- غفر
- پرز جامه، موی نرم و ریز در ساق پا، پشت گردن یا پیشانی، در علم زیست شناسی بزغالۀ کوهی، بچۀ بز کوهی، در علم نجوم از منازل قمر، در علم نجوم سه ستارۀ کوچک در برج میزان
معنی غفر - جستجوی لغت در جدول جو
- غفر
- پوشانیدن و آمرزیدن گناه
- غفر
- منزل پانزدهم ماه که سه ستاره کوچک است در برج میزان
- غفر ((غَ فْ))
- پوشاندن، چیزی را پوشاندن، چشم پوشی از گناه، آمرزیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روپوش که با آن روی چیزی را بپوشانند
روپوشی که با آن روی چیزی را بپوشانند
شیر دژوان (دژوان غلیظ)
پوشاننده تر، ریمناک تر
زرهی که زیر کلاه خود بر سر می گذاشته اند، کلاه خود
خود، زیر خودی زرهی که زیر کلاهخود بر سر میگذاشته اند، کلاهخود: (فکندم کلاه گلین از سرش چنان کز سر غازیی مغفری) (منوچهری. د. 117)، جمع مغافر
جز، نا، دیگر
بخشایشگر، آمرزگار، بخشاینده
اشکفت
گندیدگی، بد بویی، سختی، پتیار (بلا)
بوی آمدن، بوی برخاستن
پیروزی
رهسپاری، نورد
گریزگاه
کنج دهان
پاردم ران بند اسپ و گاو و خر که بخشی از پالان و زین است
علمی است که در آن بحث می شود از حرف، از آن حیث که بنا مستقل بدلالت است و آنرا علم حروف نیز نامند و علم تکسیر هم میگویند
پیشنهاد کردن
کندن زمین، فرو بردن چاه
شرمگین پیمان نهادن، نگهبانی ، بدرهگی (بدرهه بدرقه)
مرد چرکین
از شهری به شهر دیگر رفتن کتاب بزرگ
کناره لبه، پلک، کناره چوز، کناره زهدان، رود کنار، تیزی تیغ