جدول جو
جدول جو

معنی غضبان - جستجوی لغت در جدول جو

غضبان
سنگی که با منجنیق پرتاب می کردند
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضوب
غضبان فلک: کنایه از خورشید، مریخ
تصویری از غضبان
تصویر غضبان
فرهنگ فارسی عمید
غضبان
(غَ)
سنگی را گویند که در منجنیق گذارند، و به جانب خصم اندازند. (برهان قاطع). سنگی که از منجنیق به سوی قلعۀ خصم اندازند. (غیاث اللغات) (آنندراج). سنگی که از منجنیق اندازندو ظاهراً که عربی باشد. (فرهنگ رشیدی) :
نهنگی را همی ماند که گردون را بیوبارد
چو از دریا برآید جرم تیره رنگ غضبانش.
ناصرخسرو.
طیان سرای دین قلمشان
غضبان بنای کفر دمشان.
خاقانی.
گر حرم خون گرید از غوغای مکه حق اوست
کز فلاخنشان فراز کعبه غضبان آمده.
خاقانی.
چو پیکانش از حصن ترکش برآید
بر این حصن فیروزه غضبان نماید.
خاقانی.
، منجنیق. (از برهان قاطع) :
به خرسنگ غضبان خرابش کنند
به سیلاب خون غرق آبش کنند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
غضبان
(غَ)
خشمناک. ج، غضاب، غضبی ̍، غضابی ̍، غضابی ̍. (منتهی الارب). صفت مشبهه از غضب به معنی قهرناک و خشمناک. (غیاث اللغات). خشمگین. (مهذب الاسماء). قهرآلود و خشمگین و غضبناک. (ازبرهان قاطع). غضوب. رجوع به غضب شود: و لمّا رجع موسی الی قومه غضبان اسفاً. (قرآن 150/7).
شب تیره و باد غضبان و فدفد
همی آمد آواز غول از جوانب
(از قصیده ای منسوب به برهانی).
بر گل سرخ از نم اوفتاده لاّلی
همچو عرق بر عذار شاهد غضبان.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
غضبان
(غَ)
نام اسب خیبری بن حصین کلبی. (از منتهی الارب) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
غضبان
(غَ)
ابن القبعثری شیبانی. از بزرگان قوم خود بود و اسب سوار و شجاع و کریم و بخشنده و فصیح و بلیغ بود. ظاهراً وی علیه حکومت وقت قیام کرده و از این رو اسیر شده و به زندان حجاج بن یوسف افتاده بود. جاحظ به زندانی بودن وی به دست حجاج اشارتی کرده و داستانی از او آورده است. رجوع به البیان و التبیین ج 1 ص 289 و العقد الفرید چ مصر ج 3 ص 310 و عیون الاخبار ج 1 ص 80 و ج 3 ص 225 شود
الیاس افندی. او راست: کتاب تاریخ طبیعی انسان که از نشوء و ترقی انسان از آغاز آفرینش بحث میکند و این کتاب از زبان فرانسوی به عربی ترجمه شده است. دیگر از تألیفات او ’قانون الزواج’ است. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1418)
لغت نامه دهخدا
غضبان
خشمگین
تصویری از غضبان
تصویر غضبان
فرهنگ لغت هوشیار
غضبان
((غَ ضْ))
خشمناک، در فارسی، منجنیق و سنگی که در منجنیق گذارند
تصویری از غضبان
تصویر غضبان
فرهنگ فارسی معین
غضبان
خشمگین، خشمناک، دژم، ژیان، عصبانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غضبان فلک
تصویر غضبان فلک
سیّارۀ مرّیخ، چهارمین سیارۀ منظومۀ شمسی به نسبت دوری از خورشید، بخون، طرف دار پنجم، بهرام
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روز، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قضبان
تصویر قضبان
قضیب ها، آلات تناسلی مرد، شاخه های درخت، شاخه های بریده شده که به عنوان چوب دستی مورد استفاده قرار بگیرد، شمشیرها، جمع واژۀ قضیب
فرهنگ فارسی عمید
(نَ طِ / طَ)
اضبان چیزی را، در کنف خود قرار دادن آن را. (از اقرب الموارد). زیر کش گرفتن چیزی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقه) نام حیوانی است که در ایام نحر قربه الی اﷲ قربانی کنند. (از تعریفات جرجانی). حیوانی که در روز عید اضحی (10 ذیحجه) تبرعاً قربانی می شود. کسانی که از سفر حج بازمی گردند مستحب است هرساله حیوانی در روز مزبور ذبح کنند و گوشت آن را به بینوایان بخشند. و صاحب شرایع آرد: وقت ذبح اضحیه مابین طلوع خورشید تا غروب آن است و ذبح در شب مکروه است مگر ضرورت اقتضا کند. همچنین از ظهر جمعه تا غروب مکروه است. (از شرایع ص 431). و رجوع به ص 232 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ نی یِ یِ بَ ری یَ)
یکی از قراء کوچک قصبۀ نعیمه که جزء دهستان جزیره صلبوخ بخش مرکزی آبادان است. رجوع به نعیمه و فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 شود
لغت نامه دهخدا
(ضُبْ با)
جمع واژۀ ضب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
بچۀ ناتمام افکنی شتر ماده. (منتهی الارب) (آنندراج). القاء الناقه ولدها لغیر تمام. انداختن شتربچه را به طور ناقص، (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ / غُ)
طعام پس مانده را گویندو به ضم اول هم گفته اند. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غُب ب)
جمع واژۀ غب ّ. (المنجد). رجوع به غب شود
لغت نامه دهخدا
(غَ / غُیْ یَ)
رگهای درخت. (منتهی الارب) (آنندراج). ریشه های درخت که در زمین پنهان شود و چون بکنند آشکار گردد. یقال: بدا غیّبان العود، یعنی آشکار شد عروق درخت که نهان بود، و آن هنگامی است که باران سخت بدان رسد و سیل جاری گردد و ریشه های درخت را بکند و عروق آن وآنچه را نهفته شده است آشکار سازد. (از لسان العرب از ذیل اقرب الموارد). غیاب. غیّاب، آنچه آفتاب بدان نرسد از گیاه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
موضعی است. (منتهی الارب). یاقوت در معجم البلدان گوید: جایی بین حجاز و شام است، ابن اعرابی سراید:
تعشبت من اول التعشب
بین رماح القین و ابنی تغلب
من یلحهم عند القری لم یکذب
فصبحت والشمس لم تقضب
عینا\’ بغضیان سحوح العنبب.
و به قولی غضیان و غضبان یکی است
لغت نامه دهخدا
(غَ)
تثنیۀ غرب، مقدم و مؤخر چشم. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به غرب شود
لغت نامه دهخدا
(غِ)
جمع واژۀ غراب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ابن مالک در این بیت همه جموع غراب را آورده است:
بالغرب اجمع غراباً ثم اغربه
و اغرب و غرابین و غربان.
(دائره المعارف فرید وجدی)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جمع واژۀ قضیب. (منتهی الارب). رجوع به قضیب شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
جمع واژۀ قضیب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شمشیر لطیف. (اقرب الموارد). تیغ بران: ومارصع من الوشح و المناطق و القلانس و القفازات و القضبان و الاعمده لهم. (الجماهر). رجوع به قضیب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جای باش ددان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(غَ)
دهی است از دهستان شاه ولی بخش مرکزی شهرستان شوشتر، که در 24هزارگزی شمال باختری شوشتر و 12هزارگزی جنوب باختری شوسۀ دزفول به شوشتر واقع است. دشت و گرمسیر مالاریائی است. سکنۀ آن 150تن و شیعه هستند که به زبان فارسی و لری سخن میگویند. آب آن از کارون تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه آن در تابستان اتومبیل رو میباشد، و ساکنین آن از طایفۀ بختیاری هستند. این آبادی عظیم هم نامیده میشود. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(غَنَ)
مؤنث غضبان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). زن خشمناک. (ناظم الاطباء). رجوع به غضبان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غضبان فلک
تصویر غضبان فلک
خشمناک سپهر، بهرام (مریخ) دژخیم سپهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضبانیه
تصویر غضبانیه
مونث غضبانی خشمیک مونث غضبانی: قوای غضبانیه
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه در برهان آمده و آنندراج آن را پارسی دانسته به آرش خوراک پس مانده ساختار واژه تازی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبان
تصویر غبان
توتک ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
خشمیک منسوب به غضب. یا قوت (قوه) غضبانی. قوه غضبیه مقابل (قوه) شهوانی: و بایهام قوتهای غضبانی و شهوانی را برانگیزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضبانه
تصویر غضبانه
مونث غضبان خشمناک زن مونث غضبان. زن خشمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربان
تصویر غربان
جمع غراب، زاغان جمع غراب زاغان کلاغان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قضیب، شاخه ها نره ها جمع قضیب شاخه های بریده درخت، یکی از گونه های علف پازهر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربان
تصویر غربان
((غَ))
جمع غراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قضبان
تصویر قضبان
((قُ ضْ))
جمع قضیب
فرهنگ فارسی معین