جدول جو
جدول جو

معنی غزیه - جستجوی لغت در جدول جو

غزیه
(غَسْ سا)
جایی است نزدیک فید و با آن یک روز فاصله دارد، و در آنجا آبی هست که آن را غمر غزیه نامند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
غزیه
(غَ زی یَ)
قبیله ای است. (منتهی الارب). بنوغزیه قبیله ای است از طیی ٔ و همچنین از هوازن، و از ایشان است دریدبن الصمه و همو گوید:
و هل انا الاّ من غزیه ان غوت
غویت و ان ترشد غزیه ارشد.
(از تاج العروس ذیل غزا).
رجوع به غزیه بن جشم شود
لغت نامه دهخدا
غزیه
(غَ زی یَ)
ابن عمرو بن عطیه بن خنسأبن مبذول بن عمرو بن مازن ابن نجار انصاری مازنی. وی در جنگ احد همراه رسول خدا جنگ کرد. (از الاستیعاب ص 516). رجوع به امتاع الاسماع ص 148 و الاصابه جزء 5 ص 189 و العقد الفرید چ قاهره 1359هجری قمری ج 3 ص 329 شود
ابن سواد. صاحب ’الاصابه’ (ج 5 ص 198) گوید: در حاشیۀ الاستیعاب در باب غزیه، ترجمه غزیه بن سواد آمده است ولی این مقلوب است و این شخص سوادبن غزیه میباشد. رجوع به سواد شود
ابو غزیه، انصاری. وی صحابی است و پسرش غزیه از او روایت کند و از شامیان به شمار میرود. (از تاج العروس ذیل غزا). رجوع به ابوغزیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نزیه
تصویر نزیه
پاک، پاکیزه، پاک دامن، جای باصفا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزیر
تصویر غزیر
فراوان و بسیار از هر چیز، بسیار، زیاد، به طور فراوان، معتدٌ به، درغیش، وافر، جزیل، به غایت، مفرط، موفّر، اورت، متوافر، کثیر، خیلی، عدیده، موفور، بی اندازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنیه
تصویر غنیه
توانگری، بی نیازی
فرهنگ فارسی عمید
جنگ مسلمانان با کافران که حضرت رسول شخصاً همراه سپاهیان بود مثلاً غزوۀ بدر، غزوۀ احد، غزوۀ خندق
فرهنگ فارسی عمید
مالیات سرانه که در قدیم دولت های اسلامی از مردم غیر مسلمان که اهل کتاب بودند و در ممالک اسلامی زندگی می کردند ( اهل ذمه) می گرفتند، گزیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزیه
تصویر خزیه
رسوایی، بی آبرویی و شرمندگی به جهت کار، بد بدنامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزیره
تصویر غزیره
غزیر، ناقۀ پرشیر، چشمۀ پرآب، چشم اشک بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزیه
تصویر رزیه
مصیبت عظیم، آسیب و بلا
فرهنگ فارسی عمید
(اَ یَ)
ماده شتر که جز در ازاء آب نخورد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِزْ یَ)
بلا. (یادداشت بخطمؤلف) ، گناه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بَ هََ)
برانگیختن بر کارزاردشمن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
آن زن که شویش به غزو شده باشد. (مهذب الاسماء) : امراءه مغزیه، زن که شوی او با دشمن جنگ کرده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ناقه مغزیه، شتر ماده که مدت حمل او که یک سال است درگذشته باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ماده شتری که از مدت حمل او که یک سال باشد یک ماه گذشته باشد و گویند از یک سال تجاوز کرده و هنوزنزائیده باشد. (از اقرب الموارد) ، اتان مغزیه، ماده خری که پس انداخته باشد بچه آوردن را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خزیه
تصویر خزیه
بلا، گناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزیه
تصویر مزیه
مزیت در فارسی: فرایستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزیه
تصویر جزیه
خراج زمین
فرهنگ لغت هوشیار
بی آک، پاکدامن، درستکار، پرهیزگار پاک وپاکیزه، خوش وخرم باصفا، پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزنه
تصویر غزنه
جای گشاده ترین و پاکیزه ترین از بلادها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنیه
تصویر غنیه
توانگری، بی نیازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غویه
تصویر غویه
مونث غوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشیه
تصویر غشیه
بیهوشی پرده پوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزیه
تصویر رزیه
بد آمد سوک، رنج، آک (عیب) مصیبت بزرگ پیش آمد ناگوار جمع رزایا
فرهنگ لغت هوشیار
پیکار با بیدینان اگر پیامبر صلی الله علیه و آله یا پیشوای دین سپاه را همراهی کند، یکبار جنگیدن خواست آرزو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزیر
تصویر غزیر
بسیار فراوان بسیار از هر چیز وافر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزیره
تصویر غزیره
پر شیر ماده، پر آب چاه و چشمه، بسیار اشک چشم مونث غزیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزیه
تصویر رزیه
((رَ یَّ))
مصیبت عظیم، پیش آمد ناگوار، جمع رزایا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غزیر
تصویر غزیر
((غَ))
بسیار از هر چیز، وافر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غزوه
تصویر غزوه
((غَ وَ یا وِ))
یک غزو، یک بار جنگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غنیه
تصویر غنیه
((غَ یَ یا یِ))
بی نیاز شدن، توانگر شدن، بی نیازی، توانگری، چاره، دارای جمال یا مال فراوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزیه
تصویر نزیه
((نَ))
پاک و پاکیزه، خوش و خرم، باصفا، پاکدامن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزیه
تصویر جزیه
((جِ یِ))
خراجی که اهل کتاب سالانه به دولت اسلامی می پرداختند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزیه
تصویر گزیه
جزیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جزیه
تصویر جزیه
باژ، گزیه، گزیت
فرهنگ واژه فارسی سره