دهی است از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 36هزارگزی جنوب خاوری بهشهر قرار داد. محلی کوهستانی و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 360 تن شیعه هستند که به مازندرانی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه و دره محلی است. محصول آن غلات، لبنیات، و ارزن و شغل اهالی زراعت و مختصری گله داری است. صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). یکی از دهات چهاردانگۀ هزار جریب است. رجوع به ترجمه مازندران و استراباد چ 1336 ه. ش. ص 85 و 165 شود
دهی است از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 36هزارگزی جنوب خاوری بهشهر قرار داد. محلی کوهستانی و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 360 تن شیعه هستند که به مازندرانی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه و دره محلی است. محصول آن غلات، لبنیات، و ارزن و شغل اهالی زراعت و مختصری گله داری است. صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). یکی از دهات چهاردانگۀ هزار جریب است. رجوع به ترجمه مازندران و استراباد چ 1336 هَ. ش. ص 85 و 165 شود
اسمش چون خلقش حسن و صاحب قلب سلیم و سلیقه مستقیم بود در سبزوار متوطن بوده. و در اوایل حال به اعمال دیوانی مشغول آخرالامر از آن شغل معزول شد و سبب آنکه روزی براتی به بیوه زنی نوشته آن عجوزه فریادکنان دوید، گفت: ای مرد! این برات را بحکم که بر من نوشتی ؟ سلیمی گفت: بحکم سیدفخرالدین. آن عجوزه گفت: نمیدانم حق تعالی در روز جزا از تو قبول خواهد کرد یا نه ؟ سلیمی را درد در نهاد افتاد و گفت واﷲ باﷲ نه. دوات و قلم را شکسته سوگند یاد کرد و دیگر مدت العمر حرام و حرام خوارگی نکرد و بعد از توبه بحج رفت، در مراجعت وفات یافت و در سبزوارمدفون است. (از آتشکدۀ آذر ص 70). و سنۀ مرگ او را 327 هجری قمری نوشته. مؤلف الذریعه به نقل از تذکرۀ دولت شاه سمرقندی نویسد: وی بسال 854 هجری قمری درگذشت. مؤلف ریحانه الادب نیز به نقل از سفینه (ص 212) وفات او را در همین سال نوشته است. (از حاشیۀ آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 32). و رجوع به کتاب مذکور شود
اسمش چون خلقش حسن و صاحب قلب سلیم و سلیقه مستقیم بود در سبزوار متوطن بوده. و در اوایل حال به اعمال دیوانی مشغول آخرالامر از آن شغل معزول شد و سبب آنکه روزی براتی به بیوه زنی نوشته آن عجوزه فریادکنان دوید، گفت: ای مرد! این برات را بحکم که بر من نوشتی ؟ سلیمی گفت: بحکم سیدفخرالدین. آن عجوزه گفت: نمیدانم حق تعالی در روز جزا از تو قبول خواهد کرد یا نه ؟ سلیمی را درد در نهاد افتاد و گفت واﷲ باﷲ نه. دوات و قلم را شکسته سوگند یاد کرد و دیگر مدت العمر حرام و حرام خوارگی نکرد و بعد از توبه بحج رفت، در مراجعت وفات یافت و در سبزوارمدفون است. (از آتشکدۀ آذر ص 70). و سنۀ مرگ او را 327 هجری قمری نوشته. مؤلف الذریعه به نقل از تذکرۀ دولت شاه سمرقندی نویسد: وی بسال 854 هجری قمری درگذشت. مؤلف ریحانه الادب نیز به نقل از سفینه (ص 212) وفات او را در همین سال نوشته است. (از حاشیۀ آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 32). و رجوع به کتاب مذکور شود
منسوب به کلیم اﷲ، موسی (ع). پیرو دین موسی (ع) (فرهنگ فارسی معین). یهود. جهود. یهودی. موسایی. موسوی. اسرائیلی. ج، کلیمیان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به یهود و بنی اسرائیل شود
منسوب به کلیم اﷲ، موسی (ع). پیرو دین موسی (ع) (فرهنگ فارسی معین). یهود. جهود. یهودی. موسایی. موسوی. اسرائیلی. ج، کلیمیان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به یهود و بنی اسرائیل شود
میدانی. نام وی سیدعبدالغنی و شاگرد ابن عابدین است. او راست: ’ردالمختار’ و ’اللباب فی شرح الکتاب’ که شرحی است بر ’مختصر’ امام احمد قدوری در فقه و به سال 1268 هجری قمری آن را تألیف کرد. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1420) محمود. او راست: منظومه اسماء الله الحسنی النورانیه لمن اراد أن یصل الی اللطائف الرحمانیه و المعارف الاحسانیه. این کتاب در مصر به سال 1308 هجری قمری به چاپ رسید. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1420) محمد ابراهیم. او راست: الباکوره العربیه و حدائق الانشاء که هر دو در مصر چاپ شده اند. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1420)
میدانی. نام وی سیدعبدالغنی و شاگرد ابن عابدین است. او راست: ’ردالمختار’ و ’اللباب فی شرح الکتاب’ که شرحی است بر ’مختصر’ امام احمد قدوری در فقه و به سال 1268 هجری قمری آن را تألیف کرد. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1420) محمود. او راست: منظومه اسماء الله الحسنی النورانیه لمن اراد أن یصل الی اللطائف الرحمانیه و المعارف الاحسانیه. این کتاب در مصر به سال 1308 هجری قمری به چاپ رسید. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1420) محمد ابراهیم. او راست: الباکوره العربیه و حدائق الانشاء که هر دو در مصر چاپ شده اند. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1420)
مولاناسعید غلامی. یکی از شاعران ایران بود. در صبح گلشن آمده: غلامی از خداوندان سخن برجسته، و شاهدان مضامین رنگین به غلامی طبع والایش کمر بسته، این بیت ازوست: غلام خویشتنم خوانده ماه رخساری سیاه بختی من کرد عاقبت کاری
مولاناسعید غلامی. یکی از شاعران ایران بود. در صبح گلشن آمده: غلامی از خداوندان سخن برجسته، و شاهدان مضامین رنگین به غلامی طبع والایش کمر بسته، این بیت ازوست: غلام خویشتنم خوانده ماه رخساری سیاه بختی من کرد عاقبت کاری
شکلی است از مروارید که قاعده آن مستدیر و محیط آن مستوی و رأس آن تیز، و گویی مخروط است و قاعده آن بعضی از کره است. رجوع به الجماهر بیرونی ص 125 و 127 و 129 شود
شکلی است از مروارید که قاعده آن مستدیر و محیط آن مستوی و رأس آن تیز، و گویی مخروط است و قاعده آن بعضی از کره است. رجوع به الجماهر بیرونی ص 125 و 127 و 129 شود
بندگی. عبودیت. سمت غلام. غلام بودن. رجوع به غلام شود: گر شوم بوده ای به غلامی به نزد خویش با ریش شوم تر ببر ما هرآینه. عسجدی (دیوان ص 35). آن را که غلامی تو دادند او را چه غم از هزار سلطان. خاقانی. به غلامی تو ما را به جهان خبر برآمد گرهی ز زلف کم کن کمری فرست ما را. خاقانی. زمین بوسی کن از راه غلامی چنان گو کاین چنین گوید نظامی. نظامی. ای شرف نام نظامی به تو خواجگی اوست غلامی به تو. نظامی. مگر از هیأت شیرین تو میرفت حدیثی نیشکر گفت کمربسته ام اینک به غلامی. سعدی (طیبات). به جز غلامی دلدار خویش سعدی را ز کار و بار جهان گر شهیست عار آید. سعدی (خواتیم). به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ حلقۀ بندگی زلف تو در گوشش باد. حافظ
بندگی. عبودیت. سمت غلام. غلام بودن. رجوع به غلام شود: گر شوم بوده ای به غلامی به نزد خویش با ریش شوم تر ببر ما هرآینه. عسجدی (دیوان ص 35). آن را که غلامی تو دادند او را چه غم از هزار سلطان. خاقانی. به غلامی تو ما را به جهان خبر برآمد گرهی ز زلف کم کن کمری فرست ما را. خاقانی. زمین بوسی کن از راه غلامی چنان گو کاین چنین گوید نظامی. نظامی. ای شرف نام نظامی به تو خواجگی اوست غلامی به تو. نظامی. مگر از هیأت شیرین تو میرفت حدیثی نیشکر گفت کمربسته ام اینک به غلامی. سعدی (طیبات). به جز غلامی دلدار خویش سعدی را ز کار و بار جهان گر شهیست عار آید. سعدی (خواتیم). به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ حلقۀ بندگی زلف تو در گوشش باد. حافظ
منسوب به علیم که تیره ای (بطنی) است از بنی کلب. و نسبت آنان به علیم بن جناب بن هبل بن عبدالله بن کنانه بن بکر بن عوف بن عذره است. رجوع به علیم (ابن جناب بن هبل بن...) شود منسوب به علیم، که تیره ای (بطنی) است از باهله. و نسبت آنان به علیم بن عدی بن عمرو بن معن است. رجوع به علیم (ابن عدی بن عمروبن...) شود
منسوب به علیم که تیره ای (بطنی) است از بنی کلب. و نسبت آنان به علیم بن جناب بن هبل بن عبدالله بن کنانه بن بکر بن عوف بن عذره است. رجوع به علیم (ابن جناب بن هبل بن...) شود منسوب به علیم، که تیره ای (بطنی) است از باهله. و نسبت آنان به علیم بن عدی بن عمرو بن معن است. رجوع به علیم (ابن عدی بن عمروبن...) شود
کیرش بن جاماسب یا کیرش غیلمی. طبری (ج 2 ص 652) گوید: ’از جملۀ کسانی که بخت نصریا بخترشه گماشتۀ بهمن با خود به بیت المقدس برد کیرش (بن) کیکوان از ولد غیلم بن سام خازن بیت مال بهمن بود و دیگر اخشویرش بن کیرش بن جاماسب الملقب با العالم و دیگر بهرام بن کیرش بن بشتاسب بودند. (ج 2 ص 650). و جای دیگر (ج 2 ص 718) گوید: من لدن تخریب بخت نصر بیت المقدس الی حین عمرانها فی عهد کیرش بن اخشویرش اصبهبد بابل...’. و کیرش همان کورش هخامنشی است، و اخشویرش نیز خشایارشا پسر اوست. (از حاشیۀ مجمل التواریخ و القصص چ ملک الشعراء بهار صص 213- 214). رجوع به همین کتاب مذکور، کیرش و کورش در این لغت نامه شود
کیرش بن جاماسب یا کیرش غیلمی. طبری (ج 2 ص 652) گوید: ’از جملۀ کسانی که بخت نصریا بخترشه گماشتۀ بهمن با خود به بیت المقدس برد کیرش (بن) کیکوان از ولد غیلم بن سام خازن بیت مال بهمن بود و دیگر اخشویرش بن کیرش بن جاماسب الملقب با العالم و دیگر بهرام بن کیرش بن بشتاسب بودند. (ج 2 ص 650). و جای دیگر (ج 2 ص 718) گوید: من لدن تخریب بخت نصر بیت المقدس الی حین عمرانها فی عهد کیرش بن اخشویرش اصبهبد بابل...’. و کیرش همان کورش هخامنشی است، و اخشویرش نیز خشایارشا پسر اوست. (از حاشیۀ مجمل التواریخ و القصص چ ملک الشعراء بهار صص 213- 214). رجوع به همین کتاب مذکور، کیرش و کورش در این لغت نامه شود
تیزشهوت. مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج). سخت شهوت. (دهار). مؤنث آن غلّیمه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آن که مغلوب شهوت گردد. (از اقرب الموارد)
تیزشهوت. مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج). سخت شهوت. (دهار). مؤنث آن غِلّیمه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آن که مغلوب شهوت گردد. (از اقرب الموارد)