جدول جو
جدول جو

معنی غزغان - جستجوی لغت در جدول جو

غزغان
قازغان، دیگ، پاتیل، قزغان، غازغان
تصویری از غزغان
تصویر غزغان
فرهنگ فارسی عمید
غزغان
دیگ طعام پزی
تصویری از غزغان
تصویر غزغان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قزغان
تصویر قزغان
قازغان، دیگ، پاتیل، غزغان، غازغان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غازغان
تصویر غازغان
قازغان، دیگ، پاتیل، غزغان، قزغان
فرهنگ فارسی عمید
ترکی مغولی دیگ مسین دیگ بزرگ مسی مرجل. غاز کردن، پنبه دانه از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن از برای رشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزوان
تصویر غزوان
جنگ و تاراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزلان
تصویر غزلان
جمع غزال، آهو برگان آهوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزغان
تصویر قزغان
دیگ بزرگ که در آن چیزی طبخ کنند پاتیل. قازعان بنگرید به قازغان
فرهنگ لغت هوشیار
خنیا (هونیاک موسیقی)، خنیاگران موسیقی دانان، دسته ای از سازهای مختلف موسیقی که در نظام با هم نوازند، موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غازغان
تصویر غازغان
دیگ بزرگ مسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزغان
تصویر مزغان
((مِ))
ساز، آلت موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غزغن
تصویر غزغن
ترکی پاتیل دیگ بزرگ دیگ مسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزغن
تصویر غزغن
((غَ غَ))
غزغند، پوست غیر کیمخت که از آن کفش دوزند
فرهنگ فارسی معین