جدول جو
جدول جو

معنی غلواء - جستجوی لغت در جدول جو

غلواء
شور جوانی، سرکشی، از اندازه گذشتن از حد گذشتن، گذشتن جوانی، اول جوانی و سرعت آن
فرهنگ لغت هوشیار
غلواء
((غُ))
از حد درگذشتن، گذشتن جوانی
تصویری از غلواء
تصویر غلواء
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

به گونه رمن خم های رود کناره های شهرها درفش دوختن، درفش برافراشتن، پژمردن، آرزو داشتن، چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از شیرینی، شکرینه بر غول آردینه افروشه ویلانج خوراکی که بوسیه آرد و روغن و شکر (یا قند و عسل) و مواد دیگر تهیه کنند، شیرینی، جمع حلاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشواء
تصویر غشواء
مونث اغشی بز سپید روی، مادیان سپید سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلوان
تصویر غلوان
شور جوانی آغاز جوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلفاء
تصویر غلفاء
زمین نا چریده، کمان در نیام، سال فراخ سال ارزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلباء
تصویر غلباء
((غَ لْ))
باغ و مرغزار پر درخت، ستبر گردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلوا
تصویر غلوا
شدت، حدت، سرکشی، اول جوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلوا
تصویر غلوا
از حد گذشتن، گذشتن جوانی، اول جوانی و سرعت آن
فرهنگ لغت هوشیار
درفش، پرچمک پرچم کوچک، پیشوا، گند چند گردان از سپاه، درفش رایت علم بیرق اختر، خلیفه التماس ایشان مبذول داشت و تشریف ولوا فرستاد، ایالت استان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلاء
تصویر غلاء
((غَ))
گران شدن نرخ چیزی، گرانی، قحطی، نایابی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لواء
تصویر لواء
((لِ))
پرچم، بیرق، جمع الویه
فرهنگ فارسی معین