- غساله
- آبی که با آن چیزی را شسته باشند، آبی که پس از شستن چیزی از آن خارج شود، آنچه شسته شود از جامه و مانند آن
معنی غساله - جستجوی لغت در جدول جو
- غساله
- مؤنث واژۀ غسّال، زن شوینده، زن مرده شور
- غساله
- گازر رختشوی زن، کازر خود کار (ماشین لباسشویی) چرکاب آب مانده از شست و شوی، آب چکیده، جامه شسته مونث غسال زن شوینده، زنی که مرده شوید. آبی که بدان دست و روی شویند، آب چکیده و مستعمل بشستن چیزی. یا ثلاثه غساله. سه جام می که پس از خواب شب بهنگام بامداد نوشند ستا: ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود وین حدیث با ثلاثه غساله می رود. (حافظ 152)
- غساله ((غُ لِ یا لَ))
- آبی که بدان دست و روی شویند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ماتیکان
نرمی و همواری، کشیدگی گونه روان شدن تندابه (تندابه سیل) روان شدن گدازه
دلیر یدن دلیر گردیدن یلی مردی، ناخوشداشت بسام: خنده روی خندنده
پیغامبری و فرستگانی، نبوت، رسالت
سونش: سوهان زدن، سبوس جو، ساو ساوه (زر سوده سیم سوده)، پست
به درد نخور
آهو برۀ ماده
کنایه از آفتاب، چتر نور، طاووس مشرق خرام، چتر زر، چراغ روز، گیتی پرور، اسطرلاب چهارم، خایه زر، خایه زرّین، طرف دار انجم، طاس زر، سپر آتشین، چتر زرّین، طاووس فلک، چراغ سحر، طاووس آتش پر، چتر روزبرای مثال نماز شام که زرین غزاله در پس کوه / نهفته گشت و هوا کرد عزم مشک افشان (سلمان ساوجی - ۱۶۷)
برج حمل
کنایه از آفتاب، چتر نور، طاووس مشرق خرام، چتر زر، چراغ روز، گیتی پرور، اسطرلاب چهارم، خایه زر، خایه زرّین، طرف دار انجم، طاس زر، سپر آتشین، چتر زرّین، طاووس فلک، چراغ سحر، طاووس آتش پر، چتر روز
برج حمل
پایان نامه، کتابی که در آن مرجع تقلید، احکام مذهبی را توضیح می دهد، کتاب، کتاب کوچک، نامه
پیراهن نازک، پیراهن و هر لباسی که زیر لباس دیگر پوشیده شود
کندو، کبت (زنبورعسل)
بالشچه ای که زنان برسرین بندند تا کلان نماید شاماکچه که زیر جامه و زره پوشند. زلف. دسته مو، زلف
عمل و شغل غسال مرده شویی. منسوب به غساله: و اگر قوت هاضمه جگر ضعیف باشد اسهال غسالی بود یعنی همچون آبی بود که گوشت تازه در وی شسته باشند
بچه آهو که ماده باشد
مونث غسیل شسته مونث غسیل
ریم آهن سونش آهن
کسالت در فارسی بی کاری تنبلی سستی ناخوشی
حاجت، نیاز، خواهش، درخواست
آهو بره ماده، آفتاب
زلف، دستۀ موی، کاکل، برای مثال جهان شد از نفحات نسیم مشک افشان / چنان که از دم مجمر غلالۀ جانان (کمال الدین اسماعیل - ۷۷)
Dissertation
диссертация
Dissertation
дисертація
rozprawa
dissertação
dissertazione