در دیوان البسۀ نظام قاری (ص 176) چنین آمده: زنانش به روی غشقدان کشند غلافش بر آئینه زانسان کنند. و نیز در ص 70 آمده: غشقدان راسر آن خاتون زمانی برنمیگیرد که گیتی بوی مشک و لادن و عنبر نمیگیرد. معنی غشقدان معلوم نشد و در فهرست لغات دیوان مذکور نیز معنی نشده است
در دیوان البسۀ نظام قاری (ص 176) چنین آمده: زنانش به روی غشقدان کشند غلافش بر آئینه زانسان کنند. و نیز در ص 70 آمده: غشقدان راسر آن خاتون زمانی برنمیگیرد که گیتی بوی مشک و لادن و عنبر نمیگیرد. معنی غشقدان معلوم نشد و در فهرست لغات دیوان مذکور نیز معنی نشده است
دهی از دهستان خاروطوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود. سکنۀ آن 160 تن. آب آن از قنات کم آب. محصول آن مختصری غلات و پنبه و تنباکو و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان خاروطوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود. سکنۀ آن 160 تن. آب آن از قنات کم آب. محصول آن مختصری غلات و پنبه و تنباکو و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
فرقدین. دو ستارۀ درخشان در صورت دب اصغر و به فارسی دو برادران گویند. (یادداشت به خط مؤلف). و بدان دو در مساوات و عدم مفارقت مثل زنند و یکی را انورالفرقدین و دیگری را اخفی الفرقدین نامند. (یادداشت به خط مؤلف). دو کوکب نزدیک اند در شمار کواکب بنات نعش. (صبح الاعشی قلقشندی ج 2 ص 164). دو ستارۀ روشنند بر سینۀ خرس کوچک و از دنبال او با دیگر ستارگان سخت خرد شکلی همی آید همچون هلیله و گروهی او را ماهی نام کنند و آنک چنین داند که قطب اندر میان اوست او را تیر آسیا نام کند زیرا که بر خویش همی گردد. (التفهیم صص 99-100) : شده شعریانش چو دو چشم مجنون شده فرقدانش چودو خد لیلی. منوچهری. که داند از مناطیقی که تا چیست سماک و فرقدان و قطب و محور. ناصرخسرو. زیوری آورده ام بهر عروسان بصر گویی از شعری شعار فرقدان آورده ام. خاقانی. خسرو مشرق جلال الدین خلیفه ی ذوالجلال کاختران بر فرق قدرش فرقدان افشانده اند. خاقانی. آسمان ستر و ستاره رفعت است رفعتش بر فرقدان خواهم گزید. خاقانی. گر تاختن به لشکر سیاره آورد از هم بیوفتند ثریا و فرقدان. سعدی. رجوع به فرقد و فرقدین شود
فرقدین. دو ستارۀ درخشان در صورت دب اصغر و به فارسی دو برادران گویند. (یادداشت به خط مؤلف). و بدان دو در مساوات و عدم مفارقت مثل زنند و یکی را انورالفرقدین و دیگری را اخفی الفرقدین نامند. (یادداشت به خط مؤلف). دو کوکب نزدیک اند در شمار کواکب بنات نعش. (صبح الاعشی قلقشندی ج 2 ص 164). دو ستارۀ روشنند بر سینۀ خرس کوچک و از دنبال او با دیگر ستارگان سخت خرد شکلی همی آید همچون هلیله و گروهی او را ماهی نام کنند و آنک چنین داند که قطب اندر میان اوست او را تیر آسیا نام کند زیرا که بر خویش همی گردد. (التفهیم صص 99-100) : شده شعریانش چو دو چشم مجنون شده فرقدانش چودو خد لیلی. منوچهری. که داند از مناطیقی که تا چیست سماک و فرقدان و قطب و محور. ناصرخسرو. زیوری آورده ام بهر عروسان بصر گویی از شعری شعار فرقدان آورده ام. خاقانی. خسرو مشرق جلال الدین خلیفه ی ْ ذوالجلال کاختران بر فرق قدرش فرقدان افشانده اند. خاقانی. آسمان ستر و ستاره رفعت است رفعتش بر فرقدان خواهم گزید. خاقانی. گر تاختن به لشکر سیاره آورد از هم بیوفتند ثریا و فرقدان. سعدی. رجوع به فرقد و فرقدین شود
غالب بن حسن بن خلف بن حیویه بن یماح بن یحیی. محدث است واز اسماعیل بن حاتم روایت کند. (از انساب سمعانی). محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
غالب بن حسن بن خلف بن حیویه بن یماح بن یحیی. محدث است واز اسماعیل بن حاتم روایت کند. (از انساب سمعانی). محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
مجمر عشق. جایگاه عشق. کنایه از معشوق: شهری به فتنه شد که فلانی ازآن ماست ما عشقباز صادق و او عشقدان ماست. خاقانی. یک شب به دو آفتاب بگذار یک دل به دو عشقدان برافروز. خاقانی
مجمر عشق. جایگاه عشق. کنایه از معشوق: شهری به فتنه شد که فلانی ازآن ِ ماست ما عشقباز صادق و او عشقدان ماست. خاقانی. یک شب به دو آفتاب بگذار یک دل به دو عشقدان برافروز. خاقانی
بچه دان و زهدان را گویند، (برهان قاطع) (آنندراج)، قرارگاه نطفه در شکم که آن را زهدان نیز گویند و بتازیش رحم خوانند، (شرفنامۀ منیری)، و رجوع به زاق و زهدان و رحم شود
بچه دان و زهدان را گویند، (برهان قاطع) (آنندراج)، قرارگاه نطفه در شکم که آن را زهدان نیز گویند و بتازیش رحم خوانند، (شرفنامۀ منیری)، و رجوع به زاق و زهدان و رحم شود
نام محلی است. حمدالله مستوفی در ذکر مسافت طرق آرد: از سنگان تا جوی مرغ کهتر شش فرسنگ، از او تا اشقران هفت فرسنگ، ازو تا تیران هفت فرسنگ، ازو تا جوی کوشک شش فرسنگ، ازو تا شهر اصفهان چهار فرسنگ. (نزهه القلوب ص 72). بنابراین محل مزبور در 20فرسنگی اصفهان واقع است
نام محلی است. حمدالله مستوفی در ذکر مسافت طرق آرد: از سنگان تا جوی مرغ کهتر شش فرسنگ، از او تا اشقران هفت فرسنگ، ازو تا تیران هفت فرسنگ، ازو تا جوی کوشک شش فرسنگ، ازو تا شهر اصفهان چهار فرسنگ. (نزهه القلوب ص 72). بنابراین محل مزبور در 20فرسنگی اصفهان واقع است