فرو رفتن در آب، غوطه ور شدن، خفه شدن در آب، انباشته، آغشته، محصور مثلاً زن غرق در طلا و جواهر بود، ویژگی کسی که کاملاً به چیزی یا کسی توجه دارد مثلاً غرق مطالعه بودم، کنایه از ویژگی کسی که کاملاً تحت تاثیر قرار گرفته است مثلاً غرق شادی غرق شدن: فرو رفتن کسی یا حیوانی در آب به صورتی که آب از سر بگذرد و خفگی دست دهد، فرو رفتن چیزی در آب مثلاً کشتی غرق شد غرق عرق: کنایه از خجالت زده غرق کردن: فرو بردن کسی یا حیوانی در آب به صورتی که آب از سر بگذرد و دچار خفگی شود، فرو بردن چیزی در آب
فرو رفتن در آب، غوطه ور شدن، خفه شدن در آب، انباشته، آغشته، محصور مثلاً زن غرق در طلا و جواهر بود، ویژگی کسی که کاملاً به چیزی یا کسی توجه دارد مثلاً غرق مطالعه بودم، کنایه از ویژگی کسی که کاملاً تحت تاثیر قرار گرفته است مثلاً غرق شادی غَرق شدن: فرو رفتن کسی یا حیوانی در آب به صورتی که آب از سر بگذرد و خفگی دست دهد، فرو رفتن چیزی در آب مثلاً کشتی غرق شد غَرق عرق: کنایه از خجالت زده غَرق کردن: فرو بردن کسی یا حیوانی در آب به صورتی که آب از سر بگذرد و دچار خفگی شود، فرو بردن چیزی در آب
جنگ کردن با کافران در راه خدا، برای مثال مردی که در غزا زره پیش بسته بود / تا پیش دشمنان نکند پشت بر غزا (سعدی۲ - ۶۳۲)، جنگ غزا کردن: جنگ کردن با کافران در راه خدا
جنگ کردن با کافران در راه خدا، برای مِثال مردی که در غزا زره پیش بسته بود / تا پیش دشمنان نکند پشت بر غزا (سعدی۲ - ۶۳۲)، جنگ غزا کردن: جنگ کردن با کافران در راه خدا
کلانسال مرد، سرخ فام پارسی تازی گشته کلون کلون شده پارسی تازی گشته کلون کلیدان فلج فلجم تاج تاک (تاک طاق تازی گشته) بد خوی پرخاشگر مرد، دشوار پیچیده سر بسته سخن چوبی که بدان در را بندند کلیدان کلون، جمع اغلاق. سخن دشوار و مشکل. بستن در در بستن، بستگی در
کلانسال مرد، سرخ فام پارسی تازی گشته کلون کلون شده پارسی تازی گشته کلون کلیدان فلج فلجم تاج تاک (تاک طاق تازی گشته) بد خوی پرخاشگر مرد، دشوار پیچیده سر بسته سخن چوبی که بدان در را بندند کلیدان کلون، جمع اغلاق. سخن دشوار و مشکل. بستن در در بستن، بستگی در
در گویش عراقیان از پارسی وزغ وزغ. توضیح مولف سراج نوشته: وزغ بفتحین غوک وبقاف که شهرت گرفته لهجه عراقیان است و صاحب برهان حرف اصلی پنداشته با آنکه مکرر نوشته که قاف در فارسی نیست
در گویش عراقیان از پارسی وزغ وزغ. توضیح مولف سراج نوشته: وزغ بفتحین غوک وبقاف که شهرت گرفته لهجه عراقیان است و صاحب برهان حرف اصلی پنداشته با آنکه مکرر نوشته که قاف در فارسی نیست
خواستن، جستن، آهنگ چیزی کردن جنگ کردن با دشمن، جنگ کردن با کفار، لشکری که به قصد قتال با کفار بجایی گسیل شوند در صورتی که پیغامبر ع شخصا همراه لشکر باشد و اگر او همراه نباشد آن لشکر را سریه بعث گویند
خواستن، جستن، آهنگ چیزی کردن جنگ کردن با دشمن، جنگ کردن با کفار، لشکری که به قصد قتال با کفار بجایی گسیل شوند در صورتی که پیغامبر ع شخصا همراه لشکر باشد و اگر او همراه نباشد آن لشکر را سریه بعث گویند