جدول جو
جدول جو

معنی غزانیه - جستجوی لغت در جدول جو

غزانیه
(غَ وی یِ یِ بُ زُ)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 54هزارگزی جنوب خاوری اهواز و 3هزارگزی جنوب اتومبیل رو قرار دارد. دشت و گرم سیر است و سکنۀ آن 60 تن شیعه اند که به عربی و فارسی سخن میگویند. آب آن از رود کوپال تأمین میشود. و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غانیه
تصویر غانیه
(دخترانه)
زن جوان پاکدامن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علانیه
تصویر علانیه
ظاهر شدن، هویدا شدن، آشکار شدن، مقابل سر، آشکارگی، آشکارا، آشکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزانیه
تصویر خزانیه
شعری که در وصف خزان و آنچه مناسب آن است گفته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غانیه
تصویر غانیه
زنی که به واسطۀ زیبایی خود بی نیاز از زینت باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زانیه
تصویر زانیه
زنی که به حرام با مردی هم بستر شود، زناکار
فرهنگ فارسی عمید
(نی یَ)
نام شهری از بناهای غازان خان به قرب تبریز. رشیدالدین فضل اﷲ در تاریخ غازانی آرد: و شهری دیگر بزرگتر از محوطۀ تبریز قدیم در موضع شنب و شم نیز گویندکه ابواب البر ساخته بنا فرموده چنانکه ابواب البر و اکثر باغات آن محیط است و آن را غازانیه نام نهاده و فرمود که تجار که از روم و افرنج رسند بار آن آنجا گشایند لیکن تمغاجی آنجا و از آن تبریز یکی باشد تا منازعت نیفتد... (تاریخ غازانی چ انگلستان ص 206). و رجوع به تاریخ ادبیات براون (از سعدی تا جامی) ترجمه علی اصغر حکمت چ طهران ج 3 ص 49، 81، 100 شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
زنی که بی نیاز باشد بخوبی خود از پیرایه. (منتهی الارب). زن که بی نیاز باشداز آرایش. (مهذب الاسماء) ، زن بی نیاز بشوی خود از سرمایه. (منتهی الارب) ، زن که بشوی خود بسنده کند. (مهذب الاسماء). زن جوان پاکدامن باشوی. (منتهی الارب) ، زن که مقیم باشد در خانه پدر و مادر و سبا بر وی واقع نشده باشد. (منتهی الارب). التی غنیت ببیت ابویها و لم یقع علیهاسباء. (قطر المحیط) ، زن بی نیاز که خواهش او دارند و او نخواهد. (منتهی الارب). ج، غوانی
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث زانی. زن زنا و فجور کننده. (اقرب الموارد). زناکار و جاف و روسپی. (ناظم الاطباء). زن زنادهنده. (فرهنگ نظام) : الزانیه و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مائه جلده. (قرآن 2/24) ، مرد زانی و ’تا’ برای مبالغه است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
گرانی و جوشش. و نون زاید است. (از منتهی الارب). گران دانستن قیمت چیزی، و نون آن زاید است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَسْ سا نی یَ)
زنی ادیبه از ادبای مشهور اندلس بود و چون از مملکت بجانه بود به غسانیه بجانیه معروف است. از اشعار اوست:
عهدتم و العیش فی ظل وصلهم
انیق و روض الوصل اخضر فینان
لیالی سعد لایخاف علی الهوی
عتاب و لایخشی علی الوصل هجران.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(غَسْ سا نی یَ)
غذائی است که از خمیر سیب زمینی و عسل و زعفران درست کنند. (دزی ج 2 ص 213)
لغت نامه دهخدا
(غَزْ زا لی یَ)
زاویۀ شیخ نصر مقدسی در مسجد جامع اموی دمشق، که چون ابوحامد غزالی در آنجا بسیار می نشست بنام غزالیه معروف شد. (طبقات الشافعیه از غزالی نامه صص 143- 144). رجوع به زاویه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ نی یَ)
شعرها که در صفت خزان گویند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ تا)
دهی است از دهستان باوی (بلوک شاخه و بنه) بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 35هزارگزی جنوب خاوری اهواز و 4هزارگزی جنوب راه فرعی اهواز به رامهرمز قرار دارد. دشت و گرمسیر است. سکنۀ آن 355 تن است که بعربی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. آثار قلعۀ خرابۀ قدیمی دارد و ساکنان آن ازطایفۀ شادگانند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
هشت، درهمهاییی در قدیم که وزن ده عدد آن هشت فلک بوده است. یا آبا ثمانیه. هشت فلک (افلاک سبعه سیاره و فلک البروج)، یاجنات ثمانیه. هشت بهشت هشت خلد. یارذایل ثمانیه. دو طرف افراط و تفریط فضایل اربعه
فرهنگ لغت هوشیار
زاغگونگان تیره ای از گزافندگان (غلات شیعه) که باور دارند محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام چون دو زاغ همانند یکدیگرند از غرابی در فارسی نان بادامی قسمی نان قندی که از آرد بادام سازند غرابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزنویه
تصویر غزنویه
مونث غزنوی
فرهنگ لغت هوشیار
ازگیل، انگور خرس از گیاهان ازگیل، درختچه ایست از تیره خلنگها که دارای ساقه خزنده نیز می باشد این گیاه بطور وحشی در کوهستانهای ژورا و آلپ و پیرنه در ایتالیا و اسپانیا و فرانسه به فراوانی می روید. ساقه هایش استوانه یی شکل مایل به قرمز و کم و بیش خوابیده است. برگهایش متناوب و دارای دمبرگ کوتاه و پهنک برگها بیضوی و نامنظم و ضخیم و چرمی شکل است. گلهایش سفید یا کمی مایل به قرمز و به صورت دسته های 3 تا 12 تایی است. تعداد گلبرگها و کاسبرگها مساوی و هر یک 5 عددند. تعداد پرچمهایش 10 و میوه اش سته است و رنگ میوه قرمز و شکلش کروی است. برگ این گیاه علاوه بر تانن و صمغ و املاح دارای ماده ای به نام اورسون نیز می باشد و به علاوه دارای مقداری آربوتین و اریکولین است. برگ گیاه مذکور دارای اثر قابض و ضد عفونی کننده است و در بیماری های مجاری تناسلی و التهاب مثانه و عدم تحمل ادرار مصرف می شود عنب الذئب عنب الدب انگور خرس عصیر الدب غایش یارشین مردار آغاجی
فرهنگ لغت هوشیار
نام دارویی که به دستور غازان خان ساخته شده منسوب به غازان. یا تریاق غازانی. معجونی مرکب که به دستور غازان خان ساخته شده و آن عبارت بود از 24 داروی مفرد که هر یک علی حده تریاق مطلق بود به علاوه تریاق فاروق و آن به غایت نافع آمد
فرهنگ لغت هوشیار
آشکارایی آشکارگی، سر شناس: مرد ظاهر شدن هویدا گشتن، آشکارگی مقابل سر، آشکار ظاهر، معروف مشهور. یا در علانیه. در آشکار آشکارا مقابل در سر. ظاهر و هویدا شدن و انتشار یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرانیه
تصویر عرانیه
آبخیز، میانه دریا، کوهه کند آنچه کوهه (موج) به کنارافکند، پرآبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسانیه
تصویر غسانیه
پیروان غسان کوفی که می گویند دین شناخت خدا و فرستاده اوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انانیه
تصویر انانیه
منی خود بینی خودخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمانیه
تصویر رمانیه
نارک خوراکی از دانه انار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیزانیه
تصویر زیزانیه
تازی گشته شیر گندم از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع زبنیه، دیوان دیوها، سرکشان، دوزخبانان، گماشتگان شاه، بد رفتاران سرکشان متمردان، مردم سخت و درشت، سرهنگان سلطانان، بعضی از ملائکه را بدین نام خوانده اند بسبب آنکه دوزخیان را به دوزخ رانند: فرشتگان شکنجه نگاهبانان دوزخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکانیه
تصویر رکانیه
استوانی، آرمیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای از تیره خلنگ ها که در زمینهای سخت میروید. در چین و آمریکای شمالی و قفقاز و هندوستان فراوان است و بعنوان گل زینتی در باغها نیز کاشته میشود. گلهایش سفید و یا قرمز است ازلیا اچالیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غانیه
تصویر غانیه
زن شوهردار و پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زانیه
تصویر زانیه
زنی که به حرام با مردی همبستر شود
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غرنوق، جوانان زیبا کلنگ ها کاکل ها جمع غرنوق. یا غرانیق علی. اصنام بتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غانیه
تصویر غانیه
((یِ))
زنی زیبا که نیاز به آرایش نداشته باشد، زن پاکدامن شوهردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زانیه
تصویر زانیه
((یِ))
مؤنث زانی. زنی که به طریق حرام با مردی آمیزش کند
فرهنگ فارسی معین
روسپی، زناکار، فاسقه، معروفه
فرهنگ واژه مترادف متضاد