به معنی غشوه. (منتهی الارب). پرده. (غیاث اللغات). پوشش. (ترجمان علامۀ جرجانی). پرده و پوشش. (آنندراج). پوشش چشم. (دهار). غطاء. یقال: علی بصره و قلبه غشاوه، ای غطاء، و منه غشاوه اللحاف، و هی نسیج یجعل علی وجهه صوتاً له. (اقرب الموارد) : زیرا که برگرفت به دست عقل ایزد غشاوه از دو جهان بینم. ناصرخسرو. ، تاریکی چشم. (مهذب الاسماء). غشاوه یا غشاوهالبصر، بیماری در چشم. آفتی است که در چشم پیدا شود. تم. (برهان قاطع) : و مراره الحجل تنفع من الغشاوه والظلمه... (مفردات ابن البیطار) ، چیزی است از زنگ که بر روی آیینۀ قلب نشیند و چشم بصیرت را سست کرده بر آینۀ آن تسلط پیدا کند. (از تعریفات جرجانی)
به معنی غشوه. (منتهی الارب). پرده. (غیاث اللغات). پوشش. (ترجمان علامۀ جرجانی). پرده و پوشش. (آنندراج). پوشش چشم. (دهار). غطاء. یقال: علی بصره و قلبه غشاوه، ای غطاء، و منه غشاوه اللحاف، و هی نسیج یجعل علی وجهه صوتاً له. (اقرب الموارد) : زیرا که برگرفت به دست عقل ایزد غشاوه از دو جهان بینم. ناصرخسرو. ، تاریکی چشم. (مهذب الاسماء). غشاوه یا غشاوهالبصر، بیماری در چشم. آفتی است که در چشم پیدا شود. تم. (برهان قاطع) : و مراره الحجل تنفع من الغشاوه والظلمه... (مفردات ابن البیطار) ، چیزی است از زنگ که بر روی آیینۀ قلب نشیند و چشم بصیرت را سست کرده بر آینۀ آن تسلط پیدا کند. (از تعریفات جرجانی)
هلند جنوبی، ایالتی است بوسعت 2800 کیلومتر مربع و دارای 2668158 تن سکنه که در غرب هلند و بر کنار دریای شمال واقع است و مرکز آن لاهه و شهرهای مهمش روتردام و لیدن است. زمینش پست و حاصلخیز است و با سدها و خاکریزهای ساحلی ازآب دریا محافظت می شود. (از دایره المعارف فارسی)
هلند جنوبی، ایالتی است بوسعت 2800 کیلومتر مربع و دارای 2668158 تن سکنه که در غرب هلند و بر کنار دریای شمال واقع است و مرکز آن لاهه و شهرهای مهمش روتردام و لیدن است. زمینش پست و حاصلخیز است و با سدها و خاکریزهای ساحلی ازآب دریا محافظت می شود. (از دایره المعارف فارسی)
شبکوری، یا نابینائی. (منتهی الارب). ضعف چشم در شب و روز، و گویند دیدن در روز و ندیدن در شب. (از اقرب الموارد). شبکوری، و ضعف بینایی خواه در روز باشد و یا در شب، و یا نابینائی. (ناظم الاطباء)
شبکوری، یا نابینائی. (منتهی الارب). ضعف چشم در شب و روز، و گویند دیدن در روز و ندیدن در شب. (از اقرب الموارد). شبکوری، و ضعف بینایی خواه در روز باشد و یا در شب، و یا نابینائی. (ناظم الاطباء)
سازی است. (فرهنگ رشیدی). سازی است که مطربان نوازند. (برهان قاطع). صاحب آنندراج بجای واو دال آورده است و ظاهراً واو صحیح است، نام بازیی است. (فرهنگ رشیدی). نوعی از بازیها است. (برهان قاطع). ارجوحه لوکانی. نرموره. (مقدمه الادب زمخشری)
سازی است. (فرهنگ رشیدی). سازی است که مطربان نوازند. (برهان قاطع). صاحب آنندراج بجای واو دال آورده است و ظاهراً واو صحیح است، نام بازیی است. (فرهنگ رشیدی). نوعی از بازیها است. (برهان قاطع). اُرجوحَه لوکانی. نرموره. (مقدمه الادب زمخشری)
جایی است در قسمتهای بالای نجد، و با وقعه ای از وقایع عرب مربوط میباشد. (از معجم البلدان). (یوم...) جنگی است مر بنی شیبان را بر سلیطبن یربوع، و آن را یوم نعف سویقه نامند. جریر درباره آن گوید: بئس الفوارس یوم نعف سویقه و الخیل علویه علی بسطام. (از مجمع الامثال میدانی)
جایی است در قسمتهای بالای نجد، و با وقعه ای از وقایع عرب مربوط میباشد. (از معجم البلدان). (یوم...) جنگی است مر بنی شیبان را بر سلیطبن یربوع، و آن را یوم نعف سویقه نامند. جریر درباره آن گوید: بئس الفوارس یوم نعف سویقه و الخیل علویه علی بسطام. (از مجمع الامثال میدانی)
معرب کجاوه. (رحلۀ ابن جبیر). و لهم ایضاً فی مراکبهم علی الابل قباب تظلهم بدیهالمنظر، عجیبهالشکل، قد نصبت علی محامل من الاعواد یسمونها القشاوات و هی کالتوابیت المجوفه هی لرکابها کالامهده للاطفال. (رحلۀ ابن جبیر). ج، قشاوات
معرب کجاوه. (رحلۀ ابن جبیر). و لهم ایضاً فی مراکبهم علی الابل قباب تظلهم بدیهالمنظر، عجیبهالشکل، قد نصبت علی محامل من الاعواد یسمونها القشاوات و هی کالتوابیت المجوفه هی لرکابها کالامهده للاطفال. (رحلۀ ابن جبیر). ج، قشاوات
بیخ درخت گرده آمده بعد بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج). کرابه پس از بریدن (کرابه، خرما که از بیخ شاخ چینند بعد درو). (از اقرب الموارد) (تاج العروس) (قطر المحیط). دانه های تک خرما که پس از بریدن خوشه، آنها را می چینند. (ناظم الاطباء)
بیخ درخت گرده آمده بعد بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج). کرابه پس از بریدن (کرابه، خرما که از بیخ شاخ چینند بعد درو). (از اقرب الموارد) (تاج العروس) (قطر المحیط). دانه های تک خرما که پس از بریدن خوشه، آنها را می چینند. (ناظم الاطباء)
پیرایش بستان و باغ و کشت زار از علفهای خودرو و هرزه و سنگ و خس و خاشاک. وجین. (از برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری) ، پیرایش درخت از شاخه های زیادتی. (از برهان قاطع). خشاره. (برهان قاطع) : جلامه، آنچه از خشاوه بیرون آید. (منتهی الارب)
پیرایش بستان و باغ و کشت زار از علفهای خودرو و هرزه و سنگ و خس و خاشاک. وجین. (از برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری) ، پیرایش درخت از شاخه های زیادتی. (از برهان قاطع). خشاره. (برهان قاطع) : جلامه، آنچه از خشاوه بیرون آید. (منتهی الارب)