جدول جو
جدول جو

معنی غفچی - جستجوی لغت در جدول جو

غفچی
(غَ)
گودال. (جهانگیری) گودال و جای عمیق. (از برهان قاطع) (آنندراج). آبدان بود اما غفچ درست تراست و غفچ مغاک بود. (فرهنگ اسدی). آبدان. ژی. گوژی. آبگیر. (صحاح الفرس). تالاب غدیر. شمر. آبکند، این کلمه همان ’غفچ’ است با یای نکره و وحدت، و این اشتباه از لغت فرس (ص 517) بوده. عنصری گوید:
به هر تلی بر از کشته گروهی
به هر غفچی در از فرخسته پنجاه.
رجوع به جهانگیری شود. در صورتی که پیشتر (ص 70) همین بیت را برای ’غفچ’ شاهد آورده است (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، شمشیر آبدار. (از برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غوچی
تصویر غوچی
گودال، جای گود در زمین
فرهنگ فارسی عمید
(غَ رَ)
زن بیشرم بسیارفریاد. بهصله. کولی. لوری. لولی. غربال بند. فیج. چینگانه. قره چی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دور نمودن دانۀ تلخه را از گندم و پاکیزه کردن از آن و از کاه و جز آن. (از منتهی الارب). پاک کردن طعام از غفی ̍. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(غَ فا)
آنچه درآید و دور کرده شود از گندم مانند دانۀ تلخه و کاه ریزه. (منتهی الارب). شی ٔ یکون فی الطعام کالزؤان او التبن یخرج منه فیرمی به. (اقرب الموارد) ، کاه گندم. (منتهی الارب). یا غفا اسم کاه است مانند اغفی. (از تاج العروس) ، آفتی است خرمابن را که مانند غبار بر غوره نشیند پس خرمایش رسیده نشود بگذارند. (منتهی الارب). به معنی غفاء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
گودال یعنی جای عمیق. (از برهان قاطع) (آنندراج). گو خرد، یعنی مغاک کوچک. (غیاث اللغات). جهانگیری گوید: ’غوچی گودال را گویند و آن را غفچ و غفچی نیز گویند’. ولی غفچ بمعنی آبگیر است و مرادف غوچی نتواند بود. در سراج اللغات آمده: در هندوستان اطلاق آن بر گودالی باشد که در زمین سیاه خود بخود پیدا شودو چندان عمیق نباشد. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
شعوری در لسان العجم (ج 2 ورق 186ب) گوید: غفری مانند غفر به معنی درد شدید است، کذافی المجمع. ناظم الاطباء آرد: غفری، رنج و آزار
لغت نامه دهخدا
(غُ)
مغاک چیزی بود. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). جای عمیق و گود، آبگیر و تالاب. (ازبرهان قاطع). آبگیر. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) ، سندان آهنگری و مسگری و غیره. (از برهان قاطع). به معنی سندان به جیم تازی آمده است. (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) ، شمشیر آبدار. (از برهان قاطع) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) :
ابواسحاق بهر دفع دشمن
همی تا برکشیده ست آبگون غفچ.
شمس فخری (از فرهنگ رشیدی).
، هرچیز راست و دراز و سطبر، و غفج با جیم ابجد هم درست است. (از برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
آبگیر شمر، مغاک گودال حفره، شکشیر آبدار، سندان آهنگری و مسگری و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غفی
تصویر غفی
تلخدانه در گندم، بیکاره بی سود، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوچی
تصویر غوچی
گودال جای عمیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرچی
تصویر غرچی
کولی قره چی قرشمال، زن بی شرم بسیار فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوچی
تصویر غوچی
((غَ))
گودال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غفجی
تصویر غفجی
عمق، ژرفا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرچی
تصویر غرچی
((غَ رَ))
کولی، کنایه از زن بی شرم و پرهیاهو
فرهنگ فارسی معین
قرشمال، کولی، لوری، لولی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شلاق
فرهنگ گویش مازندرانی