جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غفجی

افجی

افجی
آنکه میان هر دو ران یا زانو یا ساقش دوری باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بازایستادن گشن از گشنی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

غفری

غفری
شعوری در لسان العجم (ج 2 ورق 186ب) گوید: غفری مانند غفر به معنی درد شدید است، کذافی المجمع. ناظم الاطباء آرد: غَفَری، رنج و آزار
لغت نامه دهخدا

غفچی

غفچی
گودال. (جهانگیری) گودال و جای عمیق. (از برهان قاطع) (آنندراج). آبدان بود اما غفچ درست تراست و غفچ مغاک بود. (فرهنگ اسدی). آبدان. ژی. گوژی. آبگیر. (صحاح الفرس). تالاب غدیر. شمر. آبکند، این کلمه همان ’غفچ’ است با یای نکره و وحدت، و این اشتباه از لغت فرس (ص 517) بوده. عنصری گوید:
به هر تلی بر از کشته گروهی
به هر غفچی در از فرخسته پنجاه.
رجوع به جهانگیری شود. در صورتی که پیشتر (ص 70) همین بیت را برای ’غفچ’ شاهد آورده است (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، شمشیر آبدار. (از برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

غنجی

غنجی
مغاکی در دامن کوه. (آنندراج). بمعنی غفچی که مغاک در دامن کوه است. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 186 ب). ظاهراً مصحف غفچی است
لغت نامه دهخدا

غفج

غفج
آبگیر، تالاب، مغاک، گودال، برای مِثال به هر تلی بر، از خسته گروهی / به هر غفجی بر، ازفر خسته پنجاه (عنصری - لغت نامه - غفج)
شمشیر تیز و برّان، حُسام، صارِم، جُوهَردار، شَربَتِ اَلماس، شَمشیرِ آبدار، جُراز، صَمصام، قاضِب
سندان آهنگری
غفج
فرهنگ فارسی عمید