فرقدین. دو ستارۀ درخشان در صورت دب اصغر و به فارسی دو برادران گویند. (یادداشت به خط مؤلف). و بدان دو در مساوات و عدم مفارقت مثل زنند و یکی را انورالفرقدین و دیگری را اخفی الفرقدین نامند. (یادداشت به خط مؤلف). دو کوکب نزدیک اند در شمار کواکب بنات نعش. (صبح الاعشی قلقشندی ج 2 ص 164). دو ستارۀ روشنند بر سینۀ خرس کوچک و از دنبال او با دیگر ستارگان سخت خرد شکلی همی آید همچون هلیله و گروهی او را ماهی نام کنند و آنک چنین داند که قطب اندر میان اوست او را تیر آسیا نام کند زیرا که بر خویش همی گردد. (التفهیم صص 99-100) : شده شعریانش چو دو چشم مجنون شده فرقدانش چودو خد لیلی. منوچهری. که داند از مناطیقی که تا چیست سماک و فرقدان و قطب و محور. ناصرخسرو. زیوری آورده ام بهر عروسان بصر گویی از شعری شعار فرقدان آورده ام. خاقانی. خسرو مشرق جلال الدین خلیفه ی ذوالجلال کاختران بر فرق قدرش فرقدان افشانده اند. خاقانی. آسمان ستر و ستاره رفعت است رفعتش بر فرقدان خواهم گزید. خاقانی. گر تاختن به لشکر سیاره آورد از هم بیوفتند ثریا و فرقدان. سعدی. رجوع به فرقد و فرقدین شود