جدول جو
جدول جو

معنی غزل - جستجوی لغت در جدول جو

غزل
(دخترانه)
شعر عاشقانه
تصویری از غزل
تصویر غزل
فرهنگ نامهای ایرانی
غزل
ریسیدن، رشتن، رشته، نخ
تصویری از غزل
تصویر غزل
فرهنگ فارسی عمید
غزل
شعری که معمولاً بین هفت تا پانزده بیت سروده می شود و موضوع آن غنایی و عاشقانه است، شعر عاشقانه، سخن گفتن با زنان و عشق بازی کردن، سخنی که در وصف زنان و در عشق آنان گفته شود، حدیث عشق زنان
فرهنگ فارسی عمید
غزل
(غُزْ زَ)
جمع واژۀ غازله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غازله شود
لغت نامه دهخدا
غزل
(غَزِ)
آنکه با زنان سخن گوید و عشقبازی نماید. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه دوست دارد حدیث کردن با زنان. (مهذب الاسماء). المتغزل بالنساء. (اقرب الموارد) ، سست و نرم از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) الضعیف عن الاشیاء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غزل
سخن گفتن با زنان و عشقبازی نمودن، ثنای کسی، ابیاتی که تعداد آن کمتر از هفت و زیادتر از پانزده نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
غزل
((غَ زَ))
عشق بازی کردن، حکایت کردن از عشق به زنان، شعری مرکب از چند بیت که دارای یک وزن بوده و آخر مصراع اول با آخر مصراع های دوم هم قافیه باشد
غزل خداحافظی را خواندن: کنایه از مردن، از دنیا رفتن
تصویری از غزل
تصویر غزل
فرهنگ فارسی معین
غزل
((غَ زْ))
ریسیدن، رشته، ریسمان
تصویری از غزل
تصویر غزل
فرهنگ فارسی معین
غزل
شعر، عشقبازی، معاشقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
غزل
اسب سفید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غزل ناز
تصویر غزل ناز
(دخترانه)
غزل (عربی) + ناز (فارسی) مرکب از غزل (شعرعاشقانه) + ناز (زیبا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غزل گو
تصویر غزل گو
کسی که غزل بگوید، غزل گوینده، غزل سرا، غزل پرداز، غزل خوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزل خوان
تصویر غزل خوان
کسی که غزل بخواند، غزل خواننده، غزل سرا، کنایه از مطرب، آوازه خوان، برای مثال من غزل گوی توام تا تو غزل خوان منی / ای غزل گوی غزل خوان غزل خواه ببال (فرخی - ۲۱۳)، در حال غزل خواندن، برای مثال نذر کردم گر از این غم به در آیم روزی / تا در میکده شادان و غزل خوان بروم (حافظ - ۷۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزل سرا
تصویر غزل سرا
غزل سراینده، آنکه غزل سراید، غزل گو، غزل پرداز.
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزل پرداز
تصویر غزل پرداز
غزل سرا، غزل گو، غزل خوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغزل
تصویر مغزل
دوک، آلت نخ تابی، آلت چوبی که با آن نخ می ریسند، آلت فلزی یا چوبی در ماشین نخ ریسی که نخ روی آن پیچیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغزل
تصویر تغزل
غزل سرایی کردن، شعر عاشقانه
فرهنگ فارسی عمید
(مِ زَ)
عمود نورج. ج، مغازل. (ناظم الاطباء). و رجوع به مغازل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ زِ)
آهو بابچه. (مهذب الاسماء) : ظبیه مغزل، آهو مادۀ باغزال. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ لی ی)
کسی که پارچۀ سفید درست میکند. (دزی ج 2 ص 211)
لغت نامه دهخدا
(غَ زَ لی ی)
منسوب به غزل. رجوع به غزل شود
لغت نامه دهخدا
(غِ لَ)
جمع واژۀ غزال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غزال شود
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ)
دهی است از دهستان کاریزنو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد، که در 25هزارگزی شمال باختری تربت جام و 4هزارگزی خاور مالرو عمومی تربت به فریمان واقع است. کوهستانی و معتدل است و سکنۀ آن 26 تن شیعۀ فارسی زبانند. آب آن از قنات تأمین میشود محصول آن، پنبه و تریاک و شغل اهالی زراعت و مالداری است. و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
مرد غزلخوان تر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نعت تفضیلی از غزل. یقال فی المثل: ’هو اغزل من امری ءالقیس’. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غزلسراتر. نیک غزل تر. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
اغزل من امری ءالقیس.
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ)
با زنان سخن گویی. (منتهی الارب) (آنندراج). سخن گویی با زنان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ / مَ / مُ زَ)
دوک. ج، مغازل. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از غیاث) (از آنندراج). آنچه بدان ریسند. دکلان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غزلگویی
تصویر غزلگویی
غزلسرایی غزل پردازی، مطربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزلیات
تصویر غزلیات
ادبیات، کلمات، غزلیات بمعنی سروده ها و غزلها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزلسرایی
تصویر غزلسرایی
عمل غزلسرا سرودن غزل غزل گویی غزل پردازی، مطربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزلی
تصویر غزلی
چامه ای چامه گون منسوب به غزل: اشعار غزلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغزل
تصویر مغزل
دوک دوک، جمع مغازل
فرهنگ لغت هوشیار
ترانه سرایی، مهر ورزی، غزل سرایی کردن شعر عاشقانه گفتن، عشق ورزیدن، غزل سرایی، عشق ورزی، جمع تغزلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغزل
تصویر اغزل
چامه خوان ترانه خوان، پستاتپ تپی که به پستاآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغزل
تصویر تغزل
((تَ غَ زُّ))
غزل سرایی کردن، شعری عاشقانه گفتن، عشق ورزیدن، غزل سرایی
فرهنگ فارسی معین
تعشق، عشق ورزی، غزل سرایی، مغازله، عشق بازی کردن، مغازله کردن، شعر عاشقانه گفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد