صاحب حمام. (از اقرب الموارد) ، حقوقی که گرمابه دار ده و قریه را دهند. (فرهنگ فارسی معین)
منسوب به حمام. گرمابه بان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حافظ حمام. (اقرب الموارد). گرمابه دار. (فرهنگ فارسی معین) ، صاحب حمام. (از اقرب الموارد) ، حقوقی که گرمابه دار ده و قریه را دهند. (فرهنگ فارسی معین)
از دانشمندان مقدم بر عهد نظامی عروضی صاحب چهارمقاله بود. عروضی در کیفیت دبیر کامل گوید: پس عادت باید کرد بخواندن کلام رب العزه... و مطالعۀ کتب سلف چون ترسل صاحب و صابی و قابوس و الفاظ حمادی و امامی... (چهارمقاله چ معین چ 3 ص 22). مؤلف لغت نامه در یادداشتهای خود و دکتر معین از علامه محمد قزوینی (تعلیقات چهارمقاله ص 20) نوشته اند معلوم نشد امامی کیست ؟
از دانشمندان مقدم بر عهد نظامی عروضی صاحب چهارمقاله بود. عروضی در کیفیت دبیر کامل گوید: پس عادت باید کرد بخواندن کلام رب العزه... و مطالعۀ کتب سلف چون ترسل صاحب و صابی و قابوس و الفاظ حمادی و امامی... (چهارمقاله چ معین چ 3 ص 22). مؤلف لغت نامه در یادداشتهای خود و دکتر معین از علامه محمد قزوینی (تعلیقات چهارمقاله ص 20) نوشته اند معلوم نشد امامی کیست ؟
بندگی. عبودیت. سمت غلام. غلام بودن. رجوع به غلام شود: گر شوم بوده ای به غلامی به نزد خویش با ریش شوم تر ببر ما هرآینه. عسجدی (دیوان ص 35). آن را که غلامی تو دادند او را چه غم از هزار سلطان. خاقانی. به غلامی تو ما را به جهان خبر برآمد گرهی ز زلف کم کن کمری فرست ما را. خاقانی. زمین بوسی کن از راه غلامی چنان گو کاین چنین گوید نظامی. نظامی. ای شرف نام نظامی به تو خواجگی اوست غلامی به تو. نظامی. مگر از هیأت شیرین تو میرفت حدیثی نیشکر گفت کمربسته ام اینک به غلامی. سعدی (طیبات). به جز غلامی دلدار خویش سعدی را ز کار و بار جهان گر شهیست عار آید. سعدی (خواتیم). به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ حلقۀ بندگی زلف تو در گوشش باد. حافظ
بندگی. عبودیت. سمت غلام. غلام بودن. رجوع به غلام شود: گر شوم بوده ای به غلامی به نزد خویش با ریش شوم تر ببر ما هرآینه. عسجدی (دیوان ص 35). آن را که غلامی تو دادند او را چه غم از هزار سلطان. خاقانی. به غلامی تو ما را به جهان خبر برآمد گرهی ز زلف کم کن کمری فرست ما را. خاقانی. زمین بوسی کن از راه غلامی چنان گو کاین چنین گوید نظامی. نظامی. ای شرف نام نظامی به تو خواجگی اوست غلامی به تو. نظامی. مگر از هیأت شیرین تو میرفت حدیثی نیشکر گفت کمربسته ام اینک به غلامی. سعدی (طیبات). به جز غلامی دلدار خویش سعدی را ز کار و بار جهان گر شهیست عار آید. سعدی (خواتیم). به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ حلقۀ بندگی زلف تو در گوشش باد. حافظ
دهی است از دهستان اندیکا از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز واقع در پانزده هزارگزی خاور قلعۀ زراس. در جلگه واقع شده و هوایش معتدل است و 230 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان اندیکا از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز واقع در پانزده هزارگزی خاور قلعۀ زراس. در جلگه واقع شده و هوایش معتدل است و 230 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
شکلی است از مروارید که قاعده آن مستدیر و محیط آن مستوی و رأس آن تیز، و گویی مخروط است و قاعده آن بعضی از کره است. رجوع به الجماهر بیرونی ص 125 و 127 و 129 شود
شکلی است از مروارید که قاعده آن مستدیر و محیط آن مستوی و رأس آن تیز، و گویی مخروط است و قاعده آن بعضی از کره است. رجوع به الجماهر بیرونی ص 125 و 127 و 129 شود
صنفی از فرقۀ غالیه که گمان برند خدای تعالی بر زمین نزول کند بهر بهار در ابری. (مفاتیح العلوم ص 22). در خاندان نوبختی (ص 260) آمده: غمامیه از غلاه که میگفتند خدا در هر بهاری بشکل ابر (غمام) بزمین فرودمی آید و دنیا را دور میزند و گویا این فرقه از فروع سبائیه بوده اند، چه ایشان علی بن ابیطالب را خدا و در ابر مقیم میدانستند، و میگفتند که رعد صورت و برق شلاق اوست، و هر وقت بیاد علی می افتادند بر ابر صلوات میفرستادند - انتهی
صنفی از فرقۀ غالیه که گمان برند خدای تعالی بر زمین نزول کند بهر بهار در ابری. (مفاتیح العلوم ص 22). در خاندان نوبختی (ص 260) آمده: غمامیه از غلاه که میگفتند خدا در هر بهاری بشکل ابر (غمام) بزمین فرودمی آید و دنیا را دور میزند و گویا این فرقه از فروع سبائیه بوده اند، چه ایشان علی بن ابیطالب را خدا و در ابر مقیم میدانستند، و میگفتند که رعد صورت و برق شلاق اوست، و هر وقت بیاد علی می افتادند بر ابر صلوات میفرستادند - انتهی